سؤال شعر

30 آگوست 2011 15:50 - 30 آگوست 2011 15:52 #9254 توسط FeanoR
آنقدر زمین خورده ام که بدانم
برای برخاستن
نه دستی از برون
که همتی از درون
لازم است
حالا اما...
نمی خواهم برخیزم
در سیاهی این شب بی ماه
می خواهم اندکی بیاسایم
فردا
فردا
برمی خیزم
وقتی که فهمیده باشم چرا
زمین خورده ام
كاربر(ان) زير تشكر كردند: NicoleL2

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

31 آگوست 2011 11:50 #9359 توسط FeanoR
شیخی به زن فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری پابستی
گفت شیخا هر آنچه گویی هستم
آیا تو چنان که گویی هستی ؟؟؟؟؟

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

31 آگوست 2011 13:31 #9365 توسط sinalovermj
واژه ها را باید شست
واژه باید خود باد ‚ واژه باید خود باران باشد
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه کنون است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است
روشنی را بچشیم

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

01 سپتامبر 2011 09:00 #9429 توسط Termeh
درياي نگاه




به چشمان پريرويان اين شهر

به صد اميد مي بستم نگاهي

مگر يك تن از اين ناآشنايان

مرا بخشد به شهر عشق راهي



به هر چشمي به اميدي كه اين اوست

نگاه بي قرارم خيره مي ماند

يكي هم، زينهمه نازآفرينان

اميدم را به چشمانم نمي خواند



غريبي بودم و گم كرده راهي

مرا با خود به هر سويي كشاندند

شنيدم بارها از رهگذاران

كه زير لب مرا ديوانه خواندند



ولي من، چشم اميدم نمي خفت

كه مرغي آشيان گم كرده بودم

زهر بام و دري سر مي كشيدم

به هر بوم و بري پر مي گشودم



اميد خسته ام از پاي ننشست

نگاه تشنه ام در جستجو بود

در آن هنگامه ي ديدار و پرهيز

رسيدم عاقبت آن جا كه او بود



"دو تنها و دو سرگردان، دو بي كس"

ز خود بيگانه، از هستي رميده

از اين بي درد مردم، رو نهفته

شرنگ نااميدي ها چشيده



دل از بي همزباني ها فسرده

تن از نامهرباني ها فسرده

ز حسرت پاي در دامن كشيده

به خلوت، سر به زير بال برده



به خلوت، سر به زير بال برده

"دو تنها و دو سرگردان، دو بي كس"

به خلوتگاه جان، با هم نشستند

زبان بي زباني را گشودند

سكوت جاوداني را شكستند



مپرسيد، اي سبكباران! مپرسيد

كه اين ديوانه ي از خود به در كيست؟

چه گويم! از كه گويم! با كه گويم!

كه اين ديوانه را از خود خبر نيست



به آن لب تشنه مي مانم كه ناگاه

به دريايي درافتد بيكرانه

لبي، از قطره آبي تر نكرده

خورد از موج وحشي تازيانه



مپرسيد، اي سبكباران مپرسيد

مرا با عشق او تنها گذاريد

غريق لطف آن دريا نگاهم

مرا تنها به اين دريا سپاريد
كاربر(ان) زير تشكر كردند: شايان, bahareh

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

01 سپتامبر 2011 20:36 #9447 توسط FeanoR
تو را که دارم دنیا مال من است
دیگر آرزویی ندارم ، همان یک آرزوی من ، همیشه با تو بودن است
صدای تپشهای قلبم ، هنوز باور ندارم که عاشقم
هنوز باور ندارم که بدون تو هیچم
اگر تو نباشی ...
آری عزیزم ... میمیرم
تو را که دارم ، عشق را با تمام وجود حس میکنم
لطافت عشق را لمس میکنم ، برای چند لحظه نفس را در سینه حبس میکنم
و یک نفس فریاد میزنم عشق من دوستت دارم
نمیدانم باور کرده ای که تنها تو را دارم
باز هم میگویم عزیزم ، تو آنقدر خوبی که من لیاقت تو را ندارم
درهای قلبم را بر روی همه بسته ام
هنوز در شور و شوق این عشق به حقیقت پیوسته ام
وقتی که فکر میکنم که با توام
نه معنی تنهایی را میدانم و نه حس میکنم که خسته ام
اینک که دارم برایت از احساسم نسبت به تو مینویسم
میدانم لحظه ای که آن را برایت میخوانم تو با شنیدن این احساس اشک میریزی
پس همین حالا خواهش قلبم را بپذیر و اشک نریز ،
اینها همه حرف دلم بود عزیز
من که گفتم اشک نریز ، پس چرا اینک چشمهایت شده خیس؟
قطره های اشکت بر روی قلبم ریخته
قلبم با تمام وجود طعم شیرین عشق را با تو چشیده
نمیدانی چقدر خاطر تو برایم عزیزه
تا به حال یار وفاداری را مانند تو ندیده
تو را که دارم دنیا مال من است،
دیگر آرزویی ندارم چون همان یک آرزویم که تو بودی به حقیقت پیوسته است!

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

22 سپتامبر 2011 20:24 #10944 توسط Ehsan
هرچه کردم نشدم از تو جدا، بدتر شد

گفته بودم بزنم قید تو را، بدتر شد

مثلا خواستم این بار موقر باشم

و به جای "تو" بگویم که "شما"، بدتر شد

آسمان وقت قرار من و تو ابری بود

تازه، با رفتن تو وضع هوا بدتر شد

چاره دارو و دوا نیست که حال بد من

بی تو با خوردن دارو و دوا بدتر شد

گفته بودی نزنم حرف دلم را به کسی

زده ام حرف دلم را به خدا، بدتر شد

روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت

آمدم پاک کنم عشق تو را، بدتر شد

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.

كاربر(ان) زير تشكر كردند: bahareh

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

22 سپتامبر 2011 20:26 #10945 توسط Ehsan
من که می دونم یه روزی میمیرم از نداشتنت

گر چه دیگه عادت شده تو رو از خدا خواستنت

من که می دونم آخرش دق می کنم تو بی کسی

ولی اینو هم می دونم به داد من نمیرسی

من که می دونم دل تو یه قلب ساده نمی خواد

حتی واسه یه لحظه هم با دل من راه نمی اد

من که می دونم من مثل زمینم و تو آسمون

هیچ وقت بهت نمیرسم اخه زیاده فاصلمون

من که می دونم عزیزم سرتو خیلی شلوغه

حتی اگه بهم بگی دوستم داری یه دروغه

من که می دونم همیشه کسی هست از عشق واست بگه

منو این دل دیوونه واسه چی بخوای دیگه؟

من که می دونم پیش من نمی آی اما هنوز منتظرم

هنوز واسه نگاه تو حیرونم و در به درم

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.

كاربر(ان) زير تشكر كردند: FeanoR

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

25 اکتبر 2011 13:21 #13810 توسط FeanoR
میدونم یه وقتایی دلت برام تنگ میشه

تو خیابون و نگاه میکنی از پشت شیشه

اون که از پشت درختا میگذره . شاید منم

که دارم تنهایی با یاد تو پرســــه میزنــــم

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

25 اکتبر 2011 13:28 #13813 توسط blackfire
مانده ام در کوچه های بی کسی سنگ قبرم را نمیسازد کسی

سوختم خاکسترم را باد برد بهترین یارم مرا از یاد برد

علم و دانش همان قدرت است ...

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

31 اکتبر 2011 12:03 #14347 توسط NicoleL2
مگسی را کشتم

نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد است

ونه چون " نسبت سودش به ضرر یک به صد " است

طفل معصوم به دور سر من میچرخید

به خیالش قندم

یا که چون اغذیه مشهورش، تا به آن حد گندم!

ای دو صد نور به قبرش بارد

مگس خوبی بود

من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد

مگسی را کشتم ...

فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...
كاربر(ان) زير تشكر كردند: شايان, Ehsan, Nasim, mohammad, blackfire

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: Ehsanblackfire

Please publish modules in offcanvas position.