آن زمان را به بیاد بیاور: کتابی در مورد مایکل جکسون به روایت محافظانش
«آن زمان را به بیاد بیاور: محافظت از مایکل جکسون در روزهای پایانیاش» (Remember The Time: Protecting Michael Jackson In His Final Days) عنوان کتاب دیگری است که به تازگی وارد بازار شده است. این کتاب روایت گر قریب به سه سال کار بیل ویتفیلد و جیوان بیرد به عنوان محافظان شخصی مایکل جکسون است.همچنین نام تنر کلبی بر روی جلد کتاب مشاهده میشود. او فردی است که این دو بادیگارد برای نوشتن کتاب از وی کمک گرفتند.
مدیر وب سایت MJWN از بزرگترین وب سایتهای هواداران مایکل جکسون در مورد این کتاب نوشته است:
"این کتابی در مورد احترام، اعتماد و وفاداری و اتفاقاتی است که طی سه سال پایانی زندگی مایکل جکسون در پس پرده برای او افتاد. اگر در پی تصویرسازیهای اغراق آمیز و حسی نگری هستید، آنها را در این کتاب نخواهید یافت."
این کتاب البته جنبههای منفی نیز دارد و شاید برخی از هواداران تمایلی به خواندن آنها نداشته باشند، آن را تلاشی دیگر برای به جیب زدن پول قلمداد کنند و یا بخشهایی از آن را دروغ بپندارند. MJWN اما مینویسد که این کتاب رویهم رفته مایکل جکسون را به عنوان پدری فوق العاده و مردی که در پی یک زندگی عادی بود به تصویر میکشد. دو نویسنده خود گفتهاند که هدفشان ارائهی تصویری از مایکل جکسون نه به عنوان پادشاه پاپ بلکه به عنوان یک مرد بوده است.
این دو محافظ در سالهای پیش در مورد دوستی مایکل با دو زن در مصاحبههایشان گفته بودند. آنها این داستانها را در کتاب نیز اضافه کردهاند. طبق آنچه آنها ادعا میکنند، مایکل در سه سال پایانی عمرش دو دوست خانم داشت. آیا این دو بادیگارد جزییات و نوع رابطهی مایکل با این دو زن را میدانند؟ خیر، آنها حتی نام این زنان را نمیدانند. مایکل از آنها با عنوان Friend (دوست) و Flower (گل) یاد میکرد.
زنی که مایکل از او به عنوان دوست یاد میکرد، بسیار زیبا و جذاب بود. مایکل در تابستان سال ۲۰۰۷ در یکی از هتلهای همپتون در چنتیلی، ویرجینیا با او دیدار میکرد. مایکل در آن زمان همراه با فرزندانش در آن مکان اقامت داشت.
یکبار یکی از محافظان، مایکل و "دوست" را شب هنگام برای تماشای بنای یادبود واشنگتن به گردش برد. آیا در اتومبیل اتفاق خاصی افتاد؟ آنها نوشتهاند:
"تمام آنچه که شنیدیم، صدای سایش لبها از پشت پرده بود."
همان شب پلیسان اتومبیل آنها را متوقف کردند و مدارک شناسایی خواستند. ماشین به نام مایکل جکسون بود. برگه جریمهای صادر نشد، البته پلیسها امضای مایکل را گرفتند.
زن دیگری که گل نام داشت در هتل رد فاکس در میدلبورگ، ویرجینیا اقامت میکرد.
ویتفیلد و بیر پس از مراجعت مایکل جکسون از بحرین در دسامبر ۲۰۰۶ تا زمان فوتاش در ژوئن ۲۰۰۹ برای او کار کردند. آنها مایکل را در سفرهایش به لاس وگاس، ویرجینیا، مریلند، نیوجرسی، بازگشت به وگاس و سرانجام لس آنجلس، جایی که برای تور به تمرین میپرداخت، همراهی کردند. تمامی این سفرها به این دلیل بود که مایکل حاضر به ورود دوباره به نورلند نبود. او پس از دادگاه سال ۲۰۰۵ خانهاش نورلند را ترک کرده و عازم سفری به خاورمیانه و اروپا شده بود. این مزرعه در سال ۲۰۰۳ در پی اتهامات تجاوز جنسی به کودکان علیه مایکل، مورد هجوم سهمگین پلیس قرار گرفت و بخشهایی از خانه تا حدی ویران شد از جمله اتاق خواب مایکل که به کلی تخریب شده بود. این مزرعه طی دادگاه بطور مداوم مورد توهین دادستان قرار میگرفت. از مجموعهای شامل شهربازی، سینما، باغ وحش و مراتع سرسبز و دریاچه که زمانی تفریحگاه امن کودکان بیمار و نیازمند بود، حالا در دادگاه توسط دادستان توماس اسندون به عنوان محل مخوف تجاوز به کودکان یاد میشد.
مایکل به فرزنداناش گفته بود که: "نورلند توسط شیطان تسخیر شده است."
این جمله بیانگر شدت نفرت مایکل از وقایع سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۰۵ است و نشان میدهد که دادگاه هرگز برای مایکل جکسون تمام نشده بود.
این دو بادیگارد همچنین در مورد ورود دکتر تمی - مدیر برنامهی بدنام شدهی مایکل که تا پیش از بازگشت فرانک دلیو در سال ۲۰۰۹ عهدهدار امور مایکل جکسون شد و ویرانیهای بسیاری برجا گذاشت - ریمون بین - سخن گویی که مدیر شد و شیطنتهایش - و نیز ضبط آهنگهایی با برادران کاسیو که در آلبوم MICHAEL منتشر شد، قلم زدهاند.
اطلاعات بسیاری در این کتاب هست، مثلا اینکه مایکل مرتب در فکر آهنگ My Prerogative از بابی براون - همسر ویتنی هیوستون - بود و در نظر داشت تا نسخهی بازخوانی آن را بسازد.
بخشی از کتاب به امور مالی مایکل میپردازد. در حالیکه کتاب تازهی نویسندهی مجلهی فوربس که حاصل تحقیقات و مصاحبهی او با بسیاری از افراد است، بر نبوغ تجاری مایکل جکسون صحه میگذارد و فراز و فرود و بازگشت دوبارهی وی به اوج را به تصویر میکشد، کتاب این دو بادیگارد مروری بر فاز فرود تجاری مایکل و درگیریهای مالی اوست.
گاهی پیش میآمد که کارتهای اعتباری مایکل در فروشگاهها به دلیل نداشتن موجودی رد میشد و یا محافظان چند هفته حقوقشان عقب میافتاد، گرچه میگویند از روی وفاداری به کارشان ادامه میدادند. البته مایکل پول نقد را همیشه در جایی ذخیره نگاه میداشت.
طی این مدت مایکل عمیقا به پیتر لوپز، وکیلاش در لس آنجلس اعتماد داشت. لوپز یک سال پس از فوت مایکل در سال ۲۰۱۰ دست به خودکشی زد. مایکل به لوپز زنگ میزد و میگفت: "پیتر، نمیدانم پولم کجاست یا چقدر پول دارم، میتوانی کمکم کنی؟"
علیرغم ناراحتی و جدا افتادگی از خانواده و بخصوص پدرش و شکست تلاشهای بسیار خانواده برای دیدار با او، مایکل در مواقع گرفتاری از پدرش یاد میکرد و در اشاره به افرادی که موجب آزارش میشدند، میگفت: "باید بدهم پدرم حسابشان را برسد."
از حیلهگریهای خفیف ریمون بین نیز در این کتاب سخن رفته است. مایکل سخت متعجب شد وقتی فهمید که ریمون بین به عنوان مدیر او یک دفتر کار را سرپرستی نمیکند، بلکه از درون خانهاش در واشنگتن به امور میپردازد.
مایکل از خواندن مطالب مربوط به خود در روزنامهها سخت آزرده میشد. او فقط روزنامهی سیاسی اقتصادی وال استریت ژورنال را میخواند چرا که تنها جایی بود که چشماش به داستانهای مایکل جکسون نمیافتاد. ریمون بین مطالب ناگوار را از مایکل دور نگاه میداشت و مایکل نیز شخصا از اینترنت دوری میکرد.
گرِگ کراس یکی دیگر از وکیلان مایکل طی این زمان بود. ریمون بین و کراس مرتب در مورد وضعیت آشفتهی مالی مایکل بگومگو میکردند و صدایشان توسط این دو محافظ شنیده میشد.
از دیگر اطلاعات شاید غیر ضروری کتاب این است که مایکل بستههای سس تند فلفل قرمز توباسکو را در خانهی اجارهایش در لاس وگاس نگاهداری میکرد. یک قفسه در آشپزخانه سرتاسر پوشیده شده از این سس بود.
نکتهی دیگر این است که مایکل همواره یک کیف اسناد نقرهای رنگ را هرجا که میرفت با خود حمل میکرد. این کیف حامل دو جایزهی اسکار متعلق به فیلم «بر باد رفته» بود که مایکل در یک مزایده در سال ۱۹۹۹ به قیمت ۱.۵ میلیون دلار خریداری کرده بود. اینها داراییهایی بودند که میتوانستند در شرایط خاص تامین کنندهی نقدینگی مورد نیاز باشند.
محافظان غالبا مایکل و فرزنداناش را به گردش میبردند. خرید هم میرفتند، مسافرت تابستانهی آنها در سال ۲۰۰۷ در برلینگتون طولانیتر از انتظار شده بود و آنها برای خرید لباسهای خود و بچهها به فروشگاه رفتند. مایکل به جمع آوری کلکسیون علاقمند بود. آنها یک بار هزار دلار صرف خرید چیزی کردند که مایکل در لابی یک سینما دیده بود: مجموعهی مجسمههای خانوادهی کارتونی سیمسونز در اندازههای واقعیشان.
در کمال انتظار، مایکل هنگام بیرون رفتن بر روی سرش پوشش قرار میداد یا لباس مبدل میپوشید. یکبار خود را به جای پرینسِ خواننده جا زد. روزی در مرکز تفریحی کودکان چاک ای چیز، یکی از والدین از پاریس، دختر زیرک و حاضر جواب مایکل پرسید که آیا پدر او که خود را پوشانده است، مایکل جکسون است؟ پاریس پاسخ داده بود: "فرض کن باشد."
منبع: eMJey.com / showbiz۴۱۱ & MJWN