سؤال شعر

02 آگوست 2012 13:53 #26890 توسط atefe
در میان من و تو فاصله هاست
گاه می اندیشم
می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
تو توانایی بخشش داری
دستهای تو توانایی آن را دارد
که مرا زندگانی بخشد
چشمهای تو به من می بخشد شور عشق و مستی
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطر برجسته ای از زندگی من هستی
دفتر عمر مرا با وجود تو
شکوهی دیگر
رونقی دیگر هست
می توانی تو به من زندگانی بخشی
یا بگیری از من آنچه را می بخشی
من به بی سامانی ، باد را می مانم
من به سرگردانی ، ابر را می مانم
من به آراسته گی خندیدم
منه ژولیده به آراسته گی خندیدم
سنگ طفلی اما
خواب نوشین کبوتر ها را در لانه می آشفت
قصه ی بی سر و سامانی من
باد با برگ درختان می گفت
باد با من می گفت :
" چه تهی دستی مرد ! "
ابر باور می کرد
من در آئینه رُخ خود دیدم
و به تو حق دادم
آه ... می بینم ، میبینم
تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
من به اندازه زیبایی تو غمگینم
چه امید عبثی
من چه دارم که تو را در خور ؟!
هیچ !
من چه دارم که سزاوار تو ؟!
هیچ !
تو همه هستی من
هستی من
تو همه زندگی من هستی
تو چه داری ؟! .... همه چیز
تو چه کم داری ؟! ...هیچ !
بی تو در می یابم
چون چناران کهن
از درون تلخی واریزم را
کاهش جان من ، این شعر من است
آرزو می کردم که تو خواننده ی شعرم باشی
راستی .... شعر مرا می خوانی ؟!
باورم نیست که خواننده ی شعرم باشی
نه .... دریغا ، هرگز
کاشکی شعر مرا می خواندی !!!

از : حمید مصدق

همیشه عاشق شو وعشق بورز...بزرگ و دوست داشتنی خواهی شد.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: شايان, NicoleL2

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

03 آگوست 2012 09:27 #26938 توسط NicoleL2

Hamid نوشته: زیر همون شعر ها این توضیح رو بدید، یا بنویسید منبع ناشناس. یا اسم نویسنده خاطرم نیست.
حتی اینجوری هم اون شعر هویت پیدا می کنه تا اینکه هیچ نام و نشونی نداشته باشه.



بحث سر نوشتن و ننوشتن نیست
مسئله اینکه ما همین عده کوچیک که اینجا دور هم جمع شدیم، از مدت ها پیش پیمان بستیم که تغییر کنیم و تغییر بدیم.
حتی نوشتن "منبع ناشناس" هم به ما از همین الان آموزش می ده که برای نویسنده ها احترام ویژه قائل بشیم.

کاری رو بکنیم که درست تره، اونوقت تغییرات به مرور زمان خودشون رو نشون می دن.


بله کاملا درسته.
متاسفانه من به این موضوع اهمیتی نمیدادم،اما از این به بعد حتما رعایت میکنم.
ممنون از توجه و تذکرت

فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

13 آگوست 2012 23:01 - 06 آوریل 2014 14:25 #27409 توسط FeanoR
.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: farzam, NicoleL2, atefe

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

14 آگوست 2012 16:05 #27438 توسط Michaellover
سخت آشفته و غمگین بودم…



به خودم می‌گفتم:



بچه‌ها تنبل و بد اخلاقند



دست کم می‌گیرند



درس و مشق خود را…



باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم



و نخندم اصلاً



تا بترسند از من



و حسابی ببرند…



خط کشی آوردم،



در هوا چرخاندم...



چشم‌ها در پی چوب ، هر طرف می غلطید



مشق‌ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !



اولی کامل بود،



خوب، دومی بدخط بود



بر سرش داد زدم...



سومی می‌لرزید...



خوب، گیر آوردم!!!



صید در دام افتاد



و به چنگ آمد زود...



دفتر مشق حسن گم شده بود



این طرف،



آن طرف، نیمکتش را می‌گشت



تو کجایی بچه؟؟؟



بله آقا، اینجا



همچنان می‌لرزید...



” پاک تنبل شده‌ای بچه بد”



"به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"



” ما نوشتیم آقا”



باز کن دستت را...



خط کشم بالا رفت، خواستم بر کف دستش بزنم



او تقلا می‌کرد



چون نگاهش کردم



ناله سختی کرد...



گوشه‌ی صورت او قرمز شد



هق‌هقی کرد



و سپس ساکت شد...



اما همچنان می‌گریید...



مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله



ناگهان حمدالله، در کنارم خم شد



زیر یک میز،



کنار دیوار ، دفتری پیدا کرد ……



گفت : آقا ایناهاش، دفتر مشق حسن



چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود



غرق در شرم و خجالت گشتم



جای آن چوب ستم، بر دلم آتش زد



سرخی گونه او، به کبودی گروید …..



صبح فردا دیدم



که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر



سوی من می‌آیند...



خجل و دل نگران، منتظر ماندم من



تا که حرفی بزنند



شکوه ای یا گله‌ای، یا که دعوا شاید



سخت در اندیشه‌ی آنان بودم



پدرش بعدِ سلام، گفت : لطفی بکنید، که حسن را ببرم!



گفتمش، چی شده آقا رحمان؟؟؟



گفت : این خنگ خدا



وقتی از مدرسه برمی گشته



به زمین افتاده بچه‌ی سر به هوا، یا که دعوا کرده



قصه‌ای ساخته است



زیر ابرو و کنار چشمش، متورم شده است



درد سختی دارد، می‌بریمش دکتر با اجازه آقا …….



چشمم افتاد به چشم کودک...



غرق اندوه و تأثر گشتم



منِ شرمنده معلم بودم



لیک آن کودک خرد و کوچک



این چنین درس بزرگی می‌داد



بی کتاب و دفتر ….



من چه کوچک بودم



او چه اندازه بزرگ



به پدر نیز نگفت



آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم



عیب کار از خود من بود و نمی‌دانستم



من از آن روز معلم شده‌ام ….



او به من به یاد آورد این کلام را...



که به هنگامه‌ی خشم



نه به فکر تصمیم



نه به لب دستوری



نه کنم تنبیهی



۞۞۞۞۞۞۞



یا چرا اصلاً من عصبانی باشم



با محبت شاید، گرهی بگشایم



با خشونت هرگز...



هرگز...

"...Before You start Pointing Fingers Make Sure Your Hands Are Clean"
كاربر(ان) زير تشكر كردند: NicoleL2

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

15 آگوست 2012 12:01 - 06 آوریل 2014 14:25 #27498 توسط FeanoR
.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: farzam, NicoleL2, atefe

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

15 آگوست 2012 14:18 #27503 توسط atefe
گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست

حاصل خیره در آیینه شدن‌ها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟!


بی‌سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایقت را بشکن! روح تو دریایی نیست

آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد
آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست

آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره می‌آیی نیست

خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست

فاضل نظری

همیشه عاشق شو وعشق بورز...بزرگ و دوست داشتنی خواهی شد.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: NicoleL2

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

15 آگوست 2012 19:42 #27518 توسط atefe
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟
«بال» وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مسأله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مسأله هاست

فاضل نظری

همیشه عاشق شو وعشق بورز...بزرگ و دوست داشتنی خواهی شد.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: NicoleL2

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

16 آگوست 2012 02:09 - 16 آگوست 2012 02:11 #27532 توسط atefe
از یک عاشق

زندگی ورق زدن تجربه هاست
گاه شیرین گاه تلخ
زندگی پارو زدن یک قایق است
برسر دریای زیبای خیال
من باید با قایق بروم
باید برسم به انتها
انتهایی که شود حاصل من
حاصل تجربه ها
اری باید عاشق شد
عشق هموارکننده ی راه من است
عشق همان معنای والای انتهاست
عشق دلیل است
دلیل پیمودن راه

ناشناس

همیشه عاشق شو وعشق بورز...بزرگ و دوست داشتنی خواهی شد.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: NicoleL2

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

17 آگوست 2012 10:42 #27646 توسط NicoleL2
شب سرد است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده

می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غم ها

فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی

نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر ، سحر نزدیک است
هر دم این بانگ بر آرم از دل
وای این شب چه قدر تاریک است

خنده ای کو که به دل انگیزم ؟
قطره ای کو که به دریا ریزم ؟
صخره ای کو که بدان آویزم ؟

مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من لیک ، غمی غمناک است...

(سهراب سپهری)



فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...

This message has an attachment image.
Please log in or register to see it.

كاربر(ان) زير تشكر كردند: FeanoR, Michaellover, atefe

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

17 آگوست 2012 11:27 - 06 آوریل 2014 14:26 #27648 توسط FeanoR
.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: NicoleL2, atefe

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: Ehsanblackfire

Please publish modules in offcanvas position.