Important خنده در چهار چوب قوانین

30 می 2013 11:57 - 30 می 2013 14:28 #31601 توسط Michaellover
قبل از ازدواج
پسر: بالاخره موقعش شد. خیلی انتظار کشیدم.
دختر: می‌خوای از پیشت برم؟
پسر: حتی فکرشم نکن!
دختر: دوسم داری؟
پسر: البته! هر روز بیشتر از دیروز!
دختر: تا حالا بهم خیانت کردی؟
پسر: نه! برای چی می‌پرسی؟
دختر: منو می‌بوسی؟
پسر: معلومه! هر موقع که بتونم.
دختر: منو می‌زنی؟
پسر: دیوونه شدی؟ من همچین آدمی‌ام؟!
دختر: می‌تونم بهت اعتماد کنم؟!
پسر: بله.
دختر: عزیزم!

بعد از ازدواج

خواهشا متن و از پایین به بالا بخونید;))


___________________________________________________

آموزش آشپزی سامان گلریز:
ماهیتابه تفلون دسینی رو می گذارید روی گاز پنج شعله فردار سینجر که با ضمانت سام الکتریک عرضه میشه، بعد گاز رو با کبریت توکلی روشن کنید، کمی روغن “لادن دوست تو و من” رو بریزید توش، دو تا تلاونگ هم بندازید داخلش، اگر در حین کار خسته شدید از ماساژور شاندرمن استفاده کنید تا غذا حاضر بشه؛ یک سری هم به پیج سایت ما بزنید و بعد از اینکه به دوستانتون هم معرفیش کردید غذا حاضر میشه…همتون رو می سپرم به خدای بزرگ و بیمه ایران و سینا و دانا

____________________________________________________


اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد. مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت : «ماشین من خراب شده. آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟ »

رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب به او شام دادند و حتی ماشین او را تعمیر کردند. شب هنگام وقتی مرد می خواست بخوابد صدای عجیبی شنید. صدای که تا قبل از آن هرگز نشنیده بود . سوال تعجب

صبح فردا از راهبان صومعه پرسید که صدای دیشب چه بوده اما آنها به وی گفتند :« ما نمی توانیم این را به تو بگوییم . چون تو یک راهب نیستی»

مرد با نا امیدی از آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد.

چند سال بعد ماشین همان مرد بازهم در مقابل همان صومعه خراب شد .

راهبان صومعه بازهم وی را به صومعه دعوت کردند ، از وی پذیرایی کردند و ماشینش را تعمیر کردند.. آن شب بازهم او آن صدای مبهوت کننده عجیب را که چند سال قبل شنیده بود ، شنید.

صبح فردا پرسید که آن صدا چیست اما راهبان بازهم گفتند: :« ما نمی توانیم این را به تو بگوییم . چون تو یک راهب نیستی» ناراحت

این بار مرد گفت «بسیار خوب ، بسیار خوب ، من حاضرم حتی زندگی ام را برای دانستن فدا کنم. اگر تنها راهی که من می توانم پاسخ این سوال را بدانم این است که راهب باشم ، من حاضرم . بگوئید چگونه می توانم راهب بشوم؟»

راهبان پاسخ دادند « تو باید به تمام نقاط کره زمین سفر کنی و به ما بگویی چه تعدادی برگ گیاه روی زمین وجود دارد و همینطور باید تعداد دقیق سنگ های روی زمین را به ما بگویی. وقتی توانستی پاسخ این دو سوال را بدهی تو یک راهب خواهی شد.»

مرد تصمیمش را گرفته بود. او رفت و 45 سال بعد برگشت و در صومعه را زد.

مرد گفت :‌« من به تمام نقاط کرده زمین سفر کردم و عمر خودم را وقف کاری که از من خواسته بودید کردم . تعداد برگ های گیاه دنیا 371,145,236, 284,232 عدد است. و 231,281,219, 999,129,382 سنگ روی زمین وجود دارد»

راهبان پاسخ دادند :« تبریک می گوییم . پاسخ های تو کاملا صحیح است . اکنون تو یک راهب هستی . ما اکنون می توانیم منبع آن صدا را به تو نشان بدهیم..»

رئیس راهب های صومعه مرد را به سمت یک در چوبی راهنمایی کرد و به مرد گفت : «صدا از پشت آن در بود»

مرد دستگیره در را چرخاند ولی در قفل بود . مرد گفت :« ممکن است کلید این در را به من بدهید؟»

راهب ها کلید را به او دادند و او در را باز کرد.

پشت در چوبی یک در سنگی بود . مرد درخواست کرد تا کلید در سنگی را هم به او بدهند...

راهب ها کلید را به او دادند و او در سنگی را هم باز کرد. پشت در سنگی هم دری از یاقوت سرخ قرار داشت.. او بازهم درخواست کلید کرد .

پشت آن در نیز در دیگری از جنس یاقوت کبود قرار داشت.

و همینطور پشت هر دری در دیگر از جنس زمرد سبز ، نقره ، یاقوت زرد و لعل بنفش قرار داشت.

در نهایت رئیس راهب ها گفت:« این کلید آخرین در است » . مرد که از در های بی پایان خلاص شده بود قدری تسلی یافت. او قفل در را باز کرد. دستگیره را چرخاند و در را باز کرد . وقتی پشت در را دید و متوجه شد که منبع صدا چه بوده است متحیر شد. چیزی که او دید واقعا شگفت انگیز و باور نکردنی بود. :o

.

.

.

.

.

.

.

.

.....اما من نمی توانم بگویم او چه چیزی پشت در دید ، چون شما راهب نیستید . :D :D

"...Before You start Pointing Fingers Make Sure Your Hands Are Clean"
كاربر(ان) زير تشكر كردند: farzam, FeanoR, kingmichael, Reza

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

11 جون 2013 16:27 - 11 جون 2013 18:56 #31848 توسط Michaellover
شوهرخالم پرستاره ازش پرسیدم تا حالا هیچکدوم از مریضات رو کشتی؟
با اعتماد به نفس برگشته میگه:آره دوتا. :-SS
___________________________________________________
یه روزی یه مرده نشسته بوده و داشته روزنامه اش رو می خونده که زنش یهو ماهی تابه رو می کوبه تو سرش!
مرده می گه: برا چی این کار رو کردی؟
زنش جواب می ده: به خاطر این زدمت که تو جیب شلوارت یه تکه کاغذ پیدا کردم که توش اسم جسیکا نوشته شده بود…
مرده می گه: وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب دوانی رفته بودم اسبی که روش شرط بندی کردم اسمش جسیکا بود.
زنش معذرت خواهی می کنه و می ره به کارای خونه برسه.
سه روز بعد، مرد داشت تلویزین تماشا می کرد که زنش این بار با یه قابلمه ی بزرگتر می کوبه تو سرش به طوری که مرده تقریبا بیهوش می شه.
مرد وقتی به خودش میاد می پرسه این بار برای چی منو زدی؟
زنش جواب می ده: آخه اسبت زنگ زده بود :hammer:
___________________________________________________

پشت درب اطاق عمل نگرانی موج میزد. بالاخره دکتر وارد شد، با نگاهی خسته، ناراحت و جدی …

پزشک جراح در حالی که قیافه نگرانی به خودش گرفته بود گفت :متاسفم که باید حامل خبر بدی براتون باشم تنها امیدی که در حال حاضر برای عزیزتون باقی مونده، پیوند مغزه.این عمل، کاملا در مرحله أزمایش، ریسکی و خطرناکه ولی در عین حال راه دیگه ای هم وجود نداره بیمه کل هزینه عمل را پرداخت میکنه ولی هزینه مغز رو خودتون باید پرداخت کنین.”

اعضاء خانواده در سکوت مطلق به گفته های دکتر گوش می کردند. بعد از مدتی بالاخره یکیشون پرسید :”خب، قیمت یه مغز چنده؟”

دکتر بلافاصله جواب داد :”۵۰۰۰$ برای مغز یک زن و ۲۰۰$ برای مغز یک مرد.” موقعیت ناجوری بود، خانمهای داخل اتاق سعی می کردند نخندند و نگاهشون با آقایان داخل اتاق تلاقی نکنه، بعضی ها هم با خودشون پوزخند می زدند !

بالاخره یکی طاقت نیاورد و سوالی که پرسیدنش آرزوی همه بود از دهنش پرید که :چرا مغز خانمها گرونتره؟”

دکتر خیلی ارام جواب داد : اخه مغز اقایون کار کرده است و دست دومه ولی مغز خانوما کار نکرده است و بخاطر همین گرونه . :D

"...Before You start Pointing Fingers Make Sure Your Hands Are Clean"
كاربر(ان) زير تشكر كردند: kingmichael, sh.y

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

25 جون 2013 10:10 #31922 توسط Michaellover
یک روز توی پیاده رو به طرف میدان تجریش می رفتم…


از دور دیدم یک کارت پخش کن خیلی با کلاس، کاغذهای رنگی قشنگی دستشه ولی به هر کسی نمیده!


خانم ها رو که کلا تحویل نمی گرفت و در مورد آقایون هم خیلی گزینشی رفتار می کرد و معلوم بود فقط به کسانی کاغذ رو می داد که مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند، اهل حروم کردن تبلیغات نبود ….


احساس کردم فکر می کنه هر کسی لیاقت داشتن این تبلیغات تمام رنگی گرون قیمت رو نداره ،لابد فقط به آدمهای باکلاس و شیک پوش و با شخصیت میده! از کنجکاوی قلبم داشت می اومد توی دهنم…!!!


خدایا، نظر این تبلیغاتچی خوش تیپ و با کلاس راجع به من چی خواهد بود؟! آیا منو تائید می کنه؟!!


کفشهامو با پشت شلوارم پاک کردم تا مختصر گرد و خاکی که روش نشسته بود پاک بشه و کفشم برق بزنه!


شکم مبارک رو دادم تو و در عین حال سعی کردم خودم رو کاملا بی تفاوت نشون بدم!


دل تو دلم نبود. یعنی منو می پسنده؟ یعنی به من هم از این کاغذهای خوشگل میده…؟!



همین طور که سعی می کردم با بی تفاوتی از کنارش رد بشم با لبخند نگاهی بهم کرد و یک کاغذ رنگی به طرفم گرفت و گفت: “آقای محترم! بفرمایید!”
قند تو دلم آب شد!
با لبخندی ظاهری و بدون دستپاچگی یا حالتی که بهش نشون بده گفتم: ا ِ، آهان، خب چرا من؟
من که حواسم جای دیگه بود و به شما توجهی نداشتم! خیلی خوب، باشه، می گیرمش ولی الآن وقت خوندنش رو ندارم! کاغذ رو گرفتم …
چند قدم اونورتر پیچیدم توی قنادی و اونقدر هول بودم که داشتم با سر می رفتم توی کیک تولدی که دست یک آقای میانسال بود! وایسادم و با ولع تمام به کاغذ نگاه کردم، نوشته بود::
.
……

……


.دیگر نگران طاسی سر خود نباشید، پیوند مو با جدیدترین متد روز اروپا و امریکا !! :D

"...Before You start Pointing Fingers Make Sure Your Hands Are Clean"
كاربر(ان) زير تشكر كردند: Reza, sh.y

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

21 جولای 2013 15:11 #32177 توسط kingmichael
دو تا آبادانی به هم می رسن. اولی می گه: جات خالی دیروز رفتم شکار هفت تا خرگوش چهار تا آهو سه تا شیر شکار کردم.
دومی میگه: همش همین؟
اولی می گه: بابا، آخه با یک تیر مگه بیشتر از اینم می شه؟
دومی میگه : تازه تفنگم داشتی؟


*


دانش آموزی داشت سر کلاس چیزی می خورد، معلم پرسید چی می خوری؟ گفت: نمی خورم! آلو خشک رو گذاشتم توی دهانم تا خیس شه زنگ تفریح بخورم!


*

نظریه جدید حیف نون :

مهم نیــس دیگران پشـــت سرم چی میگن

مهم اینه جرات ندارن تو روم اون حرفا رو بزنن !

*

به حیف نون گفتن نماز میخونی ؟
گفت عادت ندارم
گفتن روزه چی ؟
گفت طاقت ندارم
گفتن چرا سحر و افطار میخوری ؟
گفت اونقدرا هم که کافر نیستم !

*

مادره به بچش میگه : می دونم موهای خواهرت رو کشیدی شیطونه گولت زد. بچه هم میگه :آره ولی لگدی که تو دلش زدم ابتکار خودم بود
*

یه ضرب المثل افریقایی می گه : یرخ یلیخ وت
یعنی تو خیلی برام عزیزی
جالب اینکه اگر از آخر به اول هم بخونی همین معنی رو میده
كاربر(ان) زير تشكر كردند: sh.y

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

12 آگوست 2013 21:25 #32548 توسط bahareh
بیماری یخچال گرایی چیست ؟!

.
نوعی بیماری روانیست که فرد را تحریک به باز کردن درب یخچال می‌کند،

.
در حالی‌ که نه تشنه است، نه گرسنه است و نه اصلا میداند که چه می‌خواهد

.
از علائم این بیماری این است که فرد از اتاقش خارج میشود

.
سرگردان راه آشپزخانه را در پیش می‌گیرد درب یخچال را باز می‌کند،

.
چیزی بر نمیدارد درب را می‌بندد

.
این بیماری به وفور در میان متولدین دهه‌های ۶۰ و ۷۰ به چشم می‌خورد! :hah:
كاربر(ان) زير تشكر كردند: kingmichael, raha, Reza, sh.y

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

24 آگوست 2013 16:34 #32708 توسط kingmichael
من یه بار تو اینترنت داشتم میگشتم

بابام اومد پشت سرم مجبور شدم کل Help ویندوز رو بخونم

اگه بدونید چه قابلیت هایی که نداره این ویندوز !


زنگ زدم مدرسان شریف!!

گفت : بله ، بفرمایید

گفتم : مدرسان شریف :|

گفت : بله ، درسته امرتونو بگید

گفتم : مدرسان شریف :|

گفت : مسخره کردین؟:/

گفتم : مدرسان شریف.

گفت دیگه مزاحم نشید :|

گفتم : مدرسان شریف :))

حقشونه یکم بفهمن ما چی میکشیم :|



تنها فایده ای که زاویه پرتاب تو فیزیک داشت

این بود که تو

Angry birds

تبدیل ب ابر قدرت شدم



انقدر بدم میاد یکی موقع درس خوندن بیدارم کنه :|



همون وقتی که ترجیح داده شد به جای تابلوی ” از سرعت خود بکاهید “

از سرعت گیر استفاده بشه

بشر فهمیده بود که به شعورش امیدی نیست .



دانشگاه رفتم ب مسول ازمایشگاه مون

میگم خانم چرا وایرلس دانشگاه کار نمیکنه؟

میگه چن روزه خراابه از WIFI استفاده کن !



اونقد آدما خون خودشون رو کثیف کردن

که مجبور شدم برم گیاهخوار بشم !

(از دفتر خاطرات یک پشه)



در پی حفاری در آبادان باستان شناسان موفق

به کشف یک عینک ریبون سفالی میشوند

که متعلق به (کا) اول بوده است !


غضنفر میره مهمونی سر سفره یکی از بچه هاش میگه بابا یه لیوان آب میدی ؟

غضنفر داد میزنه میگه آب تو خونه داریم ، مرغ بخور بدبخت !


زمان مکالمات تلفنی

پسر به پسر = ۰۰:۰۰:۵۹

مادر به پسر = ۰۰:۱۰:۳۰

پدر به پسر = ۰۰:۰۲:۳۶

پسر به دختر = ۰۱:۱۵:۰۱

دختر به دختر = ۰۰:۲۹:۵۹

دختر به پسر = ۰۰:۰۰:۰۵


سلام ، ببخشید این موقع شب اس ام اس دادم

یه سئوال مهم برام پیش آمده:

چرا اگه به کسی بگن جوجویِ من

پیشی من

موشی و ازین کلمه ها طرف خوشش میاد

امّا اگه بگن حیووون عصبی میشه…؟!

مگه جفتشـون یکی نیسـتن !؟
كاربر(ان) زير تشكر كردند: farzam, blackfire, Michaellover, raha, Reza, bahareh, sh.y

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

18 سپتامبر 2013 21:39 #33072 توسط bahareh
یکی از فانتزی هام اینه که سوار یه ماشین بشم

بگم آقا اون ماشین جلویی رو تعقیب کن

بعد یارو هم بگه : برو گم شو پایین بابا

ما دنبال شر نمیگردیم

هیچی دیگه منم پیاده شم برم !
كاربر(ان) زير تشكر كردند: Beautiful Girl

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

18 سپتامبر 2013 23:58 #33074 توسط Aylar
تو ماشین نشستم دارم میرم سمت تهران!!
راننده یه سی دی گلچین از حبیب و هایده وداریوش تا آرش و لینکین پارک و مایکل گذاشته ... !!
حبیب شروع کرد به خوندن .. سرعت 70کیلومتر !.رفت رو آرش ... سرعت 125 کیلومتر!!
هایده خدا بیامرز شروع شد ... سرعت45کیلومتر!!!
لینکین پارک که شروع شد یهو یه بُکس و باد کرد ، نزدیک بود برم تو شیشه! سرعت 140 کیلومتر!!
داریوش که شروع شد راننده ماشین رو کنار جاده نگه داشت...یه سیگار روشن کرد شروع کرد سيگار کشیدنو رفت تو فکر! بهش گفتم آقا اتفاقی افتاده؟
گفت : صدا رو داری جون داداش!! داریوش حیف شد به خدا..!
منم نمیدونستم چی بگم!! آهنگ تمام شد!!
الان مایکل داره پخش میشه !!سرعت240 کیلومتر...پلیس نامحسوس دنبالمونه!!!هليکوپتر هم از از بالا گردو خاک میکنه!!
دوستم تماس گرفته میگه :شبکه 3دارن پخش زنده نشونمون میدن!!
خدا خودش به خیر بگذرونه !! فقط امیدوارم آهنگ بعدی مدرن تاکینگ نباشه!!
كاربر(ان) زير تشكر كردند: kingmichael, Michaellover, Beautiful Girl, dorsa mj

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

20 سپتامبر 2013 12:35 #33088 توسط kingmichael

Aylar نوشته: تو ماشین نشستم دارم میرم سمت تهران!!
راننده یه سی دی گلچین از حبیب و هایده وداریوش تا آرش و لینکین پارک و مایکل گذاشته ... !!
حبیب شروع کرد به خوندن .. سرعت 70کیلومتر !.رفت رو آرش ... سرعت 125 کیلومتر!!
هایده خدا بیامرز شروع شد ... سرعت45کیلومتر!!!
لینکین پارک که شروع شد یهو یه بُکس و باد کرد ، نزدیک بود برم تو شیشه! سرعت 140 کیلومتر!!
داریوش که شروع شد راننده ماشین رو کنار جاده نگه داشت...یه سیگار روشن کرد شروع کرد سيگار کشیدنو رفت تو فکر! بهش گفتم آقا اتفاقی افتاده؟
گفت : صدا رو داری جون داداش!! داریوش حیف شد به خدا..!
منم نمیدونستم چی بگم!! آهنگ تمام شد!!
الان مایکل داره پخش میشه !!سرعت240 کیلومتر...پلیس نامحسوس دنبالمونه!!!هليکوپتر هم از از بالا گردو خاک میکنه!!
دوستم تماس گرفته میگه :شبکه 3دارن پخش زنده نشونمون میدن!!
خدا خودش به خیر بگذرونه !! فقط امیدوارم آهنگ بعدی مدرن تاکینگ نباشه!!


یکم دیگه ادامه بدید پلیس با بلندگو شجریان پخش میکنه ، راننده مجبور میشه نگه داره :))
كاربر(ان) زير تشكر كردند: Michaellover

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

04 اکتبر 2013 09:04 #33224 توسط bahareh
جوانی از بیکاری رفت باغ وحش پرسید: استخدام دارید؟
یارو گفت مدرک چی داری؟ گفت دیپلم!
یارو گفت یه کاری برات دارم،
حقوقشم خوبه پسره قبول کرد.
یارو گفت:
ما اینجا میمون نداریم میتونی بری توی پوست میمون
تو قفس تا میمون برامون بیاد!
چند روزی گذشت یه روز جمعه که شلوغ شده بود،
پسره توی قفس پشتک وارو میزد
از میله ها بالا پائین میرفت.
جوگیر شد زیادی رفت بالا از اون طرف افتاد تو قفس شیره!
داد زد کمککککککککک
شیره سریع دستشو گذاشت رو دهنشو گفت،
آبرو ریزی نکن من لیسانس دارم..!
كاربر(ان) زير تشكر كردند: kingmichael, Michaellover

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: Ehsanblackfire

Please publish modules in offcanvas position.