سؤال شعر

08 آگوست 2011 21:03 #6361 توسط FeanoR
در جوانی غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد
در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد
آتش عشقت چنان از زندگی سیرم بکرد
آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد
كاربر(ان) زير تشكر كردند: کوچکترین طرفدار, NicoleL2

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

08 آگوست 2011 21:03 #6362 توسط FeanoR
چون بخارد پشت من انگشت من

خم شود از بار منت پشت من

همتی کو تا نخارم پشت خویش

وارهم از منت انگشت خویش
كاربر(ان) زير تشكر كردند: کوچکترین طرفدار

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

08 آگوست 2011 21:05 #6363 توسط FeanoR
شاید انروز که سهراب نوشت
تا شقایق هست زندگی باید کرد
خبری از دل پر درد گل یاس نداشت
باید اینگونه نوشت
هر گلی خواهی باش
چه شقایق چه گل پیچک و یاس
زندگی اجباریست...
كاربر(ان) زير تشكر كردند: کوچکترین طرفدار

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

08 آگوست 2011 21:06 #6364 توسط FeanoR
تو مثل شهر کوچیک من هنوز برالم خاطره سازی هنوزم قبله ی من سو به نمازی
تو مثل یاد بازی من تو کوچه های پیرو خاکی هنوزم برای من عزیزو پاکی
كاربر(ان) زير تشكر كردند: کوچکترین طرفدار

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

08 آگوست 2011 21:12 #6365 توسط FeanoR
کاش کودک بودم تا بزرگترين شيطنت زندگي ام نقاشي روي ديوار بود ، اي کاش کودک بودم تا از ته دل مي خنديدم نه اينکه مجبور باشم همواره تبسمي تلخ بر لب داشته باشم ، اي کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتي و درد با يک بوسه همه چيز را فراموش مي کردم
كاربر(ان) زير تشكر كردند: Termeh, کوچکترین طرفدار

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

09 آگوست 2011 02:26 #6370 توسط Termeh
از مجموعه هوای تازه احمد شاملو

افق عشق

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود بوسه است
و هر انسانی برای هرانسان برادریست
روزی که ذیگر درهای خانه شان را نمیبندند
قفل افسانه ایست و قلب برای زندگی بس است
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو بخاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی که آهنگ هر حرف زندگیست
تا من بخاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم
روزی که هر لب،ترانه ایست،تا کمترین سرود بوسه باشد
روزی که تو بیایی برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم
و من آن روز را انتظار میکشم
حتی روزی
که دیگر...
نباشم........
كاربر(ان) زير تشكر كردند: شايان, FeanoR, کوچکترین طرفدار

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

09 آگوست 2011 17:19 #6503 توسط FeanoR
یاد دارم در غروبی سرد سردی میگذشت از کوچه ما دوزه گر دم میزد و کهنه قالی میخرم دست دوم جنس عالی میخرم کاسه ظرف سفالی میخرم گر نداری کوزه خالی میخرم اشک در چشمان باباحلقه بست عاقبت اهی کشید و بغزش شکست اول ماه است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست بوی نان تازه هوشم را برده بود اتفاقا مادرم هم روزه بود خواهرم بی روسری بیرون دوید گفت آقا سفره خالی هم میخری
كاربر(ان) زير تشكر كردند: Termeh, کوچکترین طرفدار

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

09 آگوست 2011 20:33 #6582 توسط کوچکترین طرفدار
مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم

تو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم

به سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داری

به درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم

نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی

گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم

ندارم دستت از دامن بجز در خاک و آن دم هم

که بر خاکم روان گردی به گرد دامنت گردم

فرورفت از غم عشقت دمم دم می‌دهی تا کی

دمار از من برآوردی نمی‌گویی برآوردم

شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز می‌جستم

رخت می‌دیدم و جامی هلالی باز می‌خوردم

کشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت

نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم

تو خوش می‌باش با حافظ برو گو خصم جان می‌ده

چو گرمی از تو می‌بینم چه باک از خصم دم سردم

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.


مایکل آسوده بخواب زیرا که ما بیداریم...
كاربر(ان) زير تشكر كردند: FeanoR

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

12 آگوست 2011 11:03 #6970 توسط Nasim
گفت شخصی در میان گفتگو
معنی قانون چه میباشد؟ بگو

گفتمش قانون مثال میله ایست
در میان راه یعنی :ایست!ایست!

گنده ها از روی آن رد میشوند
ریزها از زیر آن در می روند ...

"هالو"

My life is dedicated to LOVING HIM
كاربر(ان) زير تشكر كردند: FeanoR, کوچکترین طرفدار

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

12 آگوست 2011 18:21 #7045 توسط کوچکترین طرفدار
عاشق روی جوانی خوش نوخاسته‌ام

و از خدا دولت این غم به دعا خواسته‌ام

عاشق و رند و نظربازم و می‌گویم فاش

تا بدانی که به چندین هنر آراسته‌ام

شرمم از خرقه آلوده خود می‌آید

که بر او وصله به صد شعبده پیراسته‌ام

خوش بسوز از غمش ای شمع که اینک من نیز

هم بدین کار کمربسته و برخاسته‌ام

با چنین حیرتم از دست بشد صرفه کار

در غم افزوده‌ام آنچ از دل و جان کاسته‌ام

همچو حافظ به خرابات روم جامه قبا

بو که در بر کشد آن دلبر نوخاسته‌ام

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.


مایکل آسوده بخواب زیرا که ما بیداریم...
كاربر(ان) زير تشكر كردند: FeanoR

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: Ehsanblackfire

Please publish modules in offcanvas position.