Skip to main content


صفحه2 از4

ديان ساير: پس آينده هرچيزي كه باشد، موسيقي هميشه در نهاد اين مرد خواهد بود، كسي كه ميگويد به زودي به جايي باز خواهد گشت كه در آنجا بيشتر از هر جاي ديگر احساس راحتي ميكند.

ديان ساير: آيا واقعأ براي بازگشت به روي صحنه مضطرب هستي؟

مايكل: دلم براي طرفدارها تنگ شده. اين براي من فرصتيه كه..... ميدونين، ببينمشون و حضورشون را احساس كنم. وقتي كنسرت برگزار ميكنيم و صد هزار نفر اون بيرون هستن. شما دريايي از مردم را مي بينين كه ميخونن. همه با هم هماهنگ هستن، در حاليكه شمعها را بلند كرده اند و شما ميگين
” اووووه “. ميدونين اين، اين واقعأ قلبتون را شاد ميكنه و اين چيزيه كه واقعأ به من اين حس را ميده كه همه چيز روبه راهه

ديان ساير: ولي همانطور كه گفتيم، دو سال قبل، اين مرد كمرو با اتهامات شديد آزار و اذيت يك پسر بچه روبرو شد. همانطور كه عناوين خبري شدت گرفتند، بسياري از مردم ‍‍خواستند بدانند آيا چيزي كه فقط عجيب به نظر رسيده بود، در حقيقت يك چيز شوم و پليد بوده است؟ و بچه هايي كه هميشه اطرافش بودند، آيا آنها توسط يك اغواگر به دام افتاده بودند؟ اين سؤال براي مدت زيادي مطرح شده بود كه آيا مايكل جكسون مقصر بوده است؟ و يا اينكه مجبور به تحمل دو سال بي عدالتي بي سابقه شده بود؟

يك هشدار براي مادران و پدران، اين مبحث مخصوص بزرگسالهاست.

اتهامات اينها بود...........

” يك پسر 12 ساله گفت كه در طي مدت 4 ماه، زماني كه مكررأ تنها توي تخت خواب همراه مايكل جكسون ميخوابيد، بوسه، نوازش و تماس جنسي وجود دا شت. آن پسر گفت كه به اين كار اعتراض كرده ولي جكسون گريه كرده و گفته بود كه اين كار خطري ندارد و بقيه ي پسرها اين كار را با او انجام داده بودند. “

اتهامات اينها بود......... اما مشكلاتي براي پيگيري اين ماجرا وجود دا شت. آن پسر به اصرار پدرش اين حرفها را زده بود در حاليكه خود پدر هم به دنبال گرفتن حضانت بچه ها بوده است و در باره ي پول با تيم جكسون صحبت كرده بود، ” مبلغ 20 ميليون دلار“ ....... بر طبق گفته هاي تيم جكسون.


--------------------------------------------------------------------------------

( نوار ضبط شده ي صحبت پدر شاكي با كسي كه با او آشنايي دا شته است )


--------------------------------------------------------------------------------

پدر شاكي: خوب، اگه اين كار را به پايان برسونم، فرصت بزرگي به دست ميارم. هيچ راهي وجود نداره كه من ببازم.

ديان ساير: اما مقتضيات افشا شده ي منابع موثق هر چيزي كه باشد، آنها دا ستان آن پسر را باور كردند. باز جويي مايكل جكسون به جريان افتاد و در طي چند روز به گوش همه رسيد.

گزارشگر1: برنامه ي امشب « رسيدگي پليس به اتهامات مايكل جكسون مبني بر سؤاستفاده ي جنسي از يك پسر بچه.......»

گزارشگر2: « ستاره ي موسيقي پاپ، مايكل جكسون، تحت بازجويي براي اتهام مطرح شده ي سؤاستفاده از بچه ها.........»

ديان ساير: افرادِ به اصطلاح دوست كه براي جكسون كار ميكردند به دنبال داستان پردازي بودند و ادعا ميكردند كه آنها هم از اين جريانات آگاهي دارند..... و اين خوراندن مزخرفات به روزنامه ها بود.

و حتي موقعي كه تعدادي از دوستان جوان جكسون سعي كردند تا از او دفاع كنند، سؤالات دردسر ساز ديگري را مطرح كردند.

ين يك پسر 11 ساله است ( برت بارنز ) كه با يك مصاحبه كننده ي تلويزيوني صحبت ميكند.

” مصاحبه كننده: وقتي شبها توي خونه ي جكسون ميخوابيدي و در يك اطاق يا در يك تخت خواب بودين، آيا اصلأ چيزي به نظرت غيرعادي ميومد؟

برت بارنز: نه، چون من يه طرف تخت ميخوابيدم و اون هم طرف ديگه ي تخت ميخوابيد و همين بود. “

ديان ساير: بعد از چندين ماه در صدر خبرها بودن، برگزاري تور، و سپس، بر طبق خبرها تحت معالجه قرارگرفتن براي اعتيادش به قرصهاي آرام بخش، جكسون به ايالات متحده بازگشت و به يك سري از عكس برداريهاي پليس، تن داد. منابع خبري ميگويند كه اين عكس برداريها براي آن بوده است كه ببينند آيا اين عكسها با توصيفات شاكي در باره ي علائم مشخصه ي قسمتهايي از بدنش كه منابع خبري به آنها « قسمتهاي خصوصي » ميگويند، جور در مي آيد يا نه.

در 22 دسامبر 1993، جكسون در ملأ عام ظاهر شد.

مايكل: با من طوري رفتار نكنين كه انگار من يه جنايتكارهستم، چون من بيگناهم. من مجبور شده ام تا اوايل اين هفته به معاينه ي غير انساني و توهين آميز اداره ي قضايي سانتا باربارا و اداره ي پليس لس آنجلس، تن بدم. اونها حكم كتبي معاينه ي من را به من تحويل دادن، كه به اونها اجازه ميده تا بدنم را به اضافه ي عضو تناسلي، نشيمنگاه، پايين تنه، رانها و هر قسمتي كه اونها ميخوان، معاينه كنن و ازش عكس بگيرن.

ديان ساير: يك ماه بعد در 25 ژانويه 1994 مايكل جكسون در مورد دادخوا ست حقوقي شاكي جوانش، سازش كرد....... به چه مبلغي؟ بر طبق خبرها، حدود 15 تا20 ميليون دلار. بعد از سازش، آن پسر از شهادت دادن در باره ي اين مورد جنايي امتناع كرد.

بنابراين بعد از 13 ماه در صدر خبرها بودن، مأمور پيگيري پرونده گفت ” ماجرا تمام شده ا ست. “

جيل گرستي: ما بايد از تعقيب قانوني آقاي جكسون امتناع كنيم.

ديان ساير: آنها هيچ بچه ي ديگري نداشتند كه به دادگاه بيايد. و هيچكدام از كارمنداني كه ادعا كردند كه چيزهاي سؤال برانگيزي ديده اند، داستاني
ندا شتند كه توسط بچه اي تائيد شود. تا امروز، تعدادي از بازجوها متقاعد مانده اند كه « قدرت زيبايي و عشق براي تحريك كردن احساسات » و « پول » تا حدي جذاب است كه ميتواند موجب وفاداري و سكوت شود. درصورتيكه تيم جكسون، پافشاري ميكند كه ماجرا تمام شده است چون اصلأ چيزي اتفاق نيافتاده بود.


--------------------------------------------------------------------------------

وقتي برگرديم، مايكل جكسون و ليزا ماري پريسلي فرصت دارند تا صحبت كنند.


--------------------------------------------------------------------------------

ديان ساير: مايكل جكسون و ليزا ماري پريسلي، به پرايم تايم خوش اومدين.

مايكل: متشكرم

ديان ساير: خوشحالم كه اينجا هستين. وقتي به شما دو تا نگاه ميكنم، اينطوري به نظرم ميرسه كه من بايد شروع كنم. اين ازدواج چطوري اتفاق افتاد؟ چطوري شروع شد؟ اجازه بدين حدس بزنم كه اين اتفاق اطراف يه خليج كوچيك يا هات داگ فروشي يا چيزي مثل اين رخ نداده. چه موقع شروع شد؟ قرارملاقاتها كي گذا شته شد؟

مايكل: خوب، ما اولين بار.... اون 7 سالش بود ومن 17. در لاس وگاس بود..... اون تمام مدت عادت داشت كه بياد و شوهاي من را ببينه. ما يه شوي خانوادگي دا شتيم و اون عادت داشت كه بياد، به عنوان يه دختر كوچولو. و درست روبروي من مي نشست. اون معمولأ ميومد. با تعداد زيادي محافظ و........

ديان ساير: آيا باهاش در تماس بودي؟ مايكل:مطمئنأ، مطمئنأ. اون به پشت صحنه ميومد..... بعد من، ميدونين..... سلام ميكردم، حرف ميزدم و بعد اون بازهم ميومد. و من فكر كردم كه اون مهربون و شيرين بود و آرزو ميكردم.... هميشه آرزو ميكردم كه دوباره ببينمش .

ديان ساير: و اول كي راجع به ازدواج صحبت كرد؟
ليزا ماري: ما از اون به بعد با هم در تماس نبوديم.

مايكل: نه با هم در تماس نبوديم.

ليزا ماري: اون، اون..... ادامه بده، ميخواستي بگي، ادامه بده.

مايكل: نه، تو ميتوني بگي. تو حافظه ي خوبي داري.

ليزا ماري: خوب، تو گفتي كه تو قصد داري اونو بگي.

ديان ساير: اين هم از اولين جروبحث ما، اينجا ودر اين ساعت. كي پيشنهاد داد؟ من ميخوام بگم..... چطوري بحث ازدواج پيش اومد؟

مايكل: خوب، خوب..... در ابتدا، اين چيزي بود كه اتفاق افتاد. وقتي اون 18 سالش بود، من عادت دا شتم به وكيلم « جان برانكا » بگم كه ” تو ليزا ماري پريسلي را ميشناسي؟ “ و اون ميگفت ” خوب من نماينده ي مادرش هستم “ من ميگفتم ” خوب تو ميتوني باهاش تماس بگيري؟ چون فكر ميكنم كه اون خيلي بامزه و جذابه “ و اون هر دفعه ميخنديد و ميگفت ” من همه ي تلاشم را ميكنم“ بعد ميومد و من بهش ميگفتم ” خوب، فهميدي؟ “ و اون هم ميگفت ” نه، هيچي نيست “ و من هميشه در مورد اين موضوع بهش تذكر ميدادم. بعد از اون متوجه عكسي روي جلد يه مجله شدم كه عكس عروسيش بود كه واقعأ من را تكه تكه كرد. چون احساس ميكردم كه اون آدم بايد من باشم. واقعأ اين احساس را داشتم.

ديان ساير: اولين بار كي در مورد ازدواج صحبت كرد؟

مايكل: من گفتم

ليزا ماري: اون گفت

ديان ساير: كي؟ كجا؟

مايكل: كي؟ كجا؟

ليزا ماري: پشت تلفن

مايكل: اوه. بله، بله.......... پشت تلفن

ليزا ماري: اون اول از من پرسيد ” ما الان 4 ماهه كه با هم قرار ملاقات ميگذاريم، درسته؟ 4 ماه “

مايكل: من يادم نمياد.

ليزا ماري: به هر حال..... ما وقت زيادي را با هم ميگذرونديم. نميدونم اين موضوع چطوري به مطبوعات راه پيدا نكرد. چون ما اين موضوع را مخفي نمي كرديم. در لاس وگاس..... ما در......

مايكل و ليزا ماري: ما همه جا با هم بوديم.

ليزا ماري: همه جا

مايكل: به كتاب فروشي ميرفتيم

ليزا ماري: به كتاب فروشي ميرفتيم. اين را پنهان نمي كرديم.

ديان ساير: و تو فورأ جواب مثبت دادي؟

ليزا ماري: اون زمان 4 ماه ميشد كه طلاق گرفته بودم. اون گفت ” اگه ازت ميخواستم كه با من ازدواج كني، چي كار ميكردي ؟ “ ومن گفتم
” بله، اين كار را ميكردم “

مايكل: يه بله ي محكم...... تو واقعأ مشتاق بودي......( ميخندد )

ديان ساير: من بايد بپرسم كه، چون فقط ميتونم تصور كنم كه تعدادي وكيل درگير مقدمات توافقنامه ي عروسي بودن. آيا توافقنامه اي وجود داره؟

مايكل: خوب ما روي مسائل كار كرديم و چيزهاي معيني را امضا كرديم ولي.......... البته خيلي محرمانه است.

ليزا ماري: ما توافق كرديم. ما توافقات مقدماتي انجام داديم.

ديان ساير: همون طور كه ميدونين، همه جاي دنيا به اين ازدواج عكس العمل نشون داده شد. و ميدونم كه شما هم قويأ اين را احساس ميكنين.

هر عكس العملي از شگفتي و حيرت و شعف گرفته تا سؤظن و ترديد..... كه اين ازدواج يه جوري زيادي بدون زحمت و دردسر بوده. ليزا، آيا تو از مايكل در مورد اتهاماتش سوال كردي؟ آيا شما دو تا در مورد تاثير اين ازدواج روي اتهامات فكر كردين؟

ليزا ماري: قطعأ، نه. اون به من زنگ زد..... من در تمام مراحل اين اتهامات با اون در تماس بودم. وقتي اون غيبش زد، من باهاش صحبت ميكردم. من در واقع بايد به « سانتاجوآن » و « پورتوريكو» ميرفتم. كه اون ترك كرد و ناپديد شد. و من يه تلفون دريافت كردم كه مايكل قصد نداره به اون جاها بره. و من در واقع قسمتي از تمام اين وقايعي كه براش اتفاق افتاد، بودم. با صحبت كردن با اون از طريق تلفون و.......

ديان ساير: آيا ازش پرسيدي ” آيا اين اتهامات حقيقت داره؟ “

ليزا ماري: نه، نپرسيدم.

ديان ساير: يه دقيقه اينجا مهلت ميخوام........ و ميخوام به موضوع ازدواج برگردم.

ليزا ماري: من ميتونم..... ببخشيد...... اون، اون...... همش در موردش صحبت ميكرد. بنابراين من اصلأ مجبور نبودم بپرسم ” آيا اين اتهامات حقيقت داره يا نه؟ “ اون پشت تلفون خيلي عصباني بود و ميدونين........

ديان: هميشه؟

ليزا ماري: هميشگي بود، بله

ديان ساير: خوب، مايكل؛ چون من ميدونم كه مدت زياديه كه ميخواي احساسات مشابهي را بروز بدي. من ميخوام چند تا چيز در مورد اتهامات بپرسم. ولي اول ميخوام براي بيننده ها اين مسئله را روشن كنم كه هيچ چيز از قبل تعيين شده اي وجود نداره. تو به من گفته اي كه از هيچ سوالي نميترسي. بنابراين ميخواستم قبل از اينكه كارمون را شروع كنيم، همه اين موضوع را بدونن.

فكر ميكنم ميخوام با اطمينان به اينكه شرايط روشن شده شروع كنم.

تو گفته اي كه هيچ وقت به بچه اي صدمه نميزني. ميخوام تا اونجا كه ممكنه صريح باشم. آيا تو هرگز همون طوري كه اين پسر بچه گفته، آيا هرگز به اين پسر بچه دست زدي يا نوازشش كردي يا آيا با اين بچه يا بچه هاي ديگه تماس جنسي داشته اي؟

مايكل: هرگز، من هيچوقت نميتونم به يه بچه يا هركس ديگه صدمه بزنم. اين تو قلب من نيست. اين من نيستم. اين چيزي نيست كه من هستم. من حتي به اون تمايلي ندارم.

ديان ساير: فكر ميكني با كسي كه اين كار را ميكنه بايد چي كار كرد؟

مايكل: كسي كه اين كار را ميكنه؟ فكر ميكنم چي كار بايد كرد؟ فكر ميكنم اونها به يه نوعي به كمك احتياج دارن.

ديان ساير: در مورد عكس هاي پليس چطور؟ چطوري اين پسربچه اطلاعات كافي در مورد اون جور چيزها داشت؟

مايكل: عكسهاي پليس؟

ديان ساير: عكسهاي پليس

مايكل: عكسهائي كه از من گرفتن؟

ديان ساير: بله

مايكل: چيزي وجود ندا شت كه من را به اتهامات مربوط كنه.

ليزا ماري: هيچ چيزي نبود كه اونها بتونن به مايكل ربطش بدن.

مايكل: به همين خاطر من امروز اينجا نشستم و با شما حرف ميزنم. يه ذره اطلاعاتي كه بتونه منو به ماجرا ربط بده پيدا نشد.

ديان ساير: خوب وقتي كه ما در مورد اتهامات شنيديم......

مايكل: هيچ چيزي نبود

ديان ساير: هيچ نوع علامتي روي پوستت نبود؟

مايكل: علامتي نبود

ديان ساير: نبود؟

مايكل: نه

ديان ساير: چرا تو......... سازش كردي تا.........

مايكل: پس چرا من هنوز اينجام؟

ليزا ماري: شما قصد ندارين در مورد اونها، چيزي از من بپرسين، دارين؟ ( ميخندد ) ببخشيد....... علائم روي پوستش.

ديان ساير: تو داوطلب ميشي؟

ليزا ماري: نه من فقط، موضوع اينه كه...... بر خلاف اينكه موضوع خيلي بزرگ شده بود، وقتي بالاخره نتيجه گرفته شد كه چيزي كه به اين موضوع مربوط باشه وجود نداره، خيلي كم در موردش چاپ شد.

مايكل: خوب چون اصلأ چيزي وجود ندا شت كه در موردش بنويسن.