1 - 2 - 3 - 4 - 5 - 6 - 7 - 8 - 9 - 10 - 11 - 12 - 13 - 14 - 15 - 16 - 17 - 18 - 19 - 20 - 21 - 22 - 23 - 24

مايكل: ”من در آن زمان كوچك بودم اما تا حدودي به خاطر دارم كه «سمي ديويس» مرا به «كويينسي جونز» معرفي كرد.“ 

دوستي مايكل و كويينسي از سر صحنه ي فيلمبرداري فيلم «ويز» شروع شد. و اين دوستي به رابطه ي 
”پدر ـ پسري“ مبدل گرديد. بعد از فيلم «ويز»، مايكل با كويينسي تماس گرفت و گفت: ”ببين، من تصميم دارم كه يك آلبوم موسيقي بسازم. فكر ميكني بتواني چند تهيه كننده به من پيشنهاد كني؟

مايكل: ”من اين را بدون منظور گفتم. سؤالم ساده بود ولي صادقانه. ما مدتي در باره ي موسيقي صحبت كرديم. بعد از آن كويينسي اسم چند نفر را مطرح كرد و پس از كمي مِن مِن كردن، گفت: ”چرا نميگذاري من اين كار را انجام بدهم؟ “

مايكل: ”من واقعأ به اين موضوع فكر نكرده بودم. پس با لكنت زبان گفتم.... ”البته، ايده ي خيلي خوبي است. من هرگز به اين فكر نيافتاده بودم.“.... كويينسي هنوز هم من را به خاطر اين ماجرا دست مي اندازد.“

با اين تماس تلفني، كار بهترين و موفقترين گروهِ اواخر دهه ي 80 ـ ”كويينسي جونز و مايكل جكسون“ ـ  آغاز شد.


[تيم رويايي : كويينسي و مايكل ]


در دسامبر سال 1978، گروه «جكسونز» با يك آلبوم بسيار موفق با نام «Destiny» بازگشت. اين آلبوم موفقترين كار آنها بود. در آلبوم «Destiny»، براي اولين بار، كنترل همه چيز در دست گروه «جكسونز» بود. 
بجز آهنگ «Bale It On The Boogie»، بقيه ي آهنگها توسط گروه نوشته شده بود. اين آلبوم بزرگترين موفقيت براي آنها بود.

«جكسونز» همچنين كمپاني توليدات خودشان را تأسيس كردند. ”توليدات طاووس _ Peacock Productions“

در سال 1979، مايكل 21 ساله شد و كم كم كنترل كارش را بدست گرفت. 
مايكل: ” قرارداد شخصي اي كه پدرم براي كنترل كردن من، با من بسته بود، به پايان رسيد. و اگرچه تصميم سختي بود اما اين قرارداد تمديد نشد. آيا اين تصميم، روابط من و پدرم را دگرگون كرد؟ نميدانم در قلب او چه ميگذشت، اما قطعآ احساسات قلبي من را تغيير نداد. من فقط ميخواستم كنترل زندگي خودم را داشته باشم.“

مايكل به «نيو يورك» نقل مكان كرد. جايي كه دور از دستان پدرش، ميتوانست زندگي مستقل را تجربه كند.

”ميخواستم كه اولين آلبوم يك نفره ي من [براي كمپاني «اِپيك»]، بهترين چيزي باشد كه ميتوانست باشد.

 براي آلبوم «Off The Wall»، مايكل با يك تهيه كننده ي جديد همكاري ميكرد ـ ”كوينسي جونزِ افسانه اي“.

مايكل: ”من از اين موضوع كه يك دوست برنامه هايم را با كمپاني ضبط موسيقي ترتيب ميداد، بسيار خوشحال بودم. كه همان شخص اتفاقأ بهترين انتخاب براي تهيه كنندگي هم بود.“

در ابتدا قرار بود نام آلبوم، «Girl Friend» باشد. «پل و ليندا مك كارتني»، حتي قبل از اينكه مايكل را ديده باشند، آهنگي با همين نام نوشته بودند تا بعدها با مايكل اجرا كنند.

مايكل: ”«پل مك كارتني» هميشه براي مردم اين داستان را تعريف ميكند كه من به او زنگ زدم و گفتم كه بايد با كمك هم چند تا آهنگ تاپ بنويسيم. اما نحوه ي آشنايي ما دقيقأ اينطوري نبود.“

«پل مك كارتني» و من، براي اولين بار يكديگر را در مهماني اي كه در ويلاي ”هارولد لويد“ برگزار شده بود، ملاقات كرديم. او گفت: ”ميداني، من يك آهنگ براي تو نوشته ام.“ من خيلي غافلگير شدم و از او تشكر كردم. و او در همين مهماني آهنگ «Girl Friend» را براي من خواند.“

آنها به هم قول دادند كه به زودي با هم ديداري داشته باشند. اما پروژه هاي مختلف و مشغله ي زندگي، مانع شد و آنها تا چند سال موفق نشدند در مورد اين آهنگ با يكديگر صحبت كنند. بالاخره «پل» بر خلاف برنامه اي كه براي اين آهنگ در نظر داشت، آن را در آلبوم خودش «London Town» قرار داد.

مايكل: ”عجيب ترين چيز موقع تهيه كردن آلبوم «Off The Wall» اتفاق افتاد. «كويينسي» يك روز نزد من آمد و گفت: ”مايكل، من يك آهنگ دارم كه دقيقأ مناسب تو است.“ او آهنگ «Girl Friend» را براي من نواخت. البته پي نبرده بود كه «پل مك كارتني» اين آهنگ را در ابتدا براي من نوشته بود. وقتي من اين موضوع را به او گفتم، خيلي متحير شد و احساس خشنودي كرد. بعد از اين ماجرا، ما سريع آن آهنگ را ضبط كرديم و در آلبوم قرار داديم. اين يك اتفاق باورنكردني بود.“

«بروس سواِدين» مهندسي كه با «كويينسي» كار ميكرد، آهنگها و ميكس آنها را تكميل كرد. تا به امروز، «بروس» هنوز هم با مايكل كار ميكند و آنها دوستان بسيار خوبي براي يكديگر هستند.


[بروس ـ كويينسي ـ مايكل]


آهنگ «Don't Stop Till You Get Enough» براي مايكل اهميت زيادي دارد. زيرا اولين آهنگي بود كه مايكل به تنهايي آن را نوشت.

مايكل: ”اين آهنگ اولين فرصت من بود. و يك راست شماره يك شد. با اين آهنگ من اولين جايزه ي يك نفره ي «گرمي _ Grammy» را دريافت كردم.

دو تا از موفق ترين آهنگها، «Off The Wall» و «Rock With You» بودند. اين آهنگها به همه احساس آرامش ميدادند.

آهنگ بعدي «She Is Out Of My Life» بود.

مايكل: ”گاهي اوقات براي من سخت است كه به چشمان دختراني كه با آنها قرار ملاقات ميگذارم، نگاه كنم. حتي اگر با آنها خوب آشنا باشم. قرار ملاقات ها و روابط دوستانه اي كه با دخترها داشتم، هيچ گاه پايان خوشي را كه انتظار ميكشيدم، به همراه نداشت. هميشه يك مشكلي پيش مي آمد. من نميتوانستم آنها را بيشتر از طرفدارانم دوست داشته باشم.“

”من خيلي درگير آهنگ «She Is Out Of My Life» بودم. داستان اين آهنگ حقيقت دارد. در پايان يكي از صحنه هاي ضبط اين آهنگ، كلمات چنان تأثير عميقي بر من گذاشت كه به گريه افتادم. در تمام آن مدت، من بسياري از غمها و نگراني هايم را در خودم ريخته بودم. من 21 ساله بودم. تجربيات مختلف بسياري داشتم در حاليكه لحظات لذتبخش كمي را تجربه كرده بودم. گاهي وقتها تصور ميكنم كه زندگي من، تصويري بر روي يكي از آينه هاي گول زنك داخل سيرك است. بخشي از اين تصوير بزرگ است و در عوض بخشهاي ديگر آن تا حد از بين رفتن كوچك شده است. من نگران بودم كه نكند همين مسئله در آهنگ «She Is Out Of My Life» آشكار شده باشد. اما اين آهنگ، حس همدردي مردم را برانگيخت و دانستن اين موضوع باعث شد كه من كمتر احساس تنهايي بكنم.“

”در مدرسه با هيچ دختري دوست نبودم. دخترهايي بودند كه به نظر من جذاب مي آمدند اما براي من خيلي مشكل بود كه سر صحبت را با آنها باز كنم. من زيادي خجالتي بودم ـ نميدانم چرا ـ واقعأ‌ احمقانه بود.“

”«تاتوم اُنيل» اولين دختري بود كه با او قرار ملاقات گذاشتم. اولين بار در يك كلوپ با يكديگر آشنا شديم. ما به هم شماره تلفن داديم و اغلب اوقات به يكديگر زنگ ميزديم. من ساعتها با او حرف زدم. از توي خيابان، از استوديو، از خانه. در اولين روز قرارمان به يك مهماني در عمارت «هاگ هفنر» رفتيم و اوقات خيلي خوبي را در آنجا گذرانديم. آن شب او براي اولين بار دست من را گرفته بود. من پشت يك ميز نشسته بودم كه يكدفعه احساس كردم دست نرمي دستم را گرفته است. دست «تاتوم» بود. شايد اين براي بقيه هيچ اهمييتي نداشت ولي براي من چيز مهمي بود. او مرا لمس كرده بود. اين احساسي است كه من درباره ي آن دارم. در گذشته، مواقعي كه درگير تور بوديم، دخترهاي زيادي مرا لمس كرده بودند. پشت ديواري از نيروهاي امنيتي، به من آويزان ميشدند و جيغ ميكشيدند. اما اين دفعه متفاوت بود. اين يك رابطه ي دو نفره بود. و اين هميشه بهترين است.“


[تاتوم و مايكل]


تاتوم انيل [در يك مصاحبه در سال 1995]: ” يك بار، يك كنسرت خانگي تشكيل داديم. مايكل مثل هميشه طبل ميزد و برادرم گيتار. يك نفر ديگر هم بود كه يك ساز ديگر مينواخت. من نوار ضبط شده ي آن را داشتم اما يك جايي گمش كردم.“

مايكل: ” روابطمان واقعأ صميمي شده بود. من عاشقش شدم (و او هم عاشق من شد). براي مدت زيادي، بسيار صميمي شده بوديم. در نهايت، دوستان خوبي شديم. هنوز هم هرچند وقت يكبار با هم صحبت ميكنيم. فكر ميكنم شما بايد بگوييد كه او اولين عشق من بعد از «دايانا راس» بود.“

«تاتوم انيل» بعدها در يك مصاحبه گفت كه فكر ميكند آهنگ «She Is Out Of My Life»، شرح دوستي آنان در آن زمان باشد.

مايكل: ”وقتي خبر ازدواج «دايانا راس» را شنيدم، برايش خوشحال شدم زيرا ميدانستم اين ازدواج باعث شادي او ميشود. با اين حال براي من مشكل بود. زيرا مجبور بودم وانمود كنم كه از ازدواج «دايانا» با مردي كه هرگز نديده بودمش، يكه خوردم. من ميخواستم كه «دايانا» خوشحال باشد. اما بايد بپذيرم كه كمي ضربه خوردم و احساس حسادت ميكردم چون هميشه عاشق «دايانا» بودم و هميشه هم خواهم بود.“

”دايانا هميشه خصوصي ترين رازهايش را به من ميگويد. ما با يكديگر يك همچنين روابطي داريم“


[مايكل ـ دايانا]


” يكي ديگر از دخترهايي كه عاشقش بودم، «بروكي شيلدز» بود. ما براي مدتي به طور جدي عاشق يكديگر بوديم.“


[بروكي شيلدز ـ مايكل]


بالاخره در آگوست سال 1979، آلبوم «Off The Wall» منتشر شد و موفقيت بسيار بزرگي بدست آورد. حالا مايكل جكسون اولين خواننده اي است كه 4 تا از آهنگهاي آلبومش [Off The Wall] در بين 10 آهنگ برگزيده ي آمريكا قرار دارد. 2 تا از اين آهنگها شماره يك شدند. 
در انگلستان، براي اولين بار در تاريخ موسيقي، 5 تا از بهترين آهنگها بر روي صفحه اي در بازار عرضه شد. آهنگ «Girl Friend» يكي از آنها بود. آلبوم «Off The Wall» از انتظاراتي كه براي آن ميرفت، فراتر رفت و در هر دو جدول آهنگهاي «پاپ» و «راك»، موفقيتهاي چشمگيري بدست آورد. با انتشار اين آلبوم، مردم جهان، مايكل جكسون جديدي را نظاره كردند. «Off The Wall»، مايكل را  به ”پرنس پاپ“ بدل كرد.

مايكل در مراسم «گرمي» سال 1979، نامزد دريافت جايزه ي بهترين خواننده ي «R&B» (موسيقي راك و احساسي) شد و البته اين جايزه را نيز دريافت كرد.

مايكل: ”گرچه «Off The Wall» يكي از محبوبترين آلبومهاي سال شده بود، اما فقط در يك زمينه نامزد دريافت جايزه شد. به خاطر مي آورم كه هنگام شنيدن اين خبر، كجا بودم. احساس كردم كه از طرف همرديف هايم ناديده گرفته شده ام و اين به من ضربه زد. مردم بعدها به من گفتند كه اين مسئله باعث تعجب دست اندر كاران صنعت موسيقي نيز شده بود. من به خودم گفتم: ”تا دفعه بعدي صبر كن. آنها نمي توانند آلبوم بعدي را ناديده بگيرند.“... من مراسم را از تلويزيون نگاه كردم. و از برنده شدن در همان يك زمينه هم احساس خوبي داشتم. اما هنوز هم به خاطر اينكه ناديده گرفته شده بودم، احساس غم و ناراحتي داشتم و تنها به آلبوم بعدي فكر ميكردم.“

”من ميتوانم نسبت به آثاري كه خلق ميكنم، واقع بين باشم. و اگر چيزي درست از آب درنيايد، ميتوانم احساسش كنم. اما وقتي كه كار روي يك آلبوم تمام شده را از سر ميگيرم، ميتوانيد مطمئن باشيد كه من ذره ذره ي انرژي و استعداد خدادادي ام را روي اين كار گذاشته ام. «Off The Wall» از طرف هوادارانم، به خوبي مورد استقبال قرار گرفته بود و فكر ميكنم به همين دليل بود كه نامزد نشدنم براي ديگر جوايز «گرمي» به من آسيب رساند. اين تجربه، آتشي در وجودم روشن كرد. تمام آنچه كه به آن فكر ميكردم، آلبوم بعدي و كارهايي بود كه بايد با آن انجام ميدادم. ميخواستم واقعأ فوق العاده باشد.“

بله، در مراسم «گرمي» بعدي، دنيا چيزي را نظاره ميكند كه تا آن زمان نديده بود.

درست بعد از اينكه كار بر روي «Off The Wall» به اتمام رسيد، مايكل با برادرانش درگير آلبوم «Triumph» شدند. اين آلبوم در سپتامبر 1980 منتشر شد. و به مدت 29 هفته، به ترتيب در رده هاي اول و دهم جدول آلبومهاي پرفروش «سياه پوستان» و «پاپ» جاي گرفت.

مايكل: ”در آهنگ «Heart Break Hotel» يك جور حس انتقام وجود داشت. مفهوم ”انتقام“  براي من جالب است. چون نميتوانم دركش كنم. انتقام گرفتن از يك نفر، براي كاري كه در حق شما مرتكب شده و يا شما تصور ميكنيد كه مرتكب شده است، براي من كاملأ بيگانه است.... اگر آهنگهاي «Heart Break Hotel» و «Billie Jean»، تصوير نامناسبي از زنان به نمايش ميگذارد، به اين معنا نيست كه اين نظر شخصي من در باره ي زنان است. لازم به گفتن نيست كه من مناسبات بين زنان و مردان را دوست دارم. اين يك قسمت طبيعي از زندگي است و من زنها را دوست دارم. من فقط فكر ميكنم، وقتي كه از جنسيت به عنوان وسيله اي براي باج گيري و يا اعمال زور استفاده ميشود، استفاده اي تهوع آور از هديه اي خداداي است.

تور «Triumph» به پروژه اي عظيم مبدل ميشد. آنها در كنسرتهايشان، مراسم شعبده بازي هم ترتيب داده بودند كه توسط «دوگ هنينگ» بزرگ اجرا ميشد.

همزمان با انتشار آلبوم «Off The Wall» در آگوست سال 1979، مايكل هم 21 ساله شد و كنترل كارش را بدست گرفت. و اين قطعأ يكي از وقايع برجسته ي زندگي مايكل بود. اين اتفاق براي مايكل اهميت بسياري داشت زيرا با موفقيت نهايي آلبوم، اين شك كه ”پسربچه ي ستاره“ ي سابق، تبديل به هنرمند جذاب كنوني ميشود، به يقين مبدل گشت.

ادامه‌‍