× به گفتگوی مایکلی خوش آمدید

زمان سرانجام فرا رسید
برای یک گردهمایی
برای آشنایی بیشتر
و برای ارزش نهادن به میراث مایکل جکسون

سؤال داستان هایی از مایکل جکسون

17 دسامبر 2011 10:24 - 17 دسامبر 2011 10:25 #17576 توسط Farnaz
مصاحبه ي مايكل با مجله ي ابوني
اكتبر 1994


به نقل از ابوني...


مايكل جكسون، سلطان پاپ راك و سول، در اولين مصاحبه ي خود پس از انتشار خبر شوكه كننده ي ازدواجش با ليزا ماري پريسلي، دختر سلطان راك اند رول، از ملاقاتش با ليزا و درخواست ازدواجش ميگويد.

برخي از رسانه ها ادعا ميكردند كه اين دو پيش از ازدواجشان تنها مدت هشت ماه با يكديگر در ارتباط بوده اند.


ليزا ماري در بيانيه ي خود پس از ازدواج با مايكل كه در جوئن 1994 منتشر شد، گفته است:
”اكنون نام من، خانم ليزا ماري پريسلي ـ جكسون است. ازدواج من با مايكل در 26 ماه مي و در مراسمي خصوصي خارج از ايالات متحده (جمهوري دومنيكن) انجام شد.“

ليزا علت عدم انتشار خبر ازدواجشان را چنين ذكر ميكند: ”ما هر دو آدمهاي بسيار خلوت گرايي هستيم كه در برابر ديدگان عموم زندگي ميكنيم.“

ليزا ادامه ميدهد: ”من بسيار زياد عاشق مايكل هستم و زندگيم را به همسر او بودن اختصاص ميدهم. من او را درك ميكنم و از او حمايت ميكنم. ما براي تشكيل خانواده و يك زندگي مشترك شاد و سالم لحظه شماري ميكنيم. ما اميدواريم كه دوستان و طرفداران نياز ما را به داشتن خلوت درك كنند و آن را محترم شمارند.“


خلوت گرايي آنها باعث شد رسانه ها شايعات بسياري در مورد روابطشان به راه بيندازند و طول مدت ارتباط آنها را به هشت ماه تقليل دهند. حقيقت اينست كه مايكل 36 ساله و ليزاي 26 ساله، از بيست سال قبل كه يكديگر را براي اولين بار در لاس وگاس ملاقات كردند، به هم علاقه داشتند. مايكل 16 ساله بود و ليزا 6 ساله. كل خانواده ي جكسون، در روزهاي 9 تا 23 آپريل و 21 آگوست تا 3 سپتامبر 1974، در گراند هتل ام جي ام در لاس وگاس يك شوي خانوادگي اجرا ميكردند.

.................................

اكنون مايكل براي يك گفتگوي اختصاصي با مجله ي ابوني از استاديوم محل كارش در نيويورك خارج شده است. او به ياد مي آورد:

”پدرش (الويس) هميشه اون رو همراه خودش به شوهاي خانوادگي ما كه نه نفري (مايكل، جكي، تيتو، جرمين، مارلون، رندي، ربي، لاتويا، جانت) اجرا مي كرديم، مي آورد. يك شوي خانوادگي واقعي بود. تنها شوي خانوادگي در لاس وگاس كه بچه ها اجازه ي ورود داشتند. ليزا در مقابل صحنه مي نشست و محافظانش هم در اطرافش بودند. پس از اتمام شو، اون به پشت صحنه مي اومد و ما با هم حرف ميزديم. اون اغلب اوقات مي اومد... پس از مدتي به ندرت مي ديدمش و روابطمون به چيزي در حد يك سلام و خداحافظي تبديل شد.“


ليزا ماري در سال 1988، با دني كاف كه يك موسيقيدان بود ازدواج كرد و حاصل آن يك دختر 5 ساله به نام دانيلي و يك پسر 2 ساله به نام بنجامين است. (در سال 1994)
بهار سال گذشته (1993) در جمهوري دومينيكن، ليزا از دني كاف جدا شد.


مايكل ميگويد سه سال قبل (1991) زمانيكه وي كار بر روي آلبوم دنجروس خود را آغاز كرده بود، روابط وي با ليزا به يك وضع با ثبات تازه وارد ميشد:

”ما با هم ارتباط داشتيم. تلفني با هم حرف ميزديم. من متوجه شدم كه روابطمون صميمي تر شده. ما در سال 1993 براي شركت در جشن بزرگداشت خانواده ي جكسون به لاس وگاس رفتيم. بعد براي مراسم ملاقات رئيس جمهور سابق، جيمي كارتر با بچه ها، به آتلانتا سفر كرديم. اما هيچ كس نميدونست كه ليزا من رو همراهي ميكنه.“

”نكته ي جالب درباره ي ما اينه كه ما تقريبا هميشه با هم بوديم اما نگذاشتيم كسي چيزي در اين باره بفهمه. ما براي سالها همديگه رو به اين طريق ملاقات ميكرديم. ما در كنار هم آرامش داشتيم و با هم راحت بوديم.“

در همين دوران است كه مايكل ميگويد روابط دوستانه شان به روابط عاشقانه مبدل شد.

شايد ليزا ماري منبع الهام مايكل براي نوشتن آهنگهاي Remember The Time و I Can't Let Her Get Away كه بر روي آلبوم دنجروس قرار دارند، شده باشد.

ليزا در سال 1993 نيز حمايتي را كه مايكل نياز داشت به او تقديم كرد. مايكل ميگويد:

”زمانيكه اتهامات مطرح شد (آگوست 1993)، من در حال برگزاري تور دنجروس بودم و انگار قيامت شده بود. قيامتي در ذهنم بر پا بود. تمام اين داستانهاي افتضاح در دور دنيا راجع به من گفته ميشد كه هيچكدوم درست نبود. باور نكردني بود. ليزا ماري به من تلفن ميكرد. ميتونستم دوستان واقعي ام رو با انگشتهاي يك دستم بشمارم. اون در تمام اين مدت خيلي خيلي از من حمايت ميكرد. اين واقعا من رو تحت تاثير قرار داد. اون تلفن ميزد و گريه ميكرد. اون عصباني بود و واقعا ميخواست مردم رو خفه كنه.“

ادامه ميدهد:

”اما راستش چيزي كه من رو تحت تاثير خود قرار داد، در روز زلزله در 28 جوئن 1993 در لس آنجلس اتفاق افتاد. در اون روز تلفنم مدام زنگ ميزد. من خيلي ترسيده بودم، عقلم كار نميكرد. انگار دنيا داشت به آخر ميرسيد. درست بعد از زلزله يك تلفن داشتم كه از طرف ليزا ماري بود.“ .................... (منظور از زلزله، زمين لرزه است يا انتشار يه خبر تكان دهنده؟ نميدونم؟!)


بعدها در لندن، جاييكه مايكل براي ترك اعتياد به قرصهاي آرام بخش انتخاب كرده بود، ليزا ماري همچنان به حمايت مايكل ادامه ميداد و آن دو به يكديگر نزديك و نزديك تر ميشدند.

”اون به من تلفن ميزد. اما هميشه نميتونست منظورش رو به من حالي كنه و اين براش خيلي مايوس كننده ميشد. من همه ي پيامهاي اون رو دريافت ميكردم.... اون خيلي دلواپس بود.“

پس از اين جريانات است كه مايكل ميگويد به جايي رسيده بود كه ميگفت ”اين دختر مال من است“.

”احساساتمون آشكار شده بود. ما وقت زيادي رو با هم در نورلند ميگذرونديم. قدم ميزديم و صحبت ميكرديم. ما ميتونستيم احساسي را كه نسبت به هم داشتيم بدون حرف زدن، درك كنيم و در نگاههامون بخونيم.“

مايكل در واكنش به اين سوال كه چه كسي پيشنهاد ازدواج را مطرح كرد، سرخ ميشود و ميگويد: ”من پيشنهاد دادم.“

”خوب، اول گفتم ــ من خجالتي ترين آدم دنيا هستم ــ پشت تلفن بهش گفتم اگه ازت بخوام با من ازدواج كني، اين كار رو ميكني؟ اون هم گفت البته ــ بعد سكوت بين ما برقرار شد. من گفتم معذرت ميخوام، بايد برم دستشويي (با كمرويي ميخندد) ــ بعد برگشتم. تقريبا نمي دونستم چي بايد بگم. ولي خوب داستان از اين قرار بود.“

آنها ماه عسل را در بوداپست گذراندند، جاييكه عروس، داماد را در صحنه هاي فيلمبرداري ويدئوي مقدماتي آلبوم هيستوري همراهي ميكرد. آنها همچنين در اين سفر از بيمارستان كودكان ديدن كردند و به توزيع اسباب بازي در آنجا پرداختند.

مايكل كه دارايي اش بيش از 200 ميليون دلار تخمين زده ميشود، ميگويد:

”همه ي اين صحبتهايي كه راجع به همكاري مشترك ما در ضبط به راه افتاده، فقط شايعه است. ما بيشتر دوست داريم فعاليتهايي رو انجام بديم كه به بچه ها مربوط ميشه. من كسي رو نديدم كه مثل من اينقدر به بچه ها اهميت بده. من واقعا براي اونها احساساتي ميشم. ليزا ماري هم دقيقا همين طوريه. ما هر جا كه ميريم، از بيمارستان بچه ها ديدن ميكنيم. من دوست دارم وقتي به آفريقاي جنوبي و هند ميريم، كمك هامون رو به بچه هاي اون مناطق تقديم كنيم.“

مايكل در آخر در مورد نقشه اش براي پدر شدن ميگويد:

”من همين الانش هم پدر هستم. من ميخوام بيشتر از پدرم بچه داشته باشم.“

URL=https://img4up.com/]

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.

[/URL]
كاربر(ان) زير تشكر كردند: مایکلا, شايان, Termeh, NicoleL2

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

17 دسامبر 2011 11:26 #17578 توسط Michaellover
اين متن رو تو يكي از وبلاك هاي مايكلي پيدا كردم بخونيد باحاله:MJ2:



تصمیم گرفته بودم برای یه مدت چیزی ننویسم ولی امروز انقد اعصابم از دست دو تا از دوستام البته هم كلاسی هام خورد شده كه همین الان از مدرسه اومدم و شروع كردم به نوشتن.

من اصلا عادت ندارم كه روی میزم چیزی بنویسم ولی امروز سركلاس هندسه بودم كه یه لحظه حواسم پرت شد و بزگشتم دوستمو نگاه كنم كه دستش یه ماركر دیدم و ماركرو ازش گرفتم و گفتم بذار یه چیزی راجب مایكل بنویسم و بعد روی میزم نوشتم I love mJ the only legend of all the time یكیشون ازم پرسید كه یعنی چی گفتم یعنی مایكل تنها افسانه تمام دورانها رو دوست دارم گفت چه كسیو! تنها افسانه! آره امارتشو تو منو تو دیدم!

اگه این حرفو یه مدت پیش بهم میزد كلی باهاش كلكل میكردم و از مایكل عزیزم دفاع میكردم

اولا این كه سر كلاس بودیم دوما این كه یه لحظه به خودم گفتم آیسان جان داری وقتتو تلف می كنی اصلا چه اهمیتی داره كه مردم راجع به مایكل چه فكری میكنن! دوم مگه تا حالا سعی كردی مایكلو به اینا معرفی كنی چقدر تاثیر داشته جز این كه هر وقت حرفه مایكل پیش میاد همه میگن كه مایكل كودك آزاری میكرده!!!!!!!!!تورو خدا یه چیزی بگین كه حداقل بشه باورش كرد تازه این كه چیزی نیست از همه خنده دار تر این بود كه مایكل شیطان پرسته!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! با شندین این حرفا آدم شاخ در میاره من نمی فهمم معیار این جور آدما واسه دوست داشتن چیه آخه تورو خدا مایكل چیزی داره كه دوسداشتنی نباشه؟

میدونم كه طرفدارای مایكلم میدونن كه من چی میگم این جور آدما كم نیستن البته خودشون نمیدونن كه چه چیزیو دارن از دست میدن و به یه انسان بیگناه تهمت هایی میزنن كه آدم میمونه كه واقعا شما این حرفارو باور میكنین

از همه بدتر وقتیه كه به یكی كه ادعای دین داری میكنه بگی مایكل مسلمون شده این جور آدما كه نمیفهمن كه آقا آدم دین دار واقعی كیه واقعا خدا از آدما خواسته كه چه جوری رفتار كنن شروع میكنن كه مایكل كه فاسد بوده فقط آواز میخونده و میرقصیده اصلا میدونه كه خدا كیه؟آبروی هرچی مسلمونرو برده!!!!!!! البته این كه بعضی از كارارو گناه میدونن و بعضیارو نه كه بستگی به اعتقادات هر كس داره و من بهش احترام میذارم .

من كه باهاشون كاری ندارم هرچی می خوان بگن بگن ولی واقعا كسی كه رقصیدن مایكلو زشتو گناه میدونه من دیگه چی میتونم بهش بگم.

دلم میخواد بهش بگم برو یكی از آهنگای مایكلو مثلا we are the worldو گوش كن بعدا ببین تو خدا رو میشناسی مایكل.

من دیگه خیلی وقته كه دیگه تلاش نمیكنم بهشون بگم مایكل كی بود و چی كار كرد بذار هر فكری می خوان بكنن بكنن ولی واقعا بعد از این كه یكیو میبینم كه این نظرارو داره دلم میشكه و میگم بیچاره مایكل كه فكر میكرد كه همچین آدمایی میخوان یه روز روشن تر را بسازند.

خیله خوب خیلی دلم پر بود گفتم با شما یه دردو دلی بكنم. الان احساس بهتری دارم.

امیدوارم روح مایكل شاد باشه كه میدونم هست. فعلا بای

"...Before You start Pointing Fingers Make Sure Your Hands Are Clean"
كاربر(ان) زير تشكر كردند: Farnaz, شايان, Jasmine Jackson-mjforever, Nasim, NicoleL2, mahsa

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

18 دسامبر 2011 13:57 #17721 توسط Jasmine Jackson-mjforever
مرسی:MJ2:
حالا وب کی هست؟

mj for ever....

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

18 دسامبر 2011 14:03 #17723 توسط kingmichael
علی جان سعی کن اگه مطلبی میزاری
منبعش رو هم بنویسی
مرسی از داستان :-bd

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

18 دسامبر 2011 16:03 - 18 دسامبر 2011 16:04 #17754 توسط Michaellover
اينم آدرس وبش وبلاگ برا خواهر خودمه:D


وبلاگي كه از توش اين مطلب رو گذاشتم :MJ2:

"...Before You start Pointing Fingers Make Sure Your Hands Are Clean"

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

18 دسامبر 2011 16:46 #17772 توسط kingmichael
پس چرا میگی از توی یکی از وبلاگ ها
خوب از همون اول می گفتی وب خودمون دیگه

راستی پس چرا منو لینک نکردی؟ هااااااااااا؟

بعدش یه انتقاد هم داشتم : :D
اگه از تو نظر سنجی مایکلو حذف کنی
خیلی بهتره آخه صدای مایکلو که نمیشه با این خواننده های تازه کار مقایسه کرد
كاربر(ان) زير تشكر كردند: Michaellover

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

19 دسامبر 2011 15:47 #17912 توسط Michaellover
به نظر من باید تو نظر سنجی رو در مورد اهنگ های مایکل میذاشت اینطوری


کدام یک از اهنگ های مایکل رو بیشتر دوست دارید؟

1-smooth criminal
2-bilie jean
3- earth song
4- man in the mirror
5-heal the world الی آخر ...

"...Before You start Pointing Fingers Make Sure Your Hands Are Clean"

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

19 دسامبر 2011 16:00 #17918 توسط blackfire
بچه ها لطفا از عنوان تاپیک خارج نشین
ممنون

علم و دانش همان قدرت است ...
كاربر(ان) زير تشكر كردند: Farnaz, Elnaz, شايان, Michaellover

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

25 دسامبر 2011 16:17 #18439 توسط Farnaz
مايكل و ليزا ماري

مقدمه

مايكل پس از جدا شدن از ليزا ماري پريسلي: ”هيچ كس فكر نميكرد كه اين ازدواج دوام داشته باشد.“

مايكل و ليزا در 26 مي سال 1994 در جمهوري دومينيكن در مراسمي خصوصي كه 12 دقيقه به طول انجاميد، با يكديگر ازدواج كردند كه تا دو ماه بعد يعني 11 جولاي فاش نشد. هيچ كدام از اعضاي خانواده ي مايكل در اين مراسم حضور نداشتند. اين دومين ازدواج ليزا ماري 27 ساله و اولين ازدواج مايكل 37 ساله بود. ليزا از ازدواج اولش با يك موسيقيدان با نام دني كاف، كه شش سال به طول انجاميد، يك دختر 5 ساله با نام دنيلي و يك پسر 2 ساله با نام بنجامين داشت. دنيلي اكنون به عنوان مدل فعاليت ميكند.

ازدواج مايكل و ليزا 20 ماه دوام آورد. ليزا در 10 دسامبر سال 1995 رسما تقاضاي طلاقش را به دادگاه لس آنجلس تسليم كرد و آن دو در 18 ژانويه سال 2006 از يكديگر جدا شدند. ليزا ماري در دادخواست خود، اختلافات غير قابل حل را علت اتخاذ اين تصميم ذكر كرده بود.

در آن زمان ناشر مايكل اعلام كرد كه وي از ماجراي درخواست طلاق بي خبر بوده است.

پيش از آن، مايكل و ليزا در جوئن سال 1995 در مصاحبه ي زنده ي تلويزيوني (پرايم تايم) حضور يافتند و عشق خود نسبت به يكديگر را تاييد كردند. ليزا در اين مصاحبه خطاب به مجري ميگويد: ”ميپرسيد كه آيا ما با يكديگر رابطه ي جنسي داريم؟.... و بعد خودش جواب ميدهد: بله! بله! بله!“

شايعاتي بر سر زبانها بود كه مايكل براي ترميم وجهه اش كه پس از اتهامات سال 1993 مخدوش شده بود، تن به ازدواج با ليزا ماري داده است. برخي ادعا ميكردند كه آن دو فقط نقش يك زوج را بازي ميكنند.

در همين مصاحبه مايكل ميگويد: ”فكر ميكنيد ما وانمود ميكنيم؟“

همسرش ادامه ميدهد: ”چگونه ميتوان 24 ساعت شبانه روز با كسي بود، با او خوابيد، بيدار شد و باز در حال وانمود كردن بود؟ من با كسي ازدواج نميكنم مگر اينكه عاشقش شوم.“

مايكل در مصاحبه ي پرايم تايم در مورد آشنايي با ليزا ماري ميگويد:


”اولين بار در لاس وگاس ديدمش. اون 7 سالش بود و من 17 سال داشتم. ما يك شوي خانوادگي داشتيم. اون تمام مدت عادت داشت كه بياد و شوهاي من رو ببينه. يه دختر كوچولو. و درست روبروي من مي نشست. اون معمولأ ميومد. با تعداد زيادي محافظ كه همراهش بودن. و بعد به پشت صحنه ميومد. من سلام ميكردم، باهاش حرف ميزدم و بعد اون باز هم ميومد. و بنظرم مهربون و دوست داشتني ميرسيد و آرزو ميكردم، هميشه آرزو ميكردم كه دوباره ببينمش.

وقتي اون 18 سالش بود، من همش به وكيلم، جان برانكا ميگفتم كه ”تو ليزا ماري پريسلي را ميشناسي؟“ و اون ميگفت ”خوب من نماينده ي مادرش هستم.“ من ميگفتم ”خوب تو ميتوني باهاش تماس بگيري؟ چون فكر ميكنم كه اون خيلي بانمك و جذابه“ و اون هر دفعه ميخنديد و ميگفت ”من همه ي تلاشم رو ميكنم“ بعد ميومد و من بهش ميگفتم ”خوب، فهميدي؟“ و اون هم ميگفت ” نه، هيچي نيست“ و من هميشه اين موضوع رو بهش يادآوري ميكردم. بعد از اون متوجه عكس عروسي ليزا روي جلد يه مجله شدم كه واقعأ من رو تكه تكه كرد. چون احساس ميكردم كه داماد بايد من باشم. واقعأ اين احساس رو داشتم.

ليزا در طي زمان اوج گيري حملات رسانه ها عليه مايكل در زمان طرح اتهام سو استفاده ي جنسي در سال 1993 و اعتياد مايكل به قرصهاي آرام بخش، وي را همراهي ميكرد.

ليزا در اين مصاحبه ميگويد كه پس از چهار ماه كه از آغاز رابطه ي آنها گذشته بود، مايكل از پشت تلفن به وي درخواست ازدواج ميدهد و او هم فورا ميپذيرد.

URL=https://img4up.com/]

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.

[/URL]
كاربر(ان) زير تشكر كردند: مایکلا, شايان, Jasmine Jackson-mjforever, farzam, NicoleL2, شاپرک

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

19 ژانویه 2012 16:08 - 20 ژانویه 2012 18:46 #19868 توسط Farnaz
ليزا ماري تو مصاحبه هايي كه بعد از جدا شدنش از مايكل انجام داده بود، چيزهايي خيلي خصوصي در مورد رابطه ي جنسيش با مايكل گفته بود كه به خاطر احترام به حريم شخصي مايكل من اونها رو اينجا نمي نويسم. فقط در همين حد ميگم كه ليزا گفته بود از نظر جنسي، جذب مايكل شده بود و روابطشون رو عالي توصيف ميكنه و ميگه كه از بين مردهايي كه باهاشون رابطه داشته، بهترين رابطه ي جنسي رو با مايكل داشته... بعد ادامه ميده كه موقعي كه عاشق مايكل ميشه، انگار هيپنوتيزم شده بود و بعد از مدتي از خواب بيدار ميشه و همه چيز پيوسته در حال تغيير بوده.

.............................................................

اين مصاحبه هم پر از فحش و حرفهاي زشته كه من معادل فارسيش رو بلد نبودم بنويسم. در مورد الويس و خاطراتش و انتشار آلبوم و غيره و غيره و غيره هم خيلي حرف زده بود كه متن مصاحبه رو به چيزهاي مايكلي خلاصه كردم.

..............................................................
..............................................................

مصاحبه ي مجله ي رولينگ استون با ليزا ماري پريسلي ـ آپريل2003



پريسلي ميداند كه دنيا بعد از جدا شدنش از مايكل جكسون، طور ديگري نگاهش ميكند. اين مسئله باعث عصبانيت او ميشود.

ليزا ميگويد كه مايكل وقتي او هنوز يك نوجوان بوده است، سعي ميكند از طريق ارسال يادداشتي با او تماس بگيرد. وكيل ليزا اين پيام را كه در آن نوشته شده بود ”مايكل ميخواهد تو را ملاقات كند، او فكر ميكند كه تو بسيار زيبا هستي.“ به دست وي ميرساند.

ليزا ميگويد كه در آن زمان او كاملا عاشق دني كاف شده بود و براي همين به اين پيام اعتنا نميكند:

ـ فكر كردم اون آدم خيلي عجيبيه و من اصلا هيچ علاقه اي به ديدنش نداشتم.

چند سال بعد يك دوست به ليزا ميگويد كه مايكل علاقه دارد آهنگي را كه او ساخته است، گوش كند. ليزا به گفته ي خود علاقه اي به استفاده از نام كمپاني مايكل نداشت اما به او توصيه ميشود كه انجام ديداري با مايكل نتايج كاري خوبي برايش در پي خواهد داشت. آنها يكديگر را در خانه ي همان دوست ملاقات ميكنند و ماجرا از همين جا شروع ميشود.

ـ اون رفتارش با من خيلي واقعي بود. و بي معطلي برام توضيح داد كه خبر داره مردم چي در موردش ميگن و اينكه حقيقت نداره و واقعيت چيه.

و حرفهاش قانع كننده بود؟

ـ آره. به اين فكر ميكردم كه آخي، طفلكي، چقدر بد فهميده شدي... ما نشستيم و با هم حرف زديم و اون اصلا طوري كه من فكر كرده بودم نبود. خيلي واقعي بود. اون فحش ميداد، مزه مي پروند و من هم گفتم واي رسانه ها اين همه حرف در موردت ميزنن و تو اصلا اون طوري كه اونها ميگن نيستي.

اما چرا مايكل نميخواست كه مردم حقيقت رو راجع بهش بدونن؟

ـ نميدونم. فكر ميكنم شايد از اين تصويري كه براش ساخته بودن، به نفع خودش استفاده ميكرد. اون شرورها راجع به اتاق اكسيژن و ميمون و فيل. باعث ميشد مرموز به نظر برسه و فكر ميكنم از اين وضع خوشش مي اومد. اما بعد نتيجه ي عكس داد. مثل هميشه.

ـ من هميشه بهش ميگفتم اگه مردم ميدونستن تو واقعا كي هستي، اينقدر به من نميگفتن ديوونه ام كه باهات ازدواج كردم. اگه ميدونستن كه تو ول ميگردي و مشروب ميخوري و با مزه اي و كلي آدم رو ميخندوني و فحش ميدي و بد دهن هم هستي و هميشه هم صدات بلند نيست. نميدونم چرا فكر ميكني اين تصوير به دردت ميخوره چون ديگه به كارت نمياد.



بعد از اولين جلسه ي آشنايي، آن دو رابطه ي دوستانه شان را با يكديگر شروع كردند. بعد اتهامات سو استفاده ي جنسي عليه مايكل مطرح گرديد و دنياي او زير و رو شد.

ـ اين شرورها فوري همه جا پخش شد و اون سريع به من زنگ زد تا بگه چيزهايي كه راجع بهش گفته ميشه حقيقت نداره. و موقعيت طوري بود كه انگار كسي ميخواست از اون اخاذي كنه. من حرفهاش رو باور كردم چون خيلي قانع كننده بود.... (ابروهايش را به طرز شيطنت آميزي در هم ميكشد) نميدونم، من بنا به دلايلي هر چيزي كه ميگفت باور ميكردم. اين خيلي عجيبه، چون اون به عده ي كمي اجازه ميده خود واقعيش رو ببينن و بفهمن كه واقعا كيه. شايد پنج يا شش نفر، به جز بچه ها، اون رو واقعا بشناسن. ولي وقتي اون رو بشناسين (لبخند ميزند) ... يه آدم واقعي رو مي بينين كه نقطه ي مقابل چيزيه كه ازش سراغ داشتين... اون نفهميد كه داره واسش دردسر درست ميشه چون يه احمقه.



جكسون در زير حملات رسانه ها بود و اين مسئله حس حمايت پريسلي را برانگيخت.

ـ من با خودم گفتم كه نجاتش ميدم و فكر كردم همه ي كارهايي كه اون انجام ميده مثل حس انسان دوستيش و كمك به بچه ها فوق العاده است و گفتم شايد ما بتونيم با كمك هم دنيا رو نجات بديم. (مكث ميكند)... خيلي خوب... چي!! من تو اوهام بودم. يه فكرهاي رمانتيكي تو مغزم درست كردم كه ميتونم اون رو نجات بدم و دنيا رو هم نجات بدم.

در اين زمان ليزا هنوز با داني كاف زندگي ميكرد و هنوز رابطه اش با مايكل به صورت دوست دختري و دوست پسري در نيامده بود.

ـ اون خيلي به من زنگ ميزد. با من در دل ميكرد. كه ميتونست خيلي فريبكارانه باشه. نميدونم. من اوقات بيشتري رو باهاش ميگذروندم و اشتباه كردم و گفتم كه از زندگي مشتركم راضي نيستم و بعد اظهار عشق شروع شد. و من شايد زودتر از زماني كه بايد، از زندگي مشتركم دست كشيدم و اين شايد يكي از بزرگترين اشتباهات زندگي من باشه.

منظورت از اظهار عشق، عشق بين يه دختر و پسره؟

ـ آره. گل آوردن، زنگ زدن، آب نبات... هرچي كه بتوني فكرش رو بكني...

من فكر ميكنم مردم هنوزم شك دارن كه تو يه رابطه ي زناشويي معمولي با مايكل داشتي

ـ همينطوره.

ولي من فكر ميكنم كه مسئله هم همينه.

ـ مسئله همينه. همون طور كه گفتم، من گرفتار اين طرز تفكر شدم كه همه ي اين ماجرا ها (ازدواجم با مايكل) يه نمايش بوده. اين اولين باري بود كه به همچين چيزي متهم ميشدم و برام شوكه كننده بود.

اما براي روشن شدن موضوع، آيا واقع بينانه است كه بگيم شما در خلوت خودتون مثل همه ي زن و شوهرهاي ديگه بودين و كارهايي رو كه اونها ميكنن، انجام ميدادين، مثل بوسيدن، با هم خوابيدن يا رابطه ي جنسي؟

ـ بله، براي مدتي اين قسمتي از زندگيمون بود. ولي بعد روابطمون خيلي زشت شد.

قبل از اون، وقتي هنوز خوب بود، آيا برداشتت اين بود كه اين همون چيزي بود كه اون ميخواست؟

ـ (مكث ميكند) من ديگه نميدونم اون چي ميخواست. ميدونم كه واسه اون خيلي به موقع و به جا بنظر مياد، اگه دوباره به موضوع نگاه كنم، صفحه ي آهنگ داشت منتشر ميشد، يه اتفاقهاي ديگه اي داشت مي افتاد و من زيادي درگير ... (تامل ميكند) من ميتونم قصد و نيت
خودم رو به شما بگم اما نميتونم مال اون رو بگم.“
(کپی شده از تاپیکهای قبلی الناز عزیز)

URL=https://img4up.com/]

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.

[/URL]
كاربر(ان) زير تشكر كردند: مایکلا, شايان, farzam, Termeh, Nasim, NicoleL2, شاپرک

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: مایکلا

Please publish modules in offcanvas position.