Important خنده در چهار چوب قوانین

14 نوامبر 2011 21:57 #15402 توسط NicoleL2
دخترجواني از مکزيک براي يک مأموريت اداري چندماهه به آرژانتين منتقل شد.
پس از دوماه، نامه اي از نامزد مکزيکي خود دريافت مي کند به اين مضمون:
لوراي عزيز، متأسفانه ديگر نمي توانم به اين رابطه از راه دور ادامه بدهم و بايد بگويم که دراين مدت ده بار به توخيانت کرده ام !!! ومي دانم که نه تو و نه من شايسته اين وضع نيستيم. من را ببخش و عکسي که به تو داده بودم برايم پس بفرست
باعشق : روبرت

دخترجوان رنجيـده خاطرازرفتارمرد، ازهمه همکاران ودوستانش مي خواهد که عکسي ازنامزد، برادر، پسرعمو، پسردايي ... خودشان به اوقرض بدهند وهمه آن عکس ها راکه کلی بودند باعکس روبرت، نامزد بي وفايش، دريک پاکت گذاشته وهمراه با يادداشتي برايش پست مي کند، به اين مضمون:
روبرت عزيز، مراببخش، اما هر چه فکر کردم قيافه تو را به ياد نياوردم، لطفاً عکس خودت راازميان عکسهاي توي پاکت جداکن وبقيه رابه من برگردان!!!

فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...
كاربر(ان) زير تشكر كردند: Nasim

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

16 نوامبر 2011 05:24 #15428 توسط Nasim

blackfire نوشته: پسر نیستی بفهمی چه حسی داره


خوشحالم ...
:nghty:

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

16 نوامبر 2011 12:12 #15441 توسط NicoleL2
۱) مدرسه رفتن بی فایده است چون اگه باهوش باشی معلم وقت تو رو تلف میکنه اگه خنگ باشی تو وقت معلمو!
۲) دنبال پول دویدن بی فایده است چون اگه بهش نرسی از بقیه بدت میاد اگه بهش برسی بقیه از تو!
۳) عاشق شدن بیفایده است چون یا تو دل اونو میشکنی یا اون دل تورو یا دنیا دل هردوتونو!
۴) ازدواج کردن بی فایده است چون قبل از 30 سالگی زوده بعد از 30 سالگی دیر!
۵) بچه دار شدن بی فایده است چون یا خوب از آب در میاد که از دست بقیه به عذابه یا بد از آب در میاد که بقیه از دستش به عذابن!
۶) پیک نیک رفتن بی فایده است چون یا بد میگذره که از همون اول حرص میخوری یا خوش میگذره که موقع برگشتن غصه میخوری!
۷) رفاقت با دیگران بی فایده است چون یا از تو بهترن که نمیخوان دنبالشون باشی یا ازشون بهتری که نمیخوای دنبالت باشن!
۸) دنبال شهرت رفتن بیفایده است چون تا مشهور نشدی باید زیر پای بقیه رو خالی کنی ولی وقتی شدی بقیه زیر پای تو رو خالی میکنن. …

فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...
كاربر(ان) زير تشكر كردند: Jasmine Jackson-mjforever, Nasim, blackfire

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

16 نوامبر 2011 20:25 #15511 توسط Ehsan
مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت




و فریاد زد: «یک فنجان قهوه برای من بیاورید.»




صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می زنی؟»




کارمند تازه وارد گفت: «نه»




صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شرکت هستم، احمق.»




مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با کی حرف میزنی، بیچاره.»




مدیر اجرایی گفت: «نه»




کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت.

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.

كاربر(ان) زير تشكر كردند: شايان, NicoleL2

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

19 نوامبر 2011 11:48 - 19 نوامبر 2011 19:12 #15591 توسط NicoleL2
شرلوك هولمز كارآگاه معروف و معاونش واتسون رفته بودند صحرانوردي و شب هم چادري زدند و زير آن خوابيدند.
نيمه هاي شب هلمز بيدار شد و آسمان را نگريست. بعد واتسون را بيدار كرد و گفت:
نگاهي به آن بالا بينداز و به من بگو چه مي بيني؟
واتسون گفت:
ميليون ها ستاره مي بينم .
هلمز گفت:
چه نتيجه ای مي گيري؟
واتسون گفت:
از لحاظ روحاني نتيجه مي گيرم كه خداوند بزرگ است و ما چه قدر در اين دنيا حقيريم.
از لحاظ ستاره شناسي نتيجه مي گيريم كه زهره در برج مشتري است، پس بايد اوايل تابستان باشد.
از لحاظ فيزيكي نتيجه مي گيريم كه مريخ در موازات قطب است، پس ساعت بايد حدود سه نيمه شب باشد.
شرلوك هولمز قدري فكر كرد و گفت:
واتسون تو خیلی بی دقتی! نتيجه اول و مهمي كه بايد بگيري اين است كه چادر ما را دزديده اند!
(ویرایش شد!)

فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...
كاربر(ان) زير تشكر كردند: Nasim

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

19 نوامبر 2011 11:55 - 19 نوامبر 2011 11:59 #15592 توسط Nikolay
احمقانه ترین و مزخرف ترین جوکی که شنیده بودم همین بود. قدیمی هم هست.

راست بگو و هر چه را در توان داری در تیرت بنه و بلندتر پرتاب کن ، فضیلت ایرانی این است !

نیچه

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

19 نوامبر 2011 14:43 #15608 توسط NicoleL2

InvincibleMJ نوشته: احمقانه ترین و مزخرف ترین جوکی که شنیده بودم همین بود. قدیمی هم هست.

خوبه آدم قبل از این که حرف بزنه،یه ذره به چیزی که میخواد بگه فکر کنه....

فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

19 نوامبر 2011 15:31 #15610 توسط Nikolay
تو که این جوکو نساختی. من اینو تقریبا 3 سال پیش دیده بودم اگه تو الان دیدی و واقعا هم مسخرست.

راست بگو و هر چه را در توان داری در تیرت بنه و بلندتر پرتاب کن ، فضیلت ایرانی این است !

نیچه

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

19 نوامبر 2011 17:54 #15612 توسط NicoleL2
منم چند سال پیش دیدم،به نظر من اصلا هم مسخره نیست،نشون میده که بعضی وقتا ما به طرز عجیبی نسبت به اتفاقات دور و برمون بی توجهیم

فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

19 نوامبر 2011 18:23 - 19 نوامبر 2011 18:23 #15613 توسط Nikolay
این توهین مستقیم به شخص دکتر واتسونه ، سر آرتور کانن دویل واتسون رو انقدر احمق درست نکرده بود. واتسون تو چند تا داستان استنتاج هایی میکنه که خود هولمز تشویقش میکنه و تقریبا در تمام پرونده ها هم هولمز رو کمک میکنه. در ضمن شرلوک انقدر بی ادب هم نبوده که به دوست وفادار خودش بگه "تو احمقي بيش نيستي".

راست بگو و هر چه را در توان داری در تیرت بنه و بلندتر پرتاب کن ، فضیلت ایرانی این است !

نیچه

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: Ehsanblackfire

Please publish modules in offcanvas position.