Skip to main content


خنده در چهار چوب قوانین

بیشتر
14 سال 3 هفته قبل #5527 توسط FeanoR
اینجا جوک و اس ام اس خنده دار و کلا مطالب طنز و خنده دار رو بزارین(در چهارچوب قوانین سایت;) )

اولم خودم شروع میکنم;)


خلبان زُبده...!
یک هواپیمایی داشته از تهران میرفته پاریس، وسطای راه یهو صدای خلبان از بلندگوها میاد که :
اَتِنْشِن پلیز! خلبان اسپیکینگ ... مسافرین لیسنینگ! ...
موتور چپ هواپیما از کار افتاده، ولی شما هیچ نترسید! من خودم واردم، هواپیما رو سالم میشونم.

یک مدت میگذره، دوباره صدای خلبان از بلندگوها میاد که :
...اَتِنْشِن پلیز! خلبان اسپیکینگ ... مسافرین لیسنینگ ...
موتور راست هواپیما هم از کار افتاده، ولی شما اصلا نترسید!!! من خودم کلی تجربه دارم، تا فرودگاه بعدی هم راهی نیست، هواپیما رو سالم میشونم.

باز یک مدت هواپیما دور خودش میچرخه، دوباره صدای خلبان از بلندگوها میاد که :
اِهم اِهم .... یک دو سه ... امتحان میکنیم ... صدا میاد؟؟؟ اَتِنْشِن پلیز! خلبان اسپیکینگ .... مسافرین لیسنینگ!
همین الان دُم هواپیما کنده شد!!!......... ولی همونطور که گفتم شما اصلاً نترسید!

یک ده دقیقه می‌گذره ، دوباره صدای خلبان از بلندگوها میاد که:
اَتِنْشِن پلیز! خلبان اسپیکینگ ... مسافران ریپیت افتر می ! >>> اشهد اَن‌ لا اله الا‌ الله

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ادامه بدین یکم بخندیم تو فروم:)) ;)
كاربر(ان) زير تشكر كردند: Michaellover

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
14 سال 3 هفته قبل #5529 توسط Ehsan
پاسخ داده شده توسط Ehsan در تاپیک پاسخ: خنده در چهار چوب قوانین
یارو تازه سمند خریده بود.
ماشین رو روشن کرده بود اما در خودرو باز بود که یهو اون خانومه(اوپراتور ماشین) میگه در را ببندین.
اینم در رو میبنده و خم میشه زیر صندلیا رو نگاه کردن و میگه خب بستم.خوشگله کجا قایم شدی بیا بیرون!!!
كاربر(ان) زير تشكر كردند: M_P, FeanoR

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
14 سال 3 هفته قبل #5531 توسط FeanoR
پاسخ داده شده توسط FeanoR در تاپیک پاسخ: خنده در چهار چوب قوانین
خونه مشغول کاربودم که دخترم بدو بدو اومد و پرسيد .

دخترم : مامان تو زني يا مردي ؟

من : زنم ديگه پس چي ام ؟

دخترم : بابا ، چي اونم زنه ؟

من : نه ماماني بابا مرده .

دخترم : راست ميگي مامان ؟

من : آره چطور مگه ؟

دخترم : هيچي مامان ! ديگه كي زنه ؟

من : خاله مريم ، خاله آرزو ، مامان بزرگ

دخترم : دايي سعيد هم زنه ؟

من : نه اون مرده !

دخترم : از كجا فهميدي زني ؟

من : فهميدم ديگه مامان، از قيافه ام .

دخترم : يعني از چي ؟ از قيافه ات؟

من : از اينكه خوشگلم ،

دخترم : يعني هر كي خوشگل بود زنه‌ ؟

من : اره دخترم

دخترم : بابا از كجا فهميد مرده

من : اونم از قيافش فهميد . يعني بابايي چون ريش داره و ريشهاشو ميزنه و زياد
خوشگل نيست مرده !

دخترم : يعني زنا خوشگلن مردا زشتن ؟

من : آره تقريبا .

دخترم : ولي بابايي كه از تو خوشگل تره

من : اولا تو نه شما بعدشم باباييت كجاش از من خوشگل تره ؟

دخترم : چشاش

من : يعني من زشتم مامان ؟

دخترم : آره

من : مرسي

دخترم : ولي دايي سعيد هم از خاله خوشگلتره !!

من : خوب مامان بعضي وقتها استثنا هم هست

دخترم : چي اون حرفه كه الان گفتي چي بود

من : استثنا يعني بعضي وقتها اينجوري ميشه

دخترم : مامان من مردم

من : نه تو زني

دخترم : يعني منم زشتم

من : نه مامان كي گفت تو زشتي تو ماهي ، ولي تو الان كودكي

دخترم : يعني من زن نيستم ؟

من : چرا جنسيتت زنه ولي الان كودكي

دخترم : يعني چي ؟

من : ببين مامان همه ي آدما شناسنامه دارن كه توي شناسنامه شون جنسيتشون مشخص
ميشه جنسيت تو هم توي شناسنامه ات زنه .

دخترم : يعني منم مامانم ؟

من : اره ديگه تو هم مامان عروسكهاتي

دخترم : نه ، مامان واقعي ام ؟

من : خوب تو هم يه مامان واقعي كوچولو براي عروسكهات هستي ديگه

دخترم : مامان مسخره نباش ديگه من چي ام ؟

من : تو كودكي

دخترم : كي زن ميشم ؟

من : بزرگ شدي

دخترم : مامان من نفهميدم كيا زنن ؟

من : ببين يه جور ديگه ميگم . كي بتو شير داده تا خوردي بزرگ شدي

دخترم : بابا

من : بابات كي بتو شير داد ؟ !!!!!!!!!!

دخترم : بابا هر شب تو ليوان سبزه بهم شير ميده ديگه

من : نه الان رو نمي گم ، كوچولو بودي ؟

دخترم : نمي دونم

من : نمي دونم چيه ؟ من دادم ديگه

دخترم : كي؟

من : اي بابا ولش كن ، بين مامان ، زنها سينه دارن كه باهاش به بچه ها شير ميدن
، ولي مردا ندارن

دخترم : خب بابا هم سينه داره

من : اره داره ولي باهاش شير نمي ده !! فهميدي

دخترم : خوب منم سينه دارم ولي شير نمي دم پس مردم .

من : اي بابا ببين مامان جون خودت كه بزرگ بشي كم كم مي فهمي .

دخترم : الان مي خوام بفهمم .

من : خوب هر كي روسري سرش كنه زنه هر كي نكنه مرده

دخترم : يعني تو الان مردي ميريم پارك زن ميشي

من : نه ببين ، من چيه تو ميشم ؟

دخترم : مامانم

من : خوب مامانا همشون زنن و باباها همشون مردن

دخترم : آهان فهميدم .

من : خدا خيرت بده كه فهميدي ، برو با عروسكهات بازي كن

****


نيم ساعت بعد


دخترم : مامان يه سوال بپرسم

من : بپرس ولي در مورد زن و مرد نباشه ها

دخترم : در مورد ماهي قرمزه است .

من : خوب بپرس

دخترم : مامان ماهي قرمزه زنه يا مرده ؟
!!!!!!!!!!!!!!!!!
;) :mj:
كاربر(ان) زير تشكر كردند: Termeh, کوچکترین طرفدار

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
14 سال 3 هفته قبل #5544 توسط FeanoR
پاسخ داده شده توسط FeanoR در تاپیک پاسخ: خنده در چهار چوب قوانین
>محمد: بچه بودم یه روز داشتیم با دختر خالم تو حیاطمون بازی می کردیم.

وسط های بازی یه دفعه به من گفت محمد یه کاری می گم بکن، جون شکوفه نه نگو،

گفتم باشه. گفت دست من رو بشکن. گفتم: آخه چرا؟ گفت خیلی کلاس داره آدم دستش رو گچ بگیره...

گفتم: نه من این کار رو نمی کنم. از اون اصرار و از من انکار... آخر سر دیگه خسته شدم گفتم باشه. کنار استخر بودیم، استخر هم خالی بود.

بدون این که چیزی بگم هولش دادم تو استخر،

علاوه بر دستش، سرش هم شکست، کتفش هم جا به جا شد! چند روز بعد توی بیمارستان

گفت: بی شعور! من منظورم این بود که یه کم دستم رو بپیچون مو بر داره!

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
14 سال 3 هفته قبل #5552 توسط FeanoR
پاسخ داده شده توسط FeanoR در تاپیک پاسخ: خنده در چهار چوب قوانین
هر وقت من يك كار خوب مي كنم مامانم به من مي گويد بزرگ كه شدي برايت يك زن خوب مي گيرم.

تا به حال من پنج تا كار خوب كرده ام و مامانم قول پنج تايش را به من داده است.

حتمن ناسرادين شاه خيلي كارهاي خوب مي كرده كه مامانش به اندازه استاديوم آزادي برايش زن گرفته بود. ولي من مؤتقدم كه اصولن انسان بايد زن بگيرد تا آدم بشود ، چون بابايمان هميشه مي گويد مشكلات انسان را آدم مي كند.

در عزدواج تواهم خيلي مهم است يعني دو طرف بايد به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خيلي به هم مي خوريم.

از لهاز فكري هم دو طرف بايد به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فكر ندارد كه به من بخورد ولي مامانم مي گويد اين ساناز از تو بيشتر هاليش مي شود.

در عزدواج سن و سال اصلن مهم نيست چه بسيار آدم هاي بزرگي بوده اند كه كارشان به تلاغ كشيده شده و چه بسيار آدم هاي كوچكي كه نكشيده شده. مهم اشق است !

اگر اشق باشد ديگر كسي از شوهرش سكه نمي خواهد و دايي مختار هم از زندان در مي آيد

من تا حالا كلي سكه جم كرده ام و مي خواهم همان اول قلكم را بشكنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.


مهريه و شير بلال هيچ كس را خوشبخت نمي كند.

همين خرج هاي ازافي باعث مي شود كه زندگي سخت بشود و سر خرج عروسي دايي مختار با پدر خانومش حرفش بشود.

دايي مختار مي گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شايد حقوق چتر بازي خيلي كم بوده كه نتوانسته خرج عروسي را بدهد. البته من و ساناز تفافق كرده ايم كه بجاي شام عروسي چيپس و خلالي نمكي بدهيم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتي مي خوري خش خش هم مي كند!


اگر آدم زن خانه دار بگيرد خيلي بهتر است و گرنه آدم مجبور مي شود خودش خانه بگيرد. زن دايي مختار هم خانه دار نبود و دايي مختار مجبور شد يك زير زميني بگيرد. ميگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پايين! اما خانوم دايي مختار هم مي خواست برود بالا! حتمن از زير زميني مي ترسيد. ساناز هم از زير زميني مي ترسد براي همين هم برايش توي باغچه يك خانه درختي درست كردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شكست. از آن موقه خاله با من قهر است.

قهر بهتر از دعواست. آدم وقتي قهر مي كند بعد آشتي مي كند ولي اگر دعوا كند بعد كتك كاري مي كند بعد خانومش مي رود دادگاه شكايت مي كند بعد مي آيند دايي مختار را مي برند زندان!

البته زندان آدم را مرد مي كند.عزدواج هم آدم را مرد مي كند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خيلي بهتر است!

اين بود انشاي من.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
14 سال 3 هفته قبل #5557 توسط Ehsan
پاسخ داده شده توسط Ehsan در تاپیک پاسخ: خنده در چهار چوب قوانین
2 نفر رفته بودن بانک برای سرقت.ولی به جایه اینکه گاو صندوق رو بدزدن اشتباهی اب سرد کن رو می دزدن.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: Ehsanblackfire
زمان ایجاد صفحه: 1.797 ثانیه
قدرت گرفته از كيوننا