× به گفتگوی مایکلی خوش آمدید

زمان سرانجام فرا رسید
برای یک گردهمایی
برای آشنایی بیشتر
و برای ارزش نهادن به میراث مایکل جکسون

سؤال کاش (June 25th) از تقويم حذف ميشد

26 جون 2011 12:14 #3741 توسط Elnaz
کاری نکردم سامی جان.... امیدوارم دیگه غصه نداشته باشی تو زندگی.
البته فکر میکنم همه‌ی بچه‌ها درکت می‌کنن.

"Be Like Michael Jackson, "Be Mike-like
bemikelike.wordpress.com

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

26 جون 2011 13:39 - 26 جون 2011 21:38 #3748 توسط MJ.KING
من اصلا دلم نمیخواست دوباره اینا رو بگم ولی نمیشد =((
اولا :اینکه بگیم برای مایکل وقتش بود اصلا درست نیست فرزام جان " مایکل داشت زندگشیو میکرد و تازه میخواست کارای جدیدی بکنه و و و... ما که خدا نیستیم که بگیم برای کی چه وقتی مناسبه . باور کنین مایکل از همیشه جوونتر و خوشحال تر بود
............................................................
یادمه پنجشنبه شب بود و ساعتهای 10 شب بود که میخواستم بخوابم "طبق عادت همیشگیم داشتم آهنگ مایکل رو گوش میکردم و با خودم خیال پردازی میکردم که وای خدایا مایکل 2009 چجوری میخواد Billie Jean و ... رو اجرا کنه "میگفتم همه همون اول میمیرن براش و با همین خیالات مقدس خوابیدم"
ساعتهای 1 شب بود شایدم زودتر که یکی از دوستام (مونث) با من تماس گرفت و از خواب بیدارم کرد و بهم گفت : آرشام همین الان رسیورتونو روشن کن چون دارن میگن مایکل حالش خوب نیست !! منم واقعا زدم زیر خنده و گفتم : عزیز من این برای ما MJ فن ها این چیزا طبیعیه ! چون مایکل داره برمیگرده باز اینا شروع کردن به شایعه! بهم گفت نه نه اینبار فرق داره آخه BBC WORLD NEWS , France 24 دارن میگن!اینو که گفت نشستم و گفتم الان میرم می بینم " بدجوری گیج شده بودم " یادمه اولین کاریکه کردم رفتم مامانمو بیدار کردم از شدت شکه شدن به فکرم نرسید تلوزیون رو روشن کنم!و به مامانم گفتم مایکل حالش بده اونم از من شوکه تر شد! تلوزیون رو روشن کردم و زدم BBC WORLD NEWS دیدم ای خدا این که راسته و دیدم زیز نویس Breaking News قرمزرنگی چشمک میزنه و نوشته بود که مایکل جکسون با سرعت به بیمارستان منتقل شده !!اینو که دیدم واقعا قلبم داشت از کار می افتاد و کاملا صدای قلبمو حس میکردم! وقتیکه زدم شبکه FRANCE 24 و C.N.N. دیدم همه Breaking News شدن ! اصلا قابل توصیف نیست که من چه حالی داشتم!!وای خدایا همش حس میکردم مایکل داره اتفاق بدی براش میافته! مرگو به خودم می دیدم "توی این مدت من و برادرم و مامانم همه ساکت نشسته بودیم و با حالتی شوکه به جمعیتی که جلوی بیمارستان U.C.L.A ایستاده بودن نگاه می کردیم! فکر کنم بعد از 1 ساعت بود که زیر نویس برداشته شد و تمام صفحه جمعیتو نشون میداد که از این طرف به اون طرف با دوربیناشون میدویدن که ناگهان زیر نویس جدید اومد این دفه با فونت بزرگتر و دیگه چشمک هم نمیزد و نوشت : MICHAEL JACKSON HAS DIED AT 50 AGED اینو که دیدم دیگه هیچ چیزی رو نه دیدم نه شنیدم "همه چی برام سیاه شد و فهمیدم که واقعا این اتفاق افتاده از اونجا بود به حالت مرگ اشک میریختم و گیج شده بودم و همینطور خانوادم که همه از من بدتر شده بودن!
همونجا بود که به حالت بدی موبایلمو برداشتم تا به SAMI JACKSON زنگ بزنم که فکر کنم خواب بود فقط میخواستم اون بهم بگه که دروغه و این اصلا حقیقت نداره!!!
ادامشو دیگه نمیگم که از او موقع تا امروز چه اتفاقی برام افتاده و ...
فقط میخوام راه مایکلو ادامه بدم و به اطرافیانم عشق بورزم و به نیازهاشون توجه کنم 

i love you Michael forever .rest in peace MJ
كاربر(ان) زير تشكر كردند: Sam

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

04 جولای 2011 22:04 #4333 توسط MJ.KING
چرا کسی چیزی نمی نویسه؟ دلم میخواد بدونم بقیه ام جی فن ها کجا بودن !!:(

i love you Michael forever .rest in peace MJ

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

04 جولای 2011 22:13 - 04 جولای 2011 22:13 #4337 توسط FeanoR
من که هیچوقت چیزی نمی نویسم چون اون دوران بدبختی زیاد کشیدم اومدیم عزاداری کنیم کباب شدیم دادنمون مردم خوردن و من کلا یک هفته تو شک بودم و نمی تونستم با کسی صحبت کنم و دو ماه بعدش یک اتفاق بد برام افتاد کلا نابود شدم رفت بعدش دیوانه بازی در آوردم اون اتفاق مربوط به قضیه فراماسونری برام افتاد بعدش چند تا اتفاق دیگه دنباله اتفاق های فراماسون بعدش کلا چند ماه تو خونه دیوانه شده بودم و منو میخواستن ببرنم ابن سینا:D و با کمک خدا و آهنگهای مایکل و رقص مایکل سالم شدم و کارم به اونجا نکشید:D (البته قرص های دکتر هم بود این وسط)

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

04 جولای 2011 22:15 #4339 توسط MJ.KING

FeanoR نوشته: من که هیچوقت چیزی نمی نویسم چون اون دوران بدبختی زیاد کشیدم اومدیم عزاداری کنیم کباب شدیم دادنمون مردم خوردن و من کلا یک هفته تو شک بودم و نمی تونستم با کسی صحبت کنم و دو ماه بعدش یک اتفاق بد برام افتاد کلا نابود شدم رفت بعدش دیوانه بازی در آوردم اون اتفاق مربوط به قضیه فراماسونری برام افتاد بعدش چند تا اتفاق دیگه دنباله اتفاق های فراماسون بعدش کلا چند ماه تو خونه دیوانه شده بودم و منو میخواستن ببرنم ابن سینا:D و با کمک خدا و آهنگهای مایکل و رقص مایکل سالم شدم و کارم به اونجا نکشید:D (البته قرص های دکتر هم بود این وسط)

آقا منو کمتر بخندون :))
قسمت اولش ناراحت کننده بود و قسنت دومش بیمارستان و قرص و رقص خنده دار :D ;)

i love you Michael forever .rest in peace MJ

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

04 جولای 2011 22:24 #4344 توسط FeanoR
اولا ابن سینا بیمارستان نیست یک چیز دیگست اگه تو مشهد اسمش به گوشت خورده باشه:D

آره خنده دار بود مخصوصا رقصش ولی برای من خنده دار نبود ولی الان خودم به غیر از فوت مایکل و یک اتفاق دیگه بهشون میخندم چون بر اساس کارهای خودم اون بلاها سرم اومد ولی اون دو مورد فرق میکرد(فوت مایکل و یک اتفاق دیگه)

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

04 جولای 2011 22:41 #4347 توسط MJ.KING

FeanoR نوشته: اولا ابن سینا بیمارستان نیست یک چیز دیگست اگه تو مشهد اسمش به گوشت خورده باشه:D

آره خنده دار بود مخصوصا رقصش ولی برای من خنده دار نبود ولی الان خودم به غیر از فوت مایکل و یک اتفاق دیگه بهشون میخندم چون بر اساس کارهای خودم اون بلاها سرم اومد ولی اون دو مورد فرق میکرد(فوت مایکل و یک اتفاق دیگه)

بله متاسفانه میدونم چیه :))
برای همین میخندم بهت :D

i love you Michael forever .rest in peace MJ

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

04 جولای 2011 22:42 - 04 جولای 2011 22:43 #4348 توسط MJ.KING
واقعا این روز بد ترین روز تمام دوران زندگی من خواهد موند" مایکلو چه راحت از دست دادیم =(( :(

i love you Michael forever .rest in peace MJ

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

04 جولای 2011 22:51 #4350 توسط FeanoR
آره دیگه من با پسر دایی م بجایی که بریم روانشناس رفتیم روانپزشک:D اون دکتر هم نمیدونم همشون همین طوری هستن یا این فقط به ما خورد دیگه رفتیم هنوز از در نرفته بودیم تو یارو گفت ببرینش ابن سینا ما هم گفتیم بزار بیام تو بعدش بگو چیکار کن گفت "تو هم مثل بقیه اون کار رو میکنین بعدش میگین ما بهش عادت نکردیم ولی همتون آخرش دیوانه میشین یا پدر و مادرتو از این کار خسته کردی اومدی اینجا یا دیوانه بازی هات باعثش شده" من هم اینطوری شده بودم:o بعدش که گفتم من چیکارم هست بهم خندید گفت خب از اول میگفتی تو باید بری پیش روانشناس دیگه منم رفتم پیش روانشناس و طی چند ماه خوب شدم و توی این مدت که داشتم درمان میشدم من رقص toobad مایکل رو یاد گرفتم

کلا زندگی من مثل یک فیلم کمدی خنده دار هست البته تراژدی داشتم و درام و تو ژانر وحشت هم به کمک فراماسونری رفتم:)) :D

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

04 جولای 2011 23:01 #4353 توسط MJ.KING
چه داستان غم انگیزی داشتی :D
خدا رو شکر که ابن سینا نبردنت :D

i love you Michael forever .rest in peace MJ

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: مایکلا

Please publish modules in offcanvas position.