Skip to main content


نخستین رویارویی آرکلی و مایکل جکسون

آرکلی (R Kelly با نام اصلی Robert Sylvester Kelly) خواننده و تهیه کننده‌ی موسیقی دو هفته پیش در روز ۲۸ ژوئن، کتاب خاطراتش، Soulacoaster را منتشر کرد. او در بخشی از این کتاب خاطره‌ی نخستین رویارویی‌اش با سلطان پاپ را شرح داده است. RKelly-Soulacoaste.jpg آهنگ زیبای «تو تنها نیستی» (You Are Not Alone) که در سال ۱۹۹۵ منتشر شد، نتیجه‌ی همکاری این دو بود. You Are Not Alone پس از انتشار یکراست در رتبه‌ی نخست جدول یکصد آهنگ برتر بیلبورد وارد شد و بدین ترتیب رکورد تازه‌ای را به ثبت رساند. این آهنگ در کشورهای دیگری چون بریتانیا، فرانسه، نیوزیلند، اسپانیا، سوئیس و ژاپن شماره یک شد. آرکلی نوشته است:"دست کم ۲.۵ متر قد داشت. شمایل یک آواتار* را داشت. ماسک سیاهی به چهره‌اش زده بود و فقط میشد چشمانش را دید. مایکل سرانجام به سمت من آمد. به چشمانم نگاه کرد، بازوانش را گشود و بهترین آغوش زندگی را به من داد. با صدایی سبک‌تر از باد، ملایم و لطیف در گوشم زمزمه کرد «دنیا این آهنگ را خواهد خواند.» حرف مسخره‌ای از دهانم خارج شد، انگار گفتم «برای تمامی کارهایی که انجام داده‌ای تبریک می‌گویم، مایک. تبریک می‌گویم که مایکل جکسون هستی». به هر حال، گفتم «واقعا خوشحالم که از آهنگ خوشت آمد.» او گفت «دوستش ندارم راب، عاشقش هستم. نمی‌خواهم تغییرش بدهم، می‌خواهم آن را دقیقا همانطور که تو نوشته‌ای بخوانم. تو به زیبایی حرف دل مرا زدی. برای همین است که به اینجا آمدم. به محض اینکه صدایم را گرم کنم می‌توانیم کار را شروع کنیم.» گفتم «یک لحظه مرا ببخش الان بازمی‌گردم.» به دستشویی رفتم و نقش بر زمین شدم. منقلب شده بودم و گریه می‌کردم. نه به این خاطر که مایکل جکسون آهنگ مرا می‌خواند، بلکه از این جهت که فکر می‌کرد من احساساتش را در این آهنگ به خوبی بیان کرده‌ام... مایکل برای همکاری با من به شیکاگو آمده بود." you-are-not-alone-michael-jackson.jpg "او سپس با صدای زیر آوازگونه‌اش گفت «راب، آیا ایرادی ندارد که از تو بخواهم همراه با من در پس زمینه بخوانی؟»... ایرادی ندارد؟ شوخی می‌کنی؟ مایکل جکسون از من می‌خواست که همراه او بخوانم. عملا تا اتاقک صدابرداری دویدم، باید خودم را کنترل می‌کردم تا بتوانم آهسته قدم بردارم، اما احساس یک دختر بچه را داشتم." کار بر روی این آهنگ سه هفته‌ی دیگر به طول انجامید و طی این مدت آنها دوستان خوبی شدند. "کار با مایکل جکسون تجربه‌ی بی‌دردسری بود. هرشب وقتی استودیو را ترک می‌کرد و سوار اتومبیل ون‌اش می‌شد، مردم از پنجره‌های ساختمان‌های اطراف آویزان می‌شدند تا او را ببینند. او همیشه می‌ایستاد و برایشان دست تکان می‌داد. هنگامیکه کار خاتمه یافت و وقت آن رسید که شیکاگو را ترک کند، او یکبار دیگر مرا در آغوش کشید و گفت «تو برادر من هستی» نتوانستم چیزی بگویم." [*اشاره به بومیان ناوی، موجودات غیرزمینی و بلندقد فیلم آواتار ساخته‌ی جیمز کامرون، محصول ۲۰۰۹.] منبع: eMJey.com / Digitalspy

کتابها و مجله‌ها, گفته‌ها و مصاحبه‌ها