Skip to main content


جلسه ۳۲ دادگاه اای‌جی: آشپز از رابطه‌ی مایکل و فرزندانش میگوید + نمایش فیلم شهادت فرزندان (دانلود)

در جلسه‌ی روز سه‌شنبه کای چیس، آشپز مخصوص مایکل و فرزندانش به جایگاه آمد و نیز برای نخستین بار ویدیوی ضبط شده از شهادتی که فرزندان مایکل در ماه مارس امسال در حضور وکیل کمپانی ارائه داده بودند، در دادگاه پخش گردید. کاترین جکسون وقتی در سال ۲۰۱۰ شکایت خود را علیه کمپانی اای‌جی تنظیم نمود، نام سه فرزند مایکل را نیز به عنوان شاکی در کنار نام خویش قید کرد. بدین ترتیب وکلای کمپانی از حقی قانونی برای بازجویی از فرزندان مایکل برخوردارند. وکلای کاترین جکسون گفتند که پاریس در بیمارستان بستری است و نمی‌تواند به دادگاه بیاید. وکیل کمپانی در این روز ویدیوی بازجویی از فرزندان ارشد مایکل را به نمایش گذاشت تا شهادت کای چیس، آشپز مخصوص مایکل که به عنوان شاهد وکلای کاترین جکسون به جایگاه آمده بود را بی‌اعتبار سازد. درجلسه‌ی امروز دبورا چنگ، وکیل جکسون‌ها و جسیکا استبینز بینا، وکیل کمپانی پرسش از کای چیس را برعهده داشتند. کای چیس شهادت خود در دادگاه سال ۲۰۱۱ کانراد موری را تکرار کرد و به جزئیات زندگی و رابطه‌ی مایکل با فرزندانش و نیز زندگی فرزندان در نبود پدرشان پرداخت. پس از آنکه دادگاه طی چند روز شاهد سخنان افرادی بود که مایکل را تنها به عنوان یک همکار می‌شناختند، شهادت چیس بعد انسانی‌تر مایکل را برای هیئت منصفه به نمایش گذاشت. او طی چند ماه منتهی به فوت مایکل جکسون، برای او و سه فرزندش آشپزی می‌کرد. او کارش را در آخر ماه مارس ۲۰۰۹ آغاز و تا دو ماه ادامه داده بود. در ماه می او اخراج شد و سپس یکماه بعد در ژوئن دوباره به کار دعوت گردید. احساسی‌ترین بخش شهادت چیس وقتی بود که به تاثیر مرگ مایکل بر فرزندانش پرداخت. او گفت که روزهای شاد بچه‌ها در کنار مایکل و بازی‌ها و شوخی‌هایشان در سر میز شام؛ با بار سنگینی بر دوش پرینس و نقش جدید پدرانه‌اش برای خواهر و برادر کوچکتر، گریه‌های تمام نشدنی پاریس و یادبودهای روز جمعه‌ی بلکنت برای پدرش جایگزین شده است. کای چیس: "آنها بسیار در مورد پدرشان صحبت می‌کنند. هرگز نمی‌توانند بر این غم غلبه کنند. عاشق پدرشان هستند و دلشان برایش بسیار تنگ شده است." کای همینک آشپز آنها در خانه‌ی جدیدشان در کالاباساس است، جایی که همراه با قیم قانونی‌شان، کاترین جکسون زندگی می‌کنند.شهادت پاریس Paris-Jackson-Deposition-AEG-Trial-1.jpg بازجویی از پاریس طی دو روز در ماه مارس توسط وکلای کمپانی انجام گرفته بود. وقتی پاریس دو هفته‌ی پیش با بریدن دست‌اش اقدام به خودکشی کرد، ماروین پونتام، وکیل کمپانی، گفت که آنها ناچارند از فیلم‌های ضبط شده از پاریس در دفاع از خودشان استفاده کنند. نخستین پرسش پونتام از پاریس به پرستار قدیمی‌ آنها، گریس روآمبا اشاره داشت. گریس که از زمان تولد بچه‌ها با آنها بود، دو ماه پیش از فوت مایکل اخراج گردید. به گفته‌ی رسانه‌ها او پس از برکناری از کار صحبت‌های ناخوشایندی در مورد مایکل بیان داشته و برای نمونه گفته بود که یکبار مانع ملاقات بچه‌ها با پدرشان شده بود. صحبت‌های گریس در روزنامه‌ی شایعه‌پرداز انگلیسی دیلی‌میل به چاپ رسید و گریس گفتن آنها را رد کرد. پس از آن تکه‌هایی از فیلم مصاحبه‌ی گریس در یوتوب منتشر شد که البته سخنان منسوب به گریس در آن‌ها نبود. او در این ویدیو می‌گفت که پس از اخراج از کار: "به من اجازه ندادند تا بچه‌هایم را ببینم و با آنها خداحافظی کنم." پاریس در بازجویی خود گفت که مایکل از گریس روآمبا خوشش نمی‌آمد و سعی می‌کرد او را از بچه‌ها دور نگاه دارد. اما در عین حال نیز تمایلی به اخراج وی نداشت زیرا می‌دانست که گریس به حقوقی که می‌گرفت محتاج بود. در ابتدای این ویدیو پاریس جدی به نظر می‌رسد اما در ادامه می‌خندد و شوخی می‌کند. ماروین پونتام: "آیا در آن زمان گریس روآمبا با شما بود؟" پاریس جکسون: "گاهی وقتها. بابایم از او خوشش نمی‌آمد و سعی می‌کرد تا او را از ما دور نگاه دارد، برای همین او را به ماموریت‌های بسیار می‌فرستاد." پونتام: "آیا او هر بار نزد شما بازمی‌گشت؟" پاریس: "بله." پونتام: "اگر از او خوشش نمی‌آمد پس چرا اخراجش نمی‌کرد؟" پاریس: "احساس بدی داشت." پونتام: "شما می‌دانید چرا احساس بدی داشت؟" پاریس: "زیرا او (گریس) واقعا پول زیادی نداشت." پونتام: "آیا پدر شما گفت که چرا از او خوشش نمی‌آید؟" پاریس: "گفت که او آب زیر کاه است و صادق نیست و زیاد دروغ می‌گوید." پونتام: "آیا گفت که چه دروغی گفته است؟" پاریس" خیر." پاریس در ادامه داستانی را که در کودکی اتفاق افتاده بود، برای پونتام تعریف کرد و با شوخ طبعی گفت که این داستان "مور مور کننده" است و "روی اعصاب‌تان می‌رود." پاریس: "یکبار... این واقعا اعصابتان را بهم می‌ریزد... من و برادرم خیلی خیلی کوچک بودیم، بلنکت هنوز به دنیا نیامده بود... واقعا اعصاب‌تان را خط خطی می‌کند، شوخی نمی‌کنم... وقتی او (بابا) در هتل یا جایی می‌ماند، او (گریس) به هتل زنگ می‌زد و می‌گفت که زن‌اش است، تمام فکر و ذکرش پیش او بود، زنگ می‌زد و می‌گفت که زن‌اش است و آنها به هتل راهش می‌دادند. و وقتی (بابا) از خواب بیدار میشد، (گریس) می‌رفت و در تخت‌اش می‌خوابید." پاریس و وکلا می‌خندند. او ادامه می‌دهد: "این چیزی بود که به ما گفت و بله، یک جورایی مور مور کننده است." پونتام: "کمی مور مور کننده است." پاریس با خنده می‌گوید: "فقط یک کوچولو مور مور کننده است." پونتام: "چرا او را دور نمی‌کرد؟" پاریس: "او را به هند فرستاد تا چیزی بیاورد!" (خنده‌ی جمع) پاریس: "اما او دوباره بازگشت." پونتام: "در آن زمان یک آشپز شخصی هم با شما بود؟" پاریس: "بله، کای چیس."
******************************************
این ویدیو را دانلود کنید.
******************************************
هدف از نمایش این ویدیو، به چالش کشیدن شهادتی بود که کای چیس امروز در دادگاه ارائه داد. وی به نیکی از گریس روآمبا یاد کرد. بی‌اعتبار کردن شاهدان یکی از ترفندهای وکلای مدافع در دادگاه‌هاست. روآمبا یکی از شهدای احتمالی پرونده است که وکلای جکسون انتظار دارند در دادگاه به نفع آنان شهادت بدهد. چیس: "گریس روآمبا پرستار بچه‌ها بود. او بسیار خونگرم و مهربان بود. برایشان مانند مادر بود، آنها او را به مادری می‌شناختند. از وقتی آنها به دنیا آمدند در کنارشان بود. به من گفته شد که او اخراج شده بود." وقتی دبورا چنگ پرسید که آیا اای‌جی او را اخراج کرده بود، وکیل کمپانی اعتراض کرد و پرسش بی‌جواب ماند. شهادت پرینس Prince-Jackson-Deposition-AEG-Trial-1.jpg کای چیس در شهادت خود از افت سلامت مایکل طی ماه‌های آخر زندگی‌اش گفت. وی بیان داشت که مایکل در ماه آپریل سالم، قوی و فعال بود اما در ماه ژوئن آنقدر ضعیف شده بود که پرینس دوازده ساله مجبور بود او را در بالا رفتن از پله‌ها یاری کند. چیس: "او یک پسر دوازده ساله بود که سعی می‌کرد پدرش را حمل کند. مرا ناراحت کرد." وکیل کمپانی از چیس پرسید که چرا طی مصاحبه‌هایش در این مورد سخن نگفته بود؟ چیس گفت که نمی‌خواست مسائل شخصی مایکل را در رسانه‌ها بازگو کند. این وکیل سپس ویدیوی شهادت پرینس که این ادعا را رد می‌کرد، در دادگاه به نمایش گذاشت. ماروین پونتام: "آیا پیش آمد که پدرتان در بازگشت از تمرینات آنقدر خسته بود که شما می‌بایست وی را در بالا رفتن از پله‌ها یاری می‌رساندید؟" پرینس: "توان این کار را نیز نمی‌داشتم، اما خیر."
******************************************
این ویدیو را دانلود کنید.
******************************************
شهادت کای چیس کای چیس در ابتدا گفت که هفده سال است که به عنوان پزشک شخصی فعالیت می‌کند. او دانش آموخته‌ی آکادمی Cordon Bleu Culinary در مقطع کارشناسی ارشد در پاریس است و هم اکنون برای کاترین جکسون و سه فرزند مایکل در خانه‌ی کالاباساس‌ به آشپزی مشغول می‌باشد. او برای افراد سرشناسی همچون رئیس جمهور باراک اوباما آشپزی کرده است. با خنده می‌گوید "چون کارش خوب است" در سال ۲۰۰۷ برای آشپزی در مراسم اوباما انتخاب شده بود و به گفته‌ی او "اوباما از دیدن زنان جوان سیاهپوستی که به موفقیت دست می‌یابند خرسند می‌شود." چیس با ولفگانگ پاک که آشپز مخصوص مراسم اسکار است نیز کار کرده است. چیس پیش از آنکه آشپز مخصوص شود، صاحب یک شرکت تهیه‌ی غذا بود. دبورا چنگ عکس‌های بسیاری از او از جمله تصویری در کنار باراک اوباما را به نمایش گذاشت. چنگ: "آیا شما متخصص تغذیه نیز هستید؟" چیس: "خیر." طی دادگاه بارها بحث از لزوم استخدام متخصص تغذیه‌ برای کمک به مایکل در هفته‌های پایانی عمرش به میان آمده است. استخدام کای چیس توسط بچه‌ها مایکل، کای چیس را بدون آنکه ملاقات کند و بر اساس توصیه‌های سه فرزندش استخدام کرده بود. چیس گفت که تماسی از یک کمپانی با نام Culinary Staffing دریافت کرده بود که می‌گفت یک مشتری جدید برایش پیدا کرده است، یک زن و شوهر و دو فرزند و اینکه مرد خانواده، تاجر است. از چیس خواسته شد تا رزومه‌اش را بفرستد و پس از چند ساعت تماس دیگری دریافت کرد و شنید که ارباب رجوع تحت تاثیر قابلیت‌های او قرار گرفته است. او سپس در قهوه خانه‌ی Coffee Bean در لس آنجلس با مایکل امیر ویلیامز، دستیار شخصی مایکل دیدار کرد و بطور مفصل مورد مصاحبه قرار گرفت. چیس از ویلیامز پرسید که ارباب رجوع چه کسی است و ویلیامز کارت بازرگانی کمپانی مایکل جکسون را به وی نشان داد. چیس: "وقتی کارت را به من داد، واااای!" چنگ: "هیجان زده شدید؟" چیس: "بله." دومین مصاحبه را فرزندان مایکل جکسون از چیس به عمل آورند. او با "ارباب رجوع‌های کوچک‌اش" در آشپزخانه‌ی خانه‌ی اجاره‌ای‌شان در کارول وود، هالمبی هیلز - جایی که همراه با پدرشان تا زمان آمادگی برای تور This Is It، زندگی می‌کردند - دیدار نمود. چیس گفت که این مصاحبه همه چیز از خوراک تا بازی‌های ویدیویی را دربر داشت. کای گفت که آن زمان پرینس دوازده سال، پاریس یازده سال و بلنکت نه ساله بود. کای چیس اشتباه کرد زیرا بلنکت در واقع هفت ساله بود. کای می‌گوید بلنکت بالغ‌تر از سن‌اش به نظر می‌رسد و احتمالا به همین دلیل در برآورد سن او دچار اشتباه شده بود. "در جلسه‌ی مصاحبه آنها حرف یکدیگر را قطع می‌کردند، از دیدن من هیجان زده بودند. آنها می‌خواستند مطمئن شوند که من تهیه‌ی خوراک‌های سالم را می‌دانم." بچه‌ها به او گفته بودند که "ما خوراک سالم مصرف می‌کنیم. ما گوشت بره یا خوک نمی‌خوریم. بابایی زردآلو دوست دارد. ما خوردن میوه را دوست داریم و بلنکت انبه دوست دارد." چیس می‌گوید: "من احساس کردم که این همان جایی است که من باید باشم. احساس کردم به سادگی صمیمیتی میان ما برقرار شده بود. شروع زیبایی بود." کای از روز بعد کارش را به عنوان آشپز مخصوص در خانه‌ی مایکل آغاز کرد. آخر ماه مارس و آغاز آپریل بود. چیس در ساعت ۸ یا ۸:۳۰ صبح از راه رسید. بچه‌ها را برای مدرسه آماده کرد، صبحانه، ناهار، شام و میان وعده تهیه نمود. آشپزخانه را مرتب کرد، بوفه و یخچال را از خوراکی انباشت و برای خرید میوه و سبزی بیرون رفت. او در آغاز هر روز هفته در خانه کار می‌کرد که از میانه‌ی آپریل به شش روز کاهش یافت و مایکل آخر هفته را تعطیل کرد. کای تا ساعت ۶:۳۰ یا ۷ عصر و گاهی دیرتر در خانه کار می‌کرد. نخستین ملاقات با مایکل چیس نخستین بار مایکل را بطور اتفاقی ملاقات کرد، وقتی برای مهمانان او که در اتاق نشیمن کارول وود حضور داشتند، آب می‌برد و پس از آن رابطه‌ی دوستانه و در عین حال رئیس و مرئوسی آنها آغاز شد. کای می‌گوید مایکل در زندگی فرزندانش و خورد و خوراک آنان فعالانه مداخله می‌کرد. او با لباس‌های شیک، شلوار مشکی مارک لوایز و ادکلن تام فورد به آشپزخانه می‌آمد. مایکل بیشتر وقتها در مورد غذاهای سالم و تغذیه با چیس صحبت می‌کرد. چیس می‌گوید خانواده برای مایکل بسیار با اهمیت بود، آنها در ۵۰٪ موارد در این مورد صحبت می‌کردند. چیس می‌گوید مایکل عاشق مادر و فرزندانش بود. چیس: "او می‌خواست زنی را که به زندگی‌اش وارد شده بود و برای خانواده‌اش خوراک تهیه می‌کرد بشناسد." او می‌گوید مایکل برای تور This Is It هیجان فراوانی داشت، از اینکه فرزندانش می‌توانستد اجرای صحنه‌ی او را ببینند به وجد آمده بود. "پرینس به من گفت که پدرش می‌خواهد من آنها را در تور همراهی کنم و به لندن بروم." رابطه‌ی مایکل و فرزندانش کای فرصت خوبی برای مشاهده‌ی رابطه‌ی مایکل و فرزندانش داشت زیرا آنها بیشتر وقت‌ها در اتاق بازی که مجاور آشپزخانه بود، حضور داشتند. آشپزخانه اُپن بود و کای می‌توانست اتاق بازی را ببیند. مایکل وقت بسیاری را با فرزندانش می‌گذراند. "فرزندانش، دنیای او بودند، عشق زندگی‌اش بودند. زندگی‌اش بودند. مایکل می‌گفت که آنها عزیزانش هستند." کای نیز در بازی به مایکل و بچه‌ها ملحق میشد، آنها مونوپولی بازی می‌کردند. او مایکل را "یک پدر پرانرژی و سرزنده و فعال" توصیف کرد. مایکل با بچه‌ها بازی می‌کرد و شب‌ها موقع خواب برایشان داستان می‌خواند. وقتی پدرشان از سر کار به منزل باز می‌گشت، بچه‌ها همچون صاعقه به سویش حمله‌ور و به سر تا پایش آویزان می‌شدند و به قوزک پا و ران و و بازوهایش می‌چسبیدند. "دیدن این صحنه‌ها مرا احساساتی می‌کرد، عشق بسیاری بین‌شان در جریان بود." کای نقاشی‌های بلنکت را بر روی در یخچال نصب می‌کرد. پاریس اغلب بر روی تخته سیاهی که در آشپزخانه قرار داشت برای پدرش چیزهایی می‌نوشت. تصویر یکی از پیغام‌های او در دادگاه نمایش داده شد: "عاشقتم بابایی، لبخند بزن، مجانیه." کای از همین تخته برای یادداشت منوی غذای روزانه استفاده می‌کرد تا بچه‌ها بدانند که چه غذایی سرو می‌شود. کای نمی‌توانست به خاطر بیاورد که پاریس این یادداشت را روز فوت پدرش نوشته بود یا خیر. همچون نورلند؛ نوای موسیقی در کارول وود قطع نمی‌شد. موسیقی‌ای که در عمارت کارول وود نواخته می‌شد، ترکیبی بود از آهنگ‌های دیزنی، رولینگ استونز، دیوید بوی و قطعه‌های کلاسیک. رادیوی آشپزخانه روی کانال K-Earth ۱۰۱ تنظیم شده بود. یکی دیگر از تشابهات نورلند و کارول وود، شومینه‌های آن بود. کای چیس می‌گوید که با وجود هوای گرم بیرون، شومینه‌ها روشن می‌ماندند. "حس خوبی در خانه جریان داشت." "رابطه‌اش با فرزندانش گرم و بامحبت بود." اما هرگاه نیاز ایجاب می‌کرد "سختگیر و مقرراتی" میشد. بچه‌ها به پدرشان احترام می‌گذاشتند و مطیح حرف‌های او بودند. بچه‌ها سر یک ساعت معین در ساعت‌های اولیه‌ی شب می‌بایست در تخت خواب می‌بودند تا برای کلاس درس روز بعد آمادگی می‌داشتند. کلاس‌های درس طبق برنامه‌ی منظمی در خانه تشکیل میشد، از دوشنبه تا جمعه. اما مایکل در برنامه‌ی درسی آنها خلاقیت به کار می‌برد، برای نمونه دوشنبه‌ها روز کتابخوانی بود و سه‌شنبه‌ها روز هنر و کاردستی. آنها در چهارشنبه فیلم کلاسیک تماشا می‌کردند و سپس می‌بایست در مورد آن انشا می‌نوشتند. بچه‌ها در مدرسه‌ی خانگی‌شان با معلم‌شان ریاضی، علوم و زبان خارجی می‌خواندند. کای می‌گوید آنها پیوسته در حال یادگیری بودند. مایکل از اینکه در یادگیری هنر و زبان خارجی به فرزندانش کمک می‌کرد، افتخار می‌نمود. بچه‌ها اجازه‌ی تماشای تلویزیون نداشتند و از کامپیوتر استفاده نمی‌کردند. کای به بچه‌ها در مورد خوراکی‌ها و روش پخت آنها چیزهایی آموزش می‌داد و در مقابل، بچه‌ها به او بازی‌هایشان را می‌آموختند. مایکل همچنین اطمینان حاصل می‌کرد که فعالیت‌های عملی و گروهی بخشی از برنامه‌ی درسی بچه‌ها باشد. برای نمونه یکی از پروژه‌های علمی پاریس این بود که به شکار حلزون برود. پاریس در عصر به چیس گفته بود: "تا حالا یک حلزون پدر داریم اما مادر و بچه حلزون نداریم." این سخن منجر به گشتی شبانه در ساعت ۸ در حیاط در پی یافتن یک مادر و یک بچه حلزون شد. مایکل در مسیر بازگشت‌شان به درون خانه با آنها روبرو شد، او به انتظارشان ایستاده بود. کای گفت که مطمئن بود مایکل او را به خاطر این کار اخراج خواهد کرد، اما چنین نشد. "نمی‌دانستم در مورد اینکه من و دخترش در شب به شکار حلزون رفته بودیم چه فکر می‌کرد. اما مشکلی با این قضیه نداشت." مایکل در بخش بعدی برنامه که شامل برپا کردن یک خانه‌ی شیشه‌ای برای حلزون‌ها بر روی کانتر آشپزخانه بود، به آنها ملحق شد. آنها درون محفظه را از خزه و چترهای کاغذی که به عنوان تزئین روی لیوان‌های نوشیدنی گذاشته می‌شوند، پر کردند. صرف شام و ناهار با فرزندان مایکل ناهار، صبحانه و شام را در کنار سه فرزندش پشت میزهایی که توسط کای به زیبایی تزئین شده بودند صرف می‌کرد، وعده‌ی شام به ویژه برای مایکل بسیار بااهمیت بود. چیس: "زمان صرف خوراک، برایشان زمانی برای باهم بودن بود. این زمان اختصاصی او با فرزندانش بود." درست به همین دلیل چیس خوراک را در کنار آنها صرف نمی‌کرد و مایکل همیشه در پشت میز با فرزندانش تنها بود. او مایکل را اهل جوک و خنده و شوخی‌های عملی توصیف نمود. او در پشت میز شام با فرزندانش جوک می‌گفت و برایشان داستان تعریف می‌کرد. چیس هر روز میز را به شکل متفاوتی می‌چید. خوراک‌هایی از کشورهای مختلف سرو می‌شد تا بچه‌ها ضمن خوردن، چیزهایی نیز فرا بگیرند. او منوی غذای روز را بر روی تخته سیاهی که در آشپزخانه قرارداشت، یاداشت می‌کرد. آنها ضمن خودن خوراک کشورهای دیگر، در مورد فرهنگ آن کشورها صحبت می‌کردند. "یک روز خوراک هند شرقی داشتیم، در این باره صحبت می‌کردیم که خوارک چه قسمتی از هند را می‌خوریم." "بچه‌ها طی هفته منتظر خوراک متنوع روز شنبه بودند تا نفس راحتی از غذاهای سالم بکشند." چیس از مایکل اجازه خواسته بود تا روزهای شنبه را به تهیه‌ی خوراک دلخواه نه چندان سالم مانند مرغ سوخاری بپردازد تا وقت استراحتی در مصرف خوراک سالم برای بچه‌های ایجاد شود. مایکل از پیشنهاد او استفبال کرده بود. مایکل به بچه‌ها اجازه‌ی خوردن شیرینی‌جات نمی‌داد. چنگ: "آیا بچه‌ها اجازه داشتند که هروقت می‌خواستند شیرینی بخورند؟" چیس: "نه، نه، نه، به هیچ وجه. شیرینی فقط با اجازه‌ی او (مایکل) سرو می‌شد." مایکل گوشت مرغ، ماهی و بوقلمون مصرف می‌کرد و گوشت بره یا خوک نمی‌خورد و به گفته‌ی چیس، علاقه‌ی زیادی به غذای مکزیکی داشت و خوراک مورد علاقه‌اش vegan tacos بود. وکلای جکسون در این روز تصویر ظرفی از این غذا را در برابر چشمان هیئت منصفه به نمایش گذاشتند. vegan-tacos.jpg
عکس نمایش داده شده در دادگاه نمی‌باشد
چیس از آب سبزیجات اورگانیک برای مایکل نوشیدنی‌‌های تازه تهیه می‌کرد. حیوانات خانگی حیوانات بسیاری که در کارول وود گشت و گذار می‌کردند، عبارت بودند از یک سگ لابرادور شکلاتی رنگ به نام کنیا، دو گربه‌ با نام‌های کتی و تریلر، یک خرگوش و یک پرنده‌ی سخنگو با نام سایبریا که به گفته‌ی چیس "وقتی دختران زیبا از برابرش عبور می‌کردند، سوت می‌زد." پرینس یک موش صحرایی خانگی داشت که آن را همراه خود در خانه می‌گرداند. پاریس در خانه‌ی عروسکی‌اش در حیاط پشتی برای حیوانات مراسم صرف چای ترتیب می‌داد. وقتی بچه‌ها روزهای شنبه در استخر خانه به شنا می‌پرداختند، کنیا همراه آنها به داخل آب می‌پرید. چیس می‌گوید بچه‌ها حس مسئولیت پذیری داشتند و در نگاهداری از حیوانات کمک می‌کردند. ژوئن: ماه آخر پس از کار برای مایکل طی ماه‌های مارس و آپریل، چیس به یکباره در ابتدای ماه می برکنار شد. مایکل امیر ویلیامز، دستیار شخصی مایکل به او گفت که مدیریت تغییر کرده است. چیس التماس کنان سعی کرد با این تصمیم مخالفت کند، به ویلیامز گفت که می‌تواند دستمزد کمتری بگیرد اما باید بماند زیرا با مایکل و فرزندانش به تور لندن خواهد رفت. ویلیامز به او گفته بود که تلاشش را خواهد کرد و به او خبر خواهد داد. صبح روز بعد به او گفته شد که سر کار نیاید زیرا اخراج شده است. چیس می‌گوید به باور او مایکل وی را اخراج نکرده بود زیرا اگر این دستور مایکل بود، چیس همان روز اخراج میشد و ویلیامر برای ابلاغ حم او یک روز صبر نمی‌کرد. پیش از چیس، گریس روآمبا پرستار بچه‌ها در دسامبر سال ۲۰۰۸ اخراج شده بود. در جلسه‌های پیشین دادگاه مشخص گردید که گانگ ور، مدیر کمپانی اای‌جی، به گریس گفته بود که دیگر به خدمات او نیازی ندارند زیرا کمپانی اای‌جی در پی کاهش هزینه‌های مایکل بود. به کای اجازه داده نشد تا از مایکل و فرزندان خداحافظی کند، آنها پس از اخراج با کای تماس نگرفتند تا دلیل رفتن‌اش را بپرسند. کای هیچ گفتگویی با مایکل در مورد اخراج و یا دستمزدش نداشت. دستمزد او ناقص پرداخت میشد، گاهی سر وقت و گاهی اصلا داده نمیشد. بینا از چیس پرسید که وقتی دستمزدش پرداخت نمی‌شد، چه می‌کرد. چیس گفت که دستیار مایکل ارائه‌ی چک‌های دستمزد به کارمندان را پیگری می‌کرد. یک قانون ناگفته در خانه وجود داشت که هرکس بابت پرداخت نشدن دستمزدش به آقای جکسون یا فرزندانش شکایت می‌کرد، اخراج میشد. دستیار مایکل یک ماه بعد در ابتدای ژوئن به کای زنگ زد و از وی خواست تا به کارش بازگردد. بازگشت او به کار، درخواست مایکل و فرزندانش بود. او در روز ۲ ژوئن به کار بازگشت، اما این بار به او گفته شد که دستمزدش توسط اای‌جی کاهش داده شده است. چیس در ایمیلی به کمپانی درخواست کرد تا نیمی از دستمزدش را در ابتدای کار دریافت کند زیرا می‌ترسید که در آخر پول‌اش پرداخت نشود. دستمزد او توسط اای‌جی پرداخت می‌شد. کای چیس گفت که خانه‌ی شادی که در ماه آپریل آن را ترک کرده بود پس از بازگشت او در ماه ژوئن، دستخوش تغییراتی شده بود و انرژی‌ای که در خانه جریان داشت مانند سابق نبود. در ماه آپریل مایکل وقت بسیاری با فرزندانش می‌گذراند، هفته‌ای ۳ تا چهار بار با فرزندانش بیرون می‌رفت اما در ماه ژوئن وقت کمتری با آنها می‌گذراند. کای ۷۰ تا ۷۵٪ از وقت‌اش را در آشپزخانه می‌گذراند و باقی وقت‌ها با بچه‌ها بازی می‌کرد. چیس می‌گوید که ظاهر مایکل بسیار تغییر کرده بود. مایکل در ماه آپریل قوی، سالم و فعال بود اما در ماه ژوئن: "او بسیار ضعیف به نظر می‌رسید، لاغرتر شده بود، غذای کافی مصرف نکرده بود." این تفاوت چشمگیر از ماه آپریل تا ژوئن، چیس را بسیار نگران کرده بود. چیس می‌گوید مایکل غذا می‌خورد اما کمتر از گذشته. "بوفه‌ی آشپزخانه خالی بود، در یک سمت آشپزخانه بطری‌های آب معدنی فیجی قرار داشت و تنها چیزی که در یخچال وجود داشت، کوکا کولا، رد بول و قهوه‌ی استارباکس بود. می‌دانستم که آقای جکسون چنین نوشیدنی‌هایی مصرف نمی‌کرد." وقتی چیس برای خرید میوه و سبزیجات اورگانیک به میوه فروشی رفت، کارت اعتباری رد شد زیرا اعتبار کافی نداشت و چیس مجبور بود از کارت شخصی خود برای خرید خانه استفاده کند و این بار نخست نبود. گاهی او مجبور میشد مغازه را دست خالی ترک کند و یا اینکه پول مواد غذایی را شخصا بپردازد. چیس گفت که یک بار شاهد بود که مایکل برای بالا رفتن از پله‌ها مجبور شد از پرینس کمک بگیرد تا بتواند به اتاقش برود. پرینس این ادعا را رد کرده است. جسیکا بینا در مورد عکسی که در سال ۲۰۰۸ توسط عکاسان پاپاراتزی گرفته شد بود از کای پرسید. در این عکس مردی شبیه مایکل با ماسک پزشکی بر چهره بر روی صندلی چرخدار نشسته است. کای گفت که نمی‌تواند تشخیص دهد این مرد مایکل است. چیس گفت که مایکل و بچه‌ها از بازگشت او هیجان زده بودند و در آستانه‌ی در از او استقبال کردند. "او مرا به گوشه‌ای کشاند و گفت «تو کجا رفتی؟ من اصلا خبر نداشتم، نمی‌دانم برای چه رفتی. من احتیاج دارم که من و فرزندانم را سالم نگاه داری. من به سختی کار می‌کنم. آنها دارند مرا می‌کشند، به کمک‌ات نیاز دارم.» من با نگرانی به او نگاه کردم. وقتی این حرف را زد، فکر کردم که بیش از حد فعالیت می‌کند، بیش از حد تمرین می‌کرد. می‌دانستم که باید این مرد را تا حد امکان سالم و سلامت نگاه دارم، اما نمی‌دانستم که چرا حالش بدتر می‌شد. می‌توانستم ببینم که برنامه‌ی تمریناتش بر او اثر بدی می‌گذارد." مایکل از چیس پرسیده بود که آیا برای او آب میوه حاضر کرده است. چیس در مورد نگرانی‌اش با والدین خود صحبت کرد اما نمی‌دانست این موضوع را باید با چه کسی در خانه در میان بگذارد. بخشش‌های خانوادگی و جعبه‌ی شادی برای کای کای چیس گفت که مایکل قلب بسیار بخشنده‌ و روح مهربانی داشت. او افزود که مایکل همیشه در فکر بخشش و کمک به دیگران بود. کای می‌گوید: "پاریس بخشش را از پدرش آموخته بود." پاریس با یک هدیه بازگشت کای به خانه را خوش آمد گفته بود. یک جعبه‌ی کفش پر از حیوانات اسباب بازی و کتاب‌های رنگ آمیزی. پاریس نام آن را «جعبه‌ی عشق» گذاشته بود. آن جعبه به زیبایی تزیین شده و درونش پر از نامه‌های سپاس و عکس بود. پاریس در یکی از این نامه‌ها برای کای نوشته بود: "کای عزیز، ممنونم بابت هدیه‌های زیبایی که به ما دادی. آه، راستی من با یکی از خودکارهایی که به من داده‌ای این نامه را می‌نویسم. امیدوارم از هدیه‌ و عکسها خوشت بیاید. ممنون برای هدیه‌هایی که به پ و ب (پرینس و بلنکت) و بابایی دادی، آنها خیلی خوششان آمد، با عشق زیاد، پاریس جکسون." کای در یک روز تعطیل به دیزنی‌لند رفته و برای بچه‌ها هدیه خریده بود و پاریس در نامه‌اش از هدیه‌های او قدردانی می‌کرد. پاریس همچنین هدیه‌هایی به آن سوی مرزها می‌فرستاد. کای می‌گوید: "او لباس‌هایی را که دیگر نمی‌خواست بپوشد، برمی‌داشت و تکه تکه‌شان می‌کرد و از آنها دامن‌های کوتاه درست می‌کرد و با دست آنها را می‌دوخت." پاریس به کای می‌گفت: "این دامن‌های کوچک را می‌دوزم و آنها را در جعبه‌های کوچک قرار می‌دهم تا برای آنهایی که آن سوی دنیا زندگی می‌کنند و به اندازه‌ی ما پول ندارند، بفرستم." ملاقات با دکتر موری تغییر دیگری که چیس در بازگشت به خانه متوجه‌اش شد، حضور مستمر کانراد موری بود، چیس فکر کرد که موری شب‌ها در خانه می‌ماند زیرا او را در صبح درون خانه ملاقات می‌کرد. کای نخستین بار دکتر موری را در هفته‌های نخست ماه آپریل در خانه دیده بود، هفته‌ای دو تا سه بار. موری خودش را "پزشک شخصی مایکل" معرفی کرده بود. این پزشک گاهی به خانه سر می‌زد اما در ماه ژوئن تقریبا هر روز در خانه بود. او کپسول‌های اکسیژن را به خانه می‌آورد و هر روز صبح، کپسول‌های خالی را از اتاق خواب مایکل بیرون و به آشپزخانه می‌برد. کپسول‌ها در اتاقک نگهبانی بیرون ساختمان که در مجاورت در آشپزخانه قرار داشت، با این علامت بر رویشان که "هر جمعه پر شود" چیده می‌شدند. این کپسول‌ها در ماه آپریل کوچکتر و در ماه ژوئن بزرگتر شده بودند. کای گفت که موری فرد خوبی به نظر می‌رسید. او فکر نمی‌کرد که مایکل بمیرد یا از ذهن‌اش نگذشت که موری داروی نامناسبی به او تزریق می‌کرد. او چیزی از پروپوفول نشنیده بود و فکر می‌کرد که بدتر شدن حال مایکل به خاطر فعالیت بدنی بیش از حد است. به گفته‌ی کای، مایکل و بچه‌ها رابطه‌ی دوستانه‌ای با دکتر موری داشتند. کای یکبار برای تمامی آنها سوپ عدس ترکی تهیه کرده بود. حضور یک پزشک شخصی در خانه برای کای عجیب نبود. چیس فکر می‌کرد مایکل به خاطر درد استخوان به حضور پزشک نیاز دارد، البته حضور هر روزه‌ی موری برایش سوال برانگیز شده بود. چیس نمی‌توانست درک کند که وقتی دکتر در خانه است چه نیازی به کپسول اکسیژن است و نیز اینکه چرا در آن شرایط وضعیت مایکل بدتر میشد. "عجیب بود که دکتر موری تمام وقت آنجا بود. من نگران بودم. نمی‌دانستم این کپسول‌ها چه استفاده‌ای داشتند. چیزی نپرسیدم. نمی‌توانستم بفهمم." بعدها دنیا باخبر شد که وقتی موری هرشب مایکل را با پروپوفول بیهوش می‌کرد، از این کپسول‌ها برای رساندن اکسیژن به او استفاده می‌نمود. کای گفت که هرگز ندید مایکل مشروب مصرف کند و نیز هرگز او را تحت تاثیر دارو مشاهده نکرد. موری هرگز در مورد خورد و خوراک مایکل با چیس صحبت نکرد و چیس می‌گوید اینکه پزشک شخصی او توجهی به تغذیه‌‌ی بیمارش نداشت برایش عجیب بود. چیس: "من چند باری از او پرسیدم و او گفت که می‌توانم هر خوراکی را به او بدهم." چیس گفت که به خاطر می‌آورد یکروز تراویس پین، طراح رقص تور، و مایکل را دیده بود که در خانه تمرین می‌کردند. چیس: "اتاق من، آشپزخانه بود. دلیلی برای رفتن به طبقه‌ی بالا نداشتم." دستیار مایکل به چیس گفته بود که طبقه‌ی بالا خصوصی است و فقط موری یا گاهی بچه‌ها می‌توانستند سینی غذای مایکل را برایش به طبقه‌ی بالا ببرند. بینا به بخشی از شهادت اورلاندو مارتینز، مامور تحقیق پرونده‌ی مرگ مایکل اشاره کرد که در آن گفته بود کای چیس سینی غذای مایکل را به طبقه‌ی بالا برده بود. کای رد کرد و گفت که مارتینز اشتباه کرده است. اتاق خواب مایکل در طبقه‌ی دوم ساختمان کارول وود قرار داشت. صدای مهیب پرونده‌ی کاترین جکسون علیه کمپانی اای‌جی ادعا می‌کند که مدیران این کمپانی از جمله رندی فیلیپس و پل گانگ ور، موری را زیر فشار گذاشتند تا مایکل را به حضور در جلسه‌های تمرین بیشتری وادار نماید. وکلای کاترین به جلسه‌ای در منزل مایکل در هفته‌ی دوم ماه ژوئن اشاره کرده‌اند. کای می‌گوید مایکل به او گفته بود که مهمان دارد و از او خواسته بود تا برای آنها میان وعده مهیا کند. کای برای مهمانان خوراکی و شربت برده بود. چیس: "در این روز مایکل یک ماسک پزشکی بر صورت داشت و چند لایه لباس و سویشرت بر تن کرده بود. وقتی او از پله‌ها پایین می‌آمد تا در اتاق نشیمن به فیلیپس، گانگ ور، دکتر موری و فرانک دلیو بپیوندد، وحشت زده به نظر می‌رسید." "من به زودی صدای بلند شکسته شدن چیزی را شنیدم. یک گلدان بزرگ و بسیار بسیار قیمتی در کنار صندلی مایکل خرد شده بود." با شنیدن این صدای مهیب، کای و یکی از خدمتکاران به درون اتاق هجوم بردند. چیس نمی‌دانست که گلدان چگونه و توسط چه کسی شکسته شده است. او احساس کرد که مایکل با مهمانان بسیار قاطع سخن می‌گفت. قاضی اجازه نداد تا چیس شنیده‌های خود از این نشست را بیان کند. اما این سرآشپز شهادت داد که افراد بسیار بلند سخن می‌گفتند و صحبت یکدیگر را قطع می‌کردند. مدتی بعد مایکل نشست را ترک کرد و موری که بسیار آشفته به نظر می‌رسید در پی او از خانه بیرون رفت. در آن لحظه موری گفته بود: "دیگر نمی‌توانم این مزخرفات را تحمل کنم." وقتی چیس مدتی بعد مایکل را دید، به نظر می‍رسید که سنگینی دنیا را بر دوش خود حمل می‌کرد. "او نگران، وحشت زده و ترسیده بود." کای گفت که پس از اتمام نشست، آقایان هنوز در منزل مانده بودند و وقتی کای خانه را در ساعت شش عصر کمی پس از دکتر موری ترک می‌کرد، گانگ ور، فیلیپس و دلیو هنوز آنجا حضور داشتند. یک روز پیش از فوت در روز ۲۴ ژوئن کای طبق معمول در صبح به خانه آمد تا صبحانه را مهیا کند. موری در خانه بود. او در ساعت ۱۰ صبح از طبقه‌ی بالا به آشپزخانه آمد تا صبحانه‌ی مایکل را به اتاق‌اش ببرد. در ماه ژوئن مایکل به ندرت با بچه‌ها در طبقه‌ی اول صبحانه می‌خورد. چیس می‌گوید مایکل در آن روز پاهایش را روی زمین می‌کشید. "اما من به او گفتم که خیلی خوب به نظر می‌آمد تا کمی به او دلگرمی بدهم." مایکل آن روز برای تمرین به استپلس سنتر رفت و پس از نیمه شب به خانه آمد. به کای گفته شده بود که دو شام متفاوت تهیه و در یخچال قرار دهد، یکی برای دکتر موری و دیگری برای بچه‌ها. روزی که مایکل فوت کرد کای چیس بارها و بارها در رسانه و نیز در دادگاه موری به توصیف این روز پرداخته بود با اینحال امروز نیز بار دیگر روز فوت مایکل را در دادگاه تشریح کرد. آن روز کای مانند روزهای دیگر کارش را در صبح آغاز کرد. می‌گوید "آن روز هم همه چیز مانند همیشه قشنگ بود." بچه‌ها در اتاقک بازی‌شان سرگرم بودند. کای برای خرید میوه و سبزی بیرون رفت. ناهار هر روز در ساعت ۱۲:۳۰ سرو می‌شد. دکتر موری در زمانی بین ۱۲:۰۵ تا ۱۲:۱۰ از همان پلکان همیشگی پایین آمد، اما این بار بسیار وحشت زده بود. دکتر موری با دست پاچگی فریاد زد و از چیس خواست تا پرینس و نگهبانان را به اتاق مایکل در طبقه‌ی بالا بفرستد تا به او کمک کنند. "برو کمک بیاور، برو نگهبان را خبر کن، برو پرینس را خبر کن." چیس به پرینس که در اتاقک بازی سرگرم بود، گفت "زود باش، دکتر موری تو را می‌خواهد. انگار مشکلی برای پدرت پیش آمده." او به آشپزخانه بازگشت تا پخت ناهار را ادامه بدهد. او نگهابانان که در اتاقکی خارج از ساختمان در نزدیکی در آشپزخانه بودند را خبر نکرد. چیس گفت که موری از وی نخواست تا با اورژانس ۹۱۱ تماس بگیرد. وقتی خدمتکاران خانه، جیمی و بلانکا گریه کنان فریاد زدند "شاید آقای جکسون مرده باشد"، چیس فهمید که با مشکلی جدی روبرو شده‌اند. "می‌توانستید تغییر جو خانه را احساس کنید." پرینس فریاد زد "بابایی، بابایی، بابایی" و فریاد جنون آمیز "بابایی" پاریس، به گفته‌ی چیس، خون را در رگ خشک می‌کرد. چیس در جایگاه احساساتی شد و به گریه افتاد. او افزود که بچه‌ها ویران شده بودند: "من دست‌شان را گرفتم و گفتم «بیایید دعا کنیم، پدر آسمانی، لطفا این مرد را نجات بده.»" وقتی کای در مورد بچه‌ها حرف می‌زد، کاترین جکسون به گریه افتاد. چیس ادامه داد که آن روز همه در خانه اشک می‌ریختند، همه جا پر از نگهبان بود. کمی بعد پزشکان اورژانس از راه رسیدند و از پله‌ها بالا رفتند. سر محافظ، آلبرتو آلوارز از چیس خواست تا خانه را ترک کند. آلوارز به چیس گفته بود: "حالش خوب می‌شود." کمی بعد کای از رادیو شنید که مایکل درگذشته است: "نمی‌خواستم باور کنم، فکر می‌کردم دروغ می‌گویند." بازگشت دوباره به کار کای چیس تا چند هفته بعد ملاقاتی با بچه‌ها نداشت. کاترین جکسون جولای ۲۰۱۲ به درخواست پرینس، پاریس و بلنکت او را به عنوان آشپز مخصوص استخدام کرد. در یک تماس تلفنی به او گفته شد که بچه‌ها از زمان فوت پدرشان سراغ او را می‌گرفتند. کای می‌گوید با کاترین جکسون شباهت‌های بسیاری دارد، از جمله عشق‌شان به مایکل. به گفته‌ی این آشپز، خانم جکسون به موسیقی، هنر و گل‌ها علاقمند است. کای هر روز با بچه‌ها حرف می‌زند. "خانم جکسون بسیار دلتنگ مایکل است. او گریه می‌کند، من گریه می‌کنم. سعی می‌کنم آرامش کنم." چیس گفت که کاترین دلتنگ شوخی‌ها، صحبت‌ها و عشق و محبتی است که مایکل به او می‌داد. او افزود که پس از بازگشت به کار دید که بچه‌ها بسیار بزرگ شد‌ه‌اند. می‌گوید آنها پس از فوت پدرشان به دنیای دیگری وارد شدند که برایشان جدید است. آنها در مورد موسیقی پدرشان و اینکه در شرایط متفاوت چه کارهایی انجام می‌داد با کای حرف می‌زنند. دختر بابا دبورا چنگ از کای چیس خواست تا در مورد پاریس وارد جزئیات نشود. چیس گفت: "پاریس یک دختر بابایی بود. پس از مرگ او ویران و گمگشته شده است. او سخت‌ترین روزها را می‌گذراند." "عشق بسیاری میان او و پدرش برقرار بود. او گم شده است. در حال جستجو است. غمگین است. تمامی اهالی خانه در مورد دست و پنجه نرم کردن پاریس با غم از دست دادن پدرش نگران هستند. هر دختری به وجود پدر نیازمند است. اگر جای او بودم، من هم ویران می‌شدم. او احساساتی می‌شود، گریه می‎کند، از پدرش حرف می‌زند. او تلاش می‌کند تا خودش را بیابد، بفهمد که کیست. او به عشق و درک بسیاری نیاز دارد." کای چیس از یک روز بسیار شاد در زندگی پاریس صحبت کرد. روز تولد یازده سالگی‌اش در ۳ آپریل سال ۲۰۰۹: "پدرشان به آنها گفت که در آن روز می‌توانند هرچه که می‌خواهند بخورند که برای بچه‌ها اتفاق خوشایند و نادری بود. پیتزای پنیر، بال مرغ و دسر موزبستنی در منو قرار داشت. سالن پذیرایی با پوسترها و تصویر جلد آلبوم‌های مایکل تزیین شده بود و آهنگ‌های او در حال پخش بود. این چیزی بود که پاریس برای تولد یازده سالگی‌اش می‌خواست. او واقعا سرمست و شاد بود." و مایکل برای این تک دختر بابایی، سورپریز بسیار ویژه‌ای داشت... "درست در همان زمانی که فکر می‌کردید بهتر از این نمی‌شود، او بچه‌ها را به حیاط پشتی برد تا شاهد نمایش سیرک شبیه نمایش‌های سیرک دو سوله باشند. چند مرد روی چوب‌های بلند راه می‌رفتند و یک زن درون یک بالن بزرگ بود. اشک در چشمان من جمع شده بود. این زیباترین نمود عشقی بود که در زندگی دیده بودم." "پاریس از آن سال تا کنون جشن تولد نگرفته است، نمی‌خواهد. او روزهای خود با بابایش و جشن تولدش را به خاطر می‌آورد." پرینس، مرد کوچک بابا این آشپز در مورد رابطه‌ی پرینس با پدرش که در زمان فوت وی کودکی دوازده ساله بود، گفت: "پرینس همیشه حتی در دوازده سالگی، مرد کوچک بود، مرد کوچک بابا. او همیشه می‌خواست که پدرش به او بسیار افتخار کند و مایکل هم افتخار می‌کرد." کای گفت که پرینس که با بلوغ و ورود به دنیای بزرگسالان دست و پنجه نرم می‌کند؛ پس از مرگ پدر، در شانزده سالگی "سنگینی دنیا را بر روی دوش‌اش احساس می‌کند. او از همه بزرگتر است، برادر بزرگ‌شان، و برای خواهر و برادرش یک چهره‌ی پدرانه است. بار سنگینی بر دوش‌اش است، او خود در سن رشد است، با دخترها ارتباط دارد. آرزو می‌کند که پدرش اینجا بود تا او را نصیحت می‌کرد. برایش ویران کننده است." بلنکت، کوچکترین فرزند بلکنت در زمان فوت مایکل تنها هفت سال داشت و وقت کمتری را با پدرش گذرانده است. "او آن رابطه‌ی پدری - پسری را تجربه نکرده است زیرا در زمان فوت پدرش بسیار کوچک بود." بلنکت اکنون یازده سال دارد و کلاس پنجم ابتدایی را به پایان رسانده است. او در خانه درس می‌خواند. "همیشه فکر می‌کنم از سن‌اش بزرگتر است زیرا بسیار زیرک و باهوش است. او کوچکترین‌شان است و خواهر و برادرش از او مراقبت می‌کنند، اما من با این حال فکر می‌کنم که کوچکترین فرزند، آسیب بیشتری می‌بیند. او کودک خانواده بود. او بطور دایم سعی می‌کند رفتار پدرش را به خاطر بیاورد و بی‌وقفه و یک ریز از پدرش و رابطه‌اش با او حرف می‌زند. او نیز مانند پرینس و پاریس، احساس گمگشتگی دارد." "او هر روز برای کلاس درس لباس فرم می‌پوشد، گرچه توسط یک معلم سرخانه در منزل خانوادگی‌شان در کالاباساس آموزش داده می‌شود. اما روزهای جمعه آزاد است و می‌تواند هرچه که مایل است بر تن کند. او در این روز معمولا یک تیشرت قرمز رنگ با عکس تور ایمورتال سیرک دو سوله که براساس آهنگ‌های پدرش اجرا می‌شود را می‌پوشد." "حرکات رقص او مانند پدرش است." دبورا چنگ و جسیکا استبینز بینا به پرسش‌های خود خاتمه دادند. کای پس از ترک جایگاه کاترین را در آغوش گرفت و هر دو گریستند. منبع: eMJey.com / CNN & AP