× به گفتگوی مایکلی خوش آمدید

زمان سرانجام فرا رسید
برای یک گردهمایی
برای آشنایی بیشتر
و برای ارزش نهادن به میراث مایکل جکسون

سؤال کاش (June 25th) از تقويم حذف ميشد

21 جون 2011 20:47 #3514 توسط Sam
کاش هيچوقت اين اتفاق نمی افتاد
واقعاً بيانش برای همه سخته
ولی خيلی خوب ميشه توی اين تاپيک در مورد اون روز که اين خبر رو شنيديد برای هم تعريف کنيد
ميدونم سخت و ناراحت کننده ست ولی باعث ميشه آدم کمی خالی شه
هيچوقت اون روز رو فراموش نميکنم چون هر روز برام تازگی داره و چشم باز ميکنم حس ميکنم همين ديروز بوده.....


اون روز برای من زمانی بود که قرار بود فردا صبح ش کنکور بدم (من جمعه صبح با خبر شدم) و شنبه صبح قرار بود برم برای کنکور
از خواب زود بيدار شدم (جمعه صبح) که يه مطالعه الکی داشته باشم که فرداش آمده باشم برا کنکور خيلی شاد بودم هی اينور اونور روی جزوه هام
نوشته بودم : ديس ايز ايت !!!
کلی خوشحال بودم
ساعت 10،30 يا 11 صبح بود که به عادت هميشگی اومدم فروم يه تاپيک هايی ديدم زده بود مايک رفته بيمارستان و از اينجور حرف ها
يادمه الناز يه پست زده بود " بچه ها هول نکنيد چيزی نشده " من هم گيج شده بودم از هيچی خبر نداشتم
بعد يه تاپيک ديدم حميد داده که "فرشته ها هم طاقت دوری مايک؛ رو نداشتن" ديگه اون رو که خوندم زدم بيرون
با همون لباس های خونگی همينجور تو خيابون راه ميرفتم هيچی نميفهميدم فقط با تنها کسی که حرف زدم آرين بود
اونم يکی دو دقيقه بيشت طول نکشيد چون زديم زيره گريه
اصلاً نميشه توضيح داد
با اون وضع ما فرداش رفتيم کنکور هم داديم
واقعاً آدم نميدونه چی بگه خودم فکرش رو نميکردم 2 سال از اين موضوع بگزره و بعد من بيام در موردش حرف بزنم
الانم که اين پست رو دادم همينجور دست هام ميلرزيد ،ببخشيد اگه جمله هام بعضی هاش نا مفهومه چون نميتونم ويرايش کنم
اشک ها جاری ميشود.....
كاربر(ان) زير تشكر كردند: MJ.KING

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

21 جون 2011 20:52 #3516 توسط Ehsan
سامی جان فکر کنم مدیرا موافق تاپیکت نباشن.:(
چون قبلا فرناز هم در این مورد تاپیک زده بود.

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

21 جون 2011 21:13 #3518 توسط Hamid
موافق تا زمانی که نوحه خونی نشه ! %-(

اگر این عنوان باعث رنجش حتی یک نفر بشه و یا جو سخنگاه رو به سمت افسردگی ببره هم 25 جون و هم تاپیک های 25 جون رو از تقویم eMJey حذف می کنیم . :))

چون غم متضاد با اصلی ترین هدف فرومه و در قوانین ( emjey.com/persian/forum/rules ) اولین خط نوشته شده :

در این سخنگاه شاد باشید.

همه ما ناراحت شدیم و خسته اما هیچ لزومی برای گسترش ناراحتی اینجا درک نشده .

امیدوارم این عنوان روال دوستانه اش رو حفظ کنه و فقط بیان خاطرات باشه .

این قانون به خاطر همه شماست و مسئولیت سنگینی رو دوش ما .

لازم به این توضیحات بود . حالا از جمله آخر پست سامی گذر می کنیم . o|^_^|o

"فرشته ها هم طاقت دوری مايک؛ رو نداشتن"

نوشته بودم : حتی بهشت دوری شو تحمل نکرد .
و این عنوانی شد برای بی بی سی برنامه کوک . :-?

Keep The Faith

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

21 جون 2011 21:22 #3519 توسط Sam
از ازادی بيان در فروم واقعاً خوشحال شدم مثل کشورمون ميمونه
در مورد اون اسم موضوع هم که زده بودی حميد دقيق يادم نبود حس نداشتم الان

توی اکثر فروم های مايکلی در مورد اين موضوع صحبت ميکنند و تاپيک راه انداختن
اينجا ولی......
حميد ولی با پست اي که دادی احساسم رو به هم ريختی يعنی به مسخره گرفتی
من اومدم اينجا با هم نوع هام درد و دل کوچيک کنم ولی به خنده و مسخره گرفتيم
مرسی

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

21 جون 2011 21:30 #3520 توسط Ehsan
خب حالا که ظاهرا اجازه داده شد منم میگم:

من شب پنج شنبه اومدم فروم که دیدم یه ناشناسی تاپیک زده مایک رو با امبولانس بردن بیمارستان.منم ته دلم خندم گرفته بود که مایک باز خواست یه کار بزرگی بکنه انواع شایعه ها شروع شد.
فرداش که جمعه باشه من کنکور داشتم.وقتی برمیگشتم خونه با چند تا از دئستام بودم اما دلشوره ی عجیبی داشتم.حتی به دکتر گفتم خیلی نگرانم که اونم گفت نگران کنکوری مثل من.اما من احساس میکردم یه چیزی شده.احساس بدی داشتم.
وقتی برگشتم خونه گوشی موبایل رو که روشن کردم دیدم 2 تا sms از شایان اومده.اولین sms رو که خوندم تسلیت بود.منم گفتم برای چی تسلیت ولی وقتی دومی رو خوندم تازه دوزاریم اتاد.:(
بعدش به مامانم گفتم ک خیلی ناراحت شد.پدرم هم گفت احسان راستش دیشب اخبار تو خبر فوری گفت که مایک فوت شده ولی من به خاطر کنکورت نگفتم بهت.
کلید ماشین رو گرفتم رفتم یه خیابون خلوت اولش گریم نمیگرفت اما یهو بغضم ترکید.
تا چند روز که تمام کانال مایکلی شده بود من طاقت دیدن خنده ی مایک رو نداشتم و گریم میگرفت.برای همین همیشه میگم سال 88 مزخرف ترین سال بود.برا خاطر مایک و یه دلایل دیگه.:)

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

22 جون 2011 07:14 #3526 توسط Farnaz
احسان راست می گه منم یه تاپیک مشابه زده بودم سامی جان! اما مثه اینکه زورشون به من رسید:D

@احسان: خیلی بده که هممونم کنکور داشتیم! جالبه مامانمم میدونستو به من نگفت خیلی ناراحت بودم من دیر فهمیدم در جریان هیچی نبودم!:(
کلا سال 88 توی زندگی شخصیمم مشکلات زیاد پیش اومده بود حتی وضع کشورم داغون بود خلاصه همه چی باهم انگار بهم ریخت~X(

URL=https://img4up.com/]

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.

[/URL]

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

22 جون 2011 09:04 #3529 توسط farzam
شب پنجشنبه شبه ارزوها بود، بماند كه زيادم اعتقاد ندارم بهش ولي به هر حال اون شب من با پسر عموم يك جايي بوديم....
داشتيم در مورد مايكل صحبت ميكرديم تا ساعتاي 2 شب اينا...شايد باورتون نشه
اون شب اون مكان پر از شاهپرك بود
موقع برگشت همون ساعتا يك شاهپرك واقعا زيبا، يعني واقعا عجيب بود امد از جلوي من رد شدو رفت تو آسمون...
فردا صبحش كه از خواب بلند شدم، احساسي و تجربه كردم كه ديگه هيچوقت به هيچ قيمتي حاظر نيستم اون احساس و يكبار ديگه تجربه كنم...

She works so hard, just to make her way
For a man who just don’t appreciate

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

22 جون 2011 09:07 #3531 توسط farzam
ولي مثل هميشه بازم ميگم بهترين موقعي كه ميشد رفت، رفت......باور كنين

She works so hard, just to make her way
For a man who just don’t appreciate

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

22 جون 2011 09:12 #3533 توسط Nikolay
آره بهترین زمان بود ...
باور میکنین همون شبی که مایکل رفت داشتم به این فکر میکردم که یک تاپیک بزنم "وقتی مایکل بره شما چی کار میکنید ؟"

راست بگو و هر چه را در توان داری در تیرت بنه و بلندتر پرتاب کن ، فضیلت ایرانی این است !

نیچه

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

22 جون 2011 10:16 #3536 توسط Nasim
کی میتونه تعیین کنه که چه وقتی بهترین زمان برای مردن یک آدمه ؟!!!!!

متاسفانه منم جمعه صبح و عصر کنکور داشتم و تا شب حدود ساعت 8 نفهمیدم ! یکی از دوستام بهم اس ام اس شده بود که TII لغو شد ! فکر کردم داره باهام شوخی میکنه !اعتنایی نکردم تا سه ساعت بعد که یکی از دوستانم بهم زنگ زد و اونم گفت TII لغو شده چون مایکل حالش خوب نبوده رفته بیمارستان ...من توی بهت ازش پرسیدم آخه مگه چی شده که یک روزه لغوش کردن ؟! اونم زد زیر گریه و من دیگه یادم نیست چکار کردم ! فکر کنم مامانم گوشی رو خاموش کرد ... تا چند روز بعدشو اصلا به یاد ندارم ! کنکور بعدی رو هم (آزاد) خراب کردم رفت ! سال بدی بود ! وحشتناک بود ! هرچیزی که که ازش میترسیدم به سرم اومد ... حالا دیگر چیزی ندارم که ازش بترسم ! ...انگار همش یک خواب بود !فکر مینکنم بعد از مایکل دنیا مصنوعیه ! اصلا شبیه اونی که قبلا بود نیست ...

My life is dedicated to LOVING HIM
كاربر(ان) زير تشكر كردند: MJ.KING

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: مایکلا

Please publish modules in offcanvas position.