Skip to main content


نقدی بر نوشتار محمدرضا لطفی در مورد مایکل جکسون

محمدرضا لطفی، نوازنده ی سرشناس تار، ردیف‌دان و موسیقی‌دان ایرانی است. یادداشتی به قلم این استاد عزیز "به بهانه مرگ مایکل جکسون" در روزنامه ی اعتماد مورخ شنبه ۱۷ مرداد امسال به چاپ رسید. استاد لطفی همچنین در مقاله ی خود مروری داشتند بر تقابل سنت و مدرنیته از منظر موسیقی و تاثیر سیاست بر آن. متن کامل یادداشت وی را می توانید در اینجا بخوانید. MrLotfi.jpg ضمن سپاس از استاد عزیز، در این صفحه (چنانکه دلیل وجودی آن است)، مرور و نقدی مایکل جکسونی داریم بر یادداشت محمد رضا لطفی که به شکل پررنگ مشخص شده است. در جای جای متن آنجا که نیاز به آوردن توضیح یا تصحیح بوده، با گذاشتن شماره مشخص گردیده است. اما پیش از آن اجازه بدهید بخشی زیبا از یادداشت وی را با هم بخوانیم: "مهم این نیست که او مسلمان شده یا مسیحی مانده یا چه دینی را انتخاب کرده، مهم این است که او یک انسان مانده و مهر و علاقه او به صلح و دوستی باعث ایجاد موسیقی های گوناگون شده که تاثیرش را هرگز نمی توان کتمان کرد."
-----------------------------------------------
استاد لطفی در مقدمه ی یادداشت خود با عنوان "وقتی از بی عدالتی خسته شد"، آورده است: "جنبش دانشجویی سال ۱۹۶۸ شکل به مرزهای امریکا کشیده می شود. جان لنون (عضو اصلی گروه موسیقی بیتل ها) به امریکا مهاجرت کرد و در این دوران در نیویورک فعال بود. با اینکه بارها اف بی آی و دسته های چماق دار او را تهدید کرده بودند و تلاش کردند مانند مایکل جکسون برایش پاپوش درست کنند، اما او به حرف های اعتراضی خود ادامه داد تا بالاخره کسی ظاهراً در نقش یک دیوانه او را ترور کرد. تاثیر بیتل ها به خصوص جان لنون آنقدر زیاد بود که با فاصله یی زیاد حتی دامن «مایکل جکسون» را هم گرفت و به نظر می رسد همان بلایی که بر سر جان لنون آوردند، برسر او نیز آورده شد. الویس را هم در اوج شهرت و قدرت خانه نشین کردند و کمپانی های زیادی از مرگ نابهنگام او مولتی میلیونر شدند، همان گونه که کمپانی های آثار مایکل جکسون نیز دارند پولدارتر می شوند. (۱) داستان مایکل جکسون به نظر قابل قیاس با جان لنون و اندیشه رادیکال او نمی تواند باشد اما اگر کمی توجه کنید خواهید دید او نیز رفته رفته رادیکال شده و جالب اینجاست که او نیز به سمت فرهنگ و موسیقی شرق کشیده شد. (۲) اگر تور کنسرت های جدید او که تعداد آن ۵۰ کنسرت بود برگزار می شد، شاید می توانست تاثیر زیادی در رابطه با کشتار مسلمانان و افشاگری های جنگ عراق و افغانستان بر افکار عمومی بگذارد که این می توانست برای دو ابرقدرت یعنی امریکا و انگلیس فاجعه انگیز باشد. (۳)" چکیده ای از مقدمه ی متن استاد لطفی را خواندید. هدف ما پرداختن به وقایع تاریخی، سیاسی و سرگذشت بیتل ها و نظر پردازی در این مورد نیست. اما تا آنجا که به یک طرفدار مایکل جکسون مربوط میشود، نکاتی در این متن قابل بحث است که میخوانیم: مایکل جکسون ۱۷ ساله و گروه جکسون فایو در سال ۱۹۷۵ با جدا شدن از کمپانی موتون و در قالب گروهی که این بار جکسونز نام گرفت، به نوشتن آهنگ ها و ترانه های خود پرداختند و از همان زمان آهنگ های آنها بیشتر حامل پیام های اجتماعی و انسانی بود. مایکل مضمون انسانی آهنگ های خود را همواره حفظ کرد. او در کتاب زندگی نامه اش با عنوان Moonwalk تعریف میکند که قدرت آهنگ های آنها بود که تمامی رادیوهایی را که تا قبل از آن آهنگ های گروه بیتل ها را پخش میکردند، وادار کرد که آهنگ های جکسون فایو را نیز پخش کنند. آلبوم اول این گروه برای کمپانی موتون را یک فوق ستاره ی برجسته، دایانا راس حمایت میکرد و این اولین بار بود که ستاره ای برای معرفی یک "مشت بچه" (به تعبیر مایکل) قدم پیش می گذاشت. قدرت اجرای این یک مشت بچه و به ویژه مایکل ۱۰ ساله چنان زیاد بود که بری گوردی با اولین اجرای آنها در برابرشان خلع سلاح شد. بری گوردی به آنها قول داد که چهار آهنگ اول گروه شماره یک خواهد شد و بدین ترتیب جکسون فایو اولین گروه موسیقی در تاریخ است که چهار آهنگش پشت سر هم شماره یک میشود. این روند موفقیت برای مایکل ادامه یافت و در سال ۱۹۸۲ به اوج خود رسید. رئیس جمهور وقت، رونالد ریگان مایکل را به کاخ سفید دعوت کرد. مایکل وامدار جمهوری خواهان و هیچ سیاست مدار دیگری نبوده است و از قبل آنها به جایی نرسیده است. این کاخ سفید بود که یک بار در دهه ی ۸۰ توسط ریگان و بار دیگر در دهه ی ۹۰ توسط بیل کلینتون از وجود او سود برد. (۱) چنانکه قانون کمپانی های موسیقی است، سود فروش آلبوم های موسیقی بین هنرمند و کمپانی تقسیم میشود. علاوه بر کمپانی ها، از فروش بالای آلبوم های مایکل، فرزندانش نیز سود می برند. البته ما پیشتر در همین صفحه خبری داشتیم مبنی بر نجات کمپانی موسیقی سونی در فیلیپین توسط مایکل. این روزها مردم ترجیح میدهند نخرند و غیر قانونی دانلود کنند که طبیعتا باعث ضرر کمپانی ها و هنرمندان می شود. پس از فوت مایکل، تبی که دنیا را فرا گرفت، یک تشنگی دست جمعی را به دنبال داشت. فروشگاه های موسیقی از آلبوم های مایکل پر و خالی میشدند تا هر فردی بتواند برای خود یک یادگاری از مایکل داشته باشد. (۲) مایکل در همه جا عنوان کرده است که به موسیقی تمام ملت ها از شرق تا غرب علاقمند است. او از کودکی به فراگرفتن قطعات موسیقی آهنگ سازان مختلف پرداخت. موسیقی مورد علاقه ی او، موسیقی کلاسیک است و از آثار آهنگ سازان برجسته ای چون دبوسی تاثیر گرفته است. (۳) در صحنه ی پایانی فیلم This Is It (فیلمی مستند از تمرینات مایکل و آماده سازی کنسرت هایی که قرار بود در لندن به مدت ۵۰ شب روی صحنه اجرا شوند) که اواخر ماه اکتبر اکران شد، مایکل خطاب به تیمش میگوید: "آنچه مهم است، عشق است." می گفتند هدف او از اجرای این کنسرت ها دادن پیامی به دنیا بوده است. این پیام که محیط زیست، زمین ما در حال نابودی است و ما در قبال آن مسئولیم. مدتی پیش نیز اجلاس سران کشورهای دنیا برای رسیدگی به این معضل جهانی تشکیل شد. همچنین سرمایه داران انگلیسی اعتقاد داشتند که با آمدن مایکل به لندن، اقتصاد بریتانیا تقویت خواهد شد و از این جهت بسیاری به خوشحالی پرداختند. مایکل پس از شروع جنگ عراق در سال ۲۰۰۲ آهنگی با نام We've Had Enough یا "دیگر بس است" منتشر کرد که در آلبوم Ultimate Collection به بازار آمد.
-----------------------------------------------
ادامه ی متن استاد لطفی با عنوان "داستان غم انگیز مایکل": "داستان از اینجا شروع شد که مایکل جکسون با حمایت جمهوریخواهان (۴) مطرح شد به خصوص که ریگان مانند ملکه انگلستان این بار گوی رقابت را از ایشان دزدید و این بار این امریکا بود که یک بیتل تمام عیار تور کرده بود. مایکل بااستعداد و حسرت کشیده (۵) در محیط خانوادگی که فیلم های بچگی او نشان می دهد تا چه اندازه فقیر بوده اند، تحت توجهات ریگان و کمپانی های صفحه پرکنی و ویدئویی، توانست از آن فقر خانوادگی به درآید. (۶)" (۴) چنانکه گفتیم مایکل پیش از رفتن به کاخ سفید نیز مطرح بود. در سال ۱۹۸۲ دنیا تکان خورد. نه حمایت کاخ سفید در کار بود و نه جو رسانه ای. مایکل جکسون بود و آلبومش Thriller. آهنگی در این آلبوم بود با نام Beat It که انگشت می گذاشت بر ضعف ها و زشتی های اجتماعی. تبعیض، نژاد پرستی، تعصب، خشونت. ریگان در کاخ سفید از مایکل به خاطر خدمات انسانی اش تقدیر کرد تا از قافله ی مردم و رسانه ها جا نماند. مایکل نشانی دریافت کرد که بیش از آنکه سند افتخاری برای او باشد، برگ زرینی است در کارنامه ی رونالد ریگان به جهت ارزشی که برای هنر و استعداد اسطوره ای چون او قائل بوده است. (۵) مایکل حسرت کشیده نبود. می دانیم نیت قلبی استاد لطفی، تقدیر از انسان دوستی مایکل جکسون بوده است، اما شاید سو تفاهمی پیشامد کرده. مایکل در زندگی نامه اش می نویسد که اد سولیوان، یکی از چهره های برجسته ی صنعت موسیقی و سرگرمی، یکبار در سال ۱۹۷۰ به وی گفته بود: "«هرگز از یاد نبر استعدادت را چه کسی به تو داده است. فراموش نکن که نبوغت را از خدا گرفته ای.» من از محبتی که به من داشت سپاسگزار بودم اما نمی توانستم به او بگویم که مادرم هرگز به من فرصت نداده بود که این حقیقت را از یاد ببرم. من بیماری فلج اطفال نداشتم که فکر کردن به آن برای یک رقصنده چیز وحشتناکی است. اما می دانستم خدا به گونه ای دیگر من و خانواده ام را آزموده است. خانه ی کوچک ما، فقر، حتی بچه های حسود محله که وقتی ما در خانه تمرین میکردیم، با سنگ شیشه های خانه مان را می شکستند و فریاد میزدند که هرگز موفق نخواهید شد. وقتی به مادرم و آن سالهای آغازین فکر میکنم، می توانم بگویم چیزهایی وجود دارند که از پول، تحسین مردم و جوایز موسیقی؛ بسیار با ارزش ترند. مادرم هرچه می خواستیم برای ما تهیه میکرد. اگر من به سرگذشت ستاره های سینما علاقه داشتم، او با بغلی پر از کتاب هایی در مورد ستاره های سینما به خانه می آمد. گرچه ۹ فرزند داشت، اما با تک تک ما چنان رفتار کرد که انگار تک فرزند هستیم. ما هرگز از یاد نخواهیم برد. به خاطر ملایمت، گرما و توجه کاترین است که من میدانم بزرگ شدن بدون دریافت چنین عشقی چقدر سخت است. بچه ها اگر این عشق را از والدین خود دریافت نکنند، به طرف فرد دیگری می روند تا این عشق را در او بیابند. با وجود مادرمان، ما هرگز احتیاج نداشتیم به دنبال چنین فردی بگردیم. درس هایی که او به ما یاد داد پر بها هستند. مهربانی، عشق و توجه. اینکه هرگز به دیگران صدمه نزنیم. هرگز گدایی چیزی را نکنیم. بدون زحمت چیزی را بدست نیاوریم. این چیزها در خانه ی ما گناه بود. او همیشه از ما میخواست که بخشنده باشیم اما نمی خواست چیزی از دیگران طلب کنیم. او خود اینگونه بود. من خاطره ی زیبایی را به یاد دارم که طبیعت او را بازگو میکند. یک روز در گری (در همان خانه ی فقیرانه ی جکسون ها) وقتی من خیلی کوچک بودم، مرد مجروحی که خونریزی داشت، در خیابان بود و به در خانه ها می رفت اما هیچکس به داخل راهش نمی داد. تا اینکه به خانه ی ما رسید و مادرم در را برایش گشود. بسیاری از چنین کاری وحشت داشتند. اما خوب مادرم چنین فردی بود. به خاطر دارم که خون روی کف خانه ریخته بود. آرزو داشتم که همه ی ما مثل مادر بودیم. اولین خاطره هایی که از پدرم در ذهن دارم آمدن او به خانه از کارخانه ی فولاد سازی با کیسه ای بزرگ در دست است که پر از خوراکی برای ما بود و ما با یک چشم بهم زدن همه را می خوردیم و کیسه را خالی می کردیم. او عادت داشت ما را برای سوار شدن در چرخ و فلک به پارک ببرد. اما من آنقدر کوچک بودم که یادم نمی آید.» پدر مایکل تعریف می کند که مایکل گهگاه پولی را که از اجراهایش بدست می آورد میان بچه های فقیر محله ی زندگی شان تقسیم میکرد. او از کودکی در فکر مادیات نبود. اگر بود، درآمد تورهایش را به خیریه ها نمی بخشید و رکورد خیر ترین ستاره ی موسیقی را نصیب خود نمی ساخت.
-----------------------------------------------
"مایکل با آن استعداد عجیب و نبوغ احساسی و ذهنی اش خیلی زود مورد توجه نوجوانان کم سن و سال قرار گرفت. در این رابطه نیز والدین امریکایی ابتدا نمی خواستند او را بپذیرند اما سیاست فرهنگی کشور با قدرت او را حمایت کرد. با اینکه در برنامه های اولیه، مایکل حرکات به ظاهر غیراخلاقی از خود نشان می داد و بعضی از خوانندگان معروف مانند «سامی دیویس» در برنامه تلویزیونی، او را به باد سخره گرفتند اما جامعه جوان و کم سن و سال نماینده یی از نسل خود یافته بود. با اینکه مایکل سیاهپوست بود اما طرفدارانش بیشتر سفیدپوست و بچه های پولدار بودند. (۶)" (۶) مایکل از همان ابتدا مورد توجه قرار گرفت و رقص و هنرش در میان تمامی طبقه های اجتماعی و از هر سن و سالی ریشه دواند. گزارش های تصویری بسیار بسیار فراوانی که از گردش او در شهرهای مختلف دنیا وجود دارد، تایید کننده ی این مطلب است. مایکل خود میگوید در هر شهری چنان با او رفتار میشد که گویی خود یکی از آنان بود. در کنسرت های او از کودکان گرفته تا افراد سالخورده شرکت میکردند. طبقه ی فقیر و سیاه پوست آن دوران آمریکا او را به عنوان سمبل آزادی و موفقیت می نگریستند چنانکه به او لقب مارتین لوتر کینگ موسیقی دادند. این مطلب درست است که رسانه ها حرکات رقص او را شهوانی می خواندند و به همین دلیل بخشی از کلیپ موسیقی او با عنوان Black Or White سانسور شد. که البته پس از آن طور دیگری منتشر گردید و هیچ بچه ای هم از راه به در نشد. به خصوص حرکت "چنگ زدن شلوار" او تا سالها با مخالفت های بسیاری روبرو بود اما امروزه حرکت رقص نمادینی به حساب می آید و جای خود را باز کرده است.
-----------------------------------------------
" مایکل نیز اولین «کلیپ» گردش به چپ (۷) خود را تحت نام «زمین» بیرون داد که سر و صدای بسیاری کرد. معاون ریاست جمهور آقای گر، که تزش را در رابطه با محیط زیست نوشته و سی دی های زیادی در حمایت از محیط زیست منتشر کرده بود از او حمایت کرد. کلیپ زمین که از حفظ محیط زیست سخن می گوید با سیاست های ضد محیط زیست سیستم جمهوریخواهان مغایرت داشت و به اضافه چون مایکل جکسون از سفره جمهوریخواهان به نوایی رسیده بود، آنها نمی توانستند این رویگردانی را بپذیرند. از این تاریخ با او به ضدیت پرداختند و برایش دو بار به دلایل واهی پاپوش درست کردند که دفعه اول از او مبلغ ۲۲ میلیون دلار گرفتند و شکایت را بستند و بار دوم فشار بیشتری رویش گذاشتند و با حیثیت او نیز بازی کردند. (۸)" (۷) مایکل همواره بر این نکته تاکید داشت که هیچ گونه گرایش سیاسی ندارد. کنایه در این است که او سیاست مداران را آنقدر قوی نمی دید که بتوانند کاری از پیش ببرند. اما عقیده داشت صنعت موسیقی را افراد نادرستی در اختیار گرفته اند. (۸) آهنگ «زمین» با نام اصلی Earth Song که بهتر است «آواز زمین» خوانده شود، فراخوانی است جهانی برای حفظ محیط زیست و نجات زمین. رسانه ها در پس پرده بودند و منتقدان مایکل را به داشتن توهم مسیح متهم میکردند و می گفتند که مایکل با دیدن خود به عنوان مسیح، در فکر نجات زمین است. این آهنگ امروزه به عنوان سرودی جهانی برای حفظ محیط زیست مورد توجه قرار دارد. حقیقت اینست که مایکل از سفره ی جمهوری خواهان به نوایی نرسیده بود که نگران دردسر های سیاسی باشد. پاپوش هایی که استاد لطفی ذکر کرده اند، همان اتهامات سالهای ۱۹۹۳ و ۲۰۰۵ است که اثبات دخالت کاخ سفید و سازمان ضد جاسوسی آمریکا در آن، کار ما نیست. اما چیزی که عیان است، توطئه ای است که توسط رسانه ها برای بد نام کردن مایکل جکسون به شکل جدی حمایت شد. عده ای حتی کمپانی سونی را متهم می کنند. اما شاید واقعیت امر بسیار ساده تر باشد. آنچنان ساده که باعث شده عده ای از روی ناباوری، آن را پیچیده سازند. یک دندان پزشک تصمیم میگیرد پول هنگفتی به جیب بزند. نمایش نامه نوشته و با موفقیت اجرا میشود. به زیر کشیدن ستاره ها همواره کار مورد علاقه ی رسانه ها در طول عمرشان بوده است و در کشوری که حرف اول را تلویزیون میزند، قابل تصور است که این دستگاه عظیم برای سر پا ماندن به رسوایی های بیشتر و بیشتری در مورد چهره های سرشناس به عنوان غذای روزانه ی خود نیاز دارد.
-----------------------------------------------
"بالاخره در دوره بوش پسر سال ۲۰۰۵ در کشورهای اروپایی و سپس در بحرین مسلمان که اکثریت با شیعه است، سکونت کرد. در همین دوران است که دیگر مایکل جکسون نیز تقریباً جلای وطن می کند. برادرش که بسیار به او نزدیک بود مسوولیت بنیادهای غیرانتفاعی کمک کننده به فقیران و بینوایان را بر عهده گرفت. (۹) او مدت ها بود مسلمان شده بود و گهگاه می خواست برادرش هم مسلمان شود. مایکل علاقه شدید به تاریخ ادیان و اندیشه های آلترناتیو پیدا کرد. او شخصاً کتاب هایش را می خرید و این گونه اقدام به ایجاد یک کتابخانه عظیم خصوصی در منزلش کرد. فشار سیستم به او و رشد ذهنی او در رابطه با بلاهایی که بر سر نژاد سیاه آورده بودند او را به سمت اسلام و ایده های غیر نژادپرستی این دین سوق داد. تمامی سوابق مظلومیت سیاهپوستان دست به دست یکدیگر داد تا مایکل نیز به سمت اسلام بیاید. اولین روزنامه یی که اعلام کرد مایکل مسلمان شده روزنامه «سان» انگلیسی بود. کسی بعد از این اعلام این خبر را تکذیب نکرد. (۱۰)" (۹) جرمین جکسون، برادر مسلمان مایکل به چنین کاری اشتغال نداشته است. مایکل شخصا چند موسسه ی خیریه را حمایت مالی میکرده و حتی خرج روزانه ی فرزندان برادرش را نیز میداده است. جرمین شغل ثابتی ندارد و با حضور در برنامه های تلویزیونی و سریال های واقع گرایانه امرار معاش میکند. با مولتی میلیونرهای بحرین دوست است و پروژه های مالی که سعی داشت بین برادرش مایکل و پسر پادشان بحرین ترتیب دهد همگی با شکست روبرو شد. بر خلاف این افسانه که گفته میشود مایکل در بحرین اقامت داشت، وی طی این مدت در ایرلند در شهر دوبلین ساکن بود. او به دنبال آرامش میگشت. در ایرلند ساکن خانه ی چوبی و ساده ای بود که استودیوی ضبطی در مجاورت آن قرار داشت. فضای آرام و موسیقایی آن مکان، همان چیزی بود که مایکل در طلبش بود. در آنجا آهنگ میساخت. برای تفریح و گردش نیز به کشورهای حاشیه ی خلیج فارس سفر میکرد. جرمین مایکل را به سرمایه داران بزرگ آن ناحیه معرفی میکرد تا کسب و کاری بین آنها شکل گیرد. که البته ظاهرا مورد علاقه ی مایکل نبود چرا که بی سرانجام خاتمه یافت. (۱۰) مایکل در دهه ی ۱۹۸۰ سیاه پوستان را در تلویزیون به قدرت رساند و از آن زمان روند قدرت گیری و پیشرفت آنها ادامه دارد. مایکل کتاب خانه ی عظیم چند ده هزار جلدی دارد. او به مطالعه در مورد تمامی ادیان دنیا علاقمند بود. از آئین بودا گرفته تا اسلام. اما شخصیت مذهبی مورد علاقه ی او مسیح بود، به سبب علاقه ای که به کودکان داشت. مایکل هرگز دینش را، اگر به دینی تمایل داشت، فاش نکرد. اما ظاهرا الگوی زندگی وی به شکلی نبود که قالب خاصی به خود بگیرد. او نه مسلمان بود، نه مسیحی، نه یهودی، نه ... او یک انسان بود. معلم فرزندان مایکل که در بحرین به آنها تعلیم میداد گفته است که هرگز نشنید مایکل در مورد مذهب با فرزندانش سخن بگوید. اما علاقه داشت از هنرمندان، نفاشان، موسیقی دانان و مشاهیر با آنان صحبت کند. یکی از دوستان دور نیز گفته است که مایکل فرزندانش را به رسم مسیحیان، غسل تعمید داده بود. او پرورش فرزندانش را به مادرش که یک مسیحی متعهد است، سپرده. چند سال پیش آهنگی با صدایی مشابه مایکل با نام Give Thanks To Allah بیرون آمد که مضمونی اسلامی دارد و بسیاری را به اشتباه انداخته است. اکنون فرصت مناسبی است که بگوییم این آهنگ هیچ ارتباطی با مایکل جکسون ندارد. فقط تشابه صدا است و بس. روزنامه ی انگلیسی سان نیز که خبر از مسلمان شدن مایکل داد، به نوشتن اخبار کذب شهره است. گذشته از این مایکل هرگز خود را برای رد شایعاتی که در موردش بر زبانها بود، خسته نکرد زیرا از دید او بی اهمیت می نمودند. و در آخر آن چنان که استاد لطفی نیز گفته اند، مهم این است که او انسان ماند.
-----------------------------------------------
بخش زیبای پایانی یادداشت استاد را به عینه نقل می کنیم: مایکل جکسون از این دنیا رفت اما خیلی زود؛ اما شما دوستان می توانید با اولین اجرای مایکل کوچک به قصد انسانی و روح لطیف او پی برید. این خاطره نشان می دهد تا چه حد او حساس بوده و چقدر صمیمیت در کارش بوده است. صدای خالص بچگانه مایکل جکسون اولین بار در پنج سالگی، زمانی که به مهد کودک می رفت، قلب شنوندگان را تسخیر کرد. در مراسم جشن کریسمس مدرسه مایکل پنج ساله آهنگ «بر تمام کوه های جهان صعود کن» را که از فیلم «اشک ها و لبخندها» (آوای موسیقی) فرا گرفته بود، خواند. صدای او چنان حضار، معلم ها و شاگردان را تحت تاثیر قرار داد که اشک از چشمان بسیاری از آنها سرازیر شد. جالب اینجاست که مایکل از تمامی شعرها و آهنگ های این فیلم، این آهنگ آرام و بسیار سخت را اجرا کرد. شاید در ناخودآگاه روح او مسیر زندگی مایکل متاثر از همین شعر زیباست؛ «بر تمام کوه های جهان صعود کن، تمام چشمه های جهان را جست وجو کن، تمام رنگین کمان های عالم را دنبال کن، تا به رویایت برسی؛ رویایی که سرشار از زندگی است و عشقی که می توانی اهدا کنی... هر روز از زندگی ات را، تا زمانی که زنده هستی... » مایکل خردسال این آهنگ را در اولین اجرای خود در برابر دیگران با صدای زیبایش خواند. او خود در کتابش چنین می نویسد؛ «وقتی آهنگ را تمام کردم، واکنش جمعیت آنچنان مرا تحت تاثیر قرار داد که نمی دانستم باید چه کار کنم. صدای تشویق مردم بسیار بلند بود و آنها لبخند می زدند. بعضی از آنها ایستاده بودند. معلم هایم گریه می کردند و من واقعاً نمی توانستم باور کنم. من تمامی آنها را خوشحال کرده بودم. این یک احساس فوق العاده بود. کمی هم گیج شده بودم زیرا فکر نمی کردم که کار خاصی انجام داده باشم. من فقط همان طور که هر شب در خانه می خواندم، خوانده بودم. وقتی که اجرا می کنید، متوجه نمی شوید چگونه به نظر می رسید یا چه تاثیر خاصی در تماشاچی ها به جا می گذارید. فقط دهان تان را باز می کنید و می خوانید.» (۱۱) و شاید همین احساس موجب پایداری و ایستادگی او در راه پر فراز و نشیب زندگی هنری اش بود، او همواره به دنبال شادی بخشیدن به دیگران با هنرش بود؛ سرشار از زندگی و عشق در مفهوم مطلق آن. با بخش هایی از یکی از ترانه های او به این نوشته پایان می دهیم، باشد که همه بدانیم دنیا در حال طغیان است و این وظیفه رهبری های فرهیخته تر است که فکری برای آینده بشر بکنند چرا که هنرمندان، مردم فرهیخته و عموم مردم همواره به دنبال آرامش و صلح بوده و هستند. (۱۱) البته باعث افتخار ماست که در نگارش این مطلب از زندگی نامه ی مایکل جکسون که در eMJey.com موجود است نیز استفاده شده. اما ایکاش منبع آن نیز ذکر میشد. منیع: eMJey / etemaad