Skip to main content


داستان‌های کوتاه من

بیشتر
14 سال 1 ماه قبل #4140 توسط FeanoR
پاسخ داده شده توسط FeanoR در تاپیک پاسخ: My Little Story
توی این داستان آخریت که من همون یک هفته پیش خوندم خیلی چیز ها رو زیر سوال بردی و خیلی جالب بود
و من از این کار خیلی خوشم میاد چون به واقعیت دست میابی

و این داستان خیلی خوب بود

ادامه بده فرزام

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
14 سال 1 ماه قبل #4172 توسط farzam
پاسخ داده شده توسط farzam در تاپیک پاسخ: My Little Story

FeanoR نوشته: توی این داستان آخریت که من همون یک هفته پیش خوندم خیلی چیز ها رو زیر سوال بردی و خیلی جالب بود
و من از این کار خیلی خوشم میاد چون به واقعیت دست میابی

و این داستان خیلی خوب بود

ادامه بده فرزام


ميدوني وحيد اين زياد مهم نيست كه تو داستان چه چيزي گفته ميشه يا به قول تو
چه چيزايي زير سوال ميره و يا حتي مهم نيست كه من به چيزايي كه تو داستان گفتم رسيدم يا نه....
مهم اينه كه به همه چيز از زواياي مختلف نگاه كني...

She works so hard, just to make her way
For a man who just don’t appreciate

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
14 سال 1 ماه قبل #4173 توسط شهروز
پاسخ داده شده توسط شهروز در تاپیک پاسخ: داستان‌های کوتاه من
فرزام جان بسیار قشنگ بود. داستانت طوری است که آدم دلش می‌خواهد دنبالش کند. اما بسیار هم زیرکانه نوشته بودی و ذهن مردم را نشانه گرفتی. این داستان شما شبیه این شعر است: چشم‌ها را باید شست. جور دیگر باید دید. اما منجی وجود دارد و روزی می‌آید. اما این باعث نمی‌شود که مردمی که شما اشاره کردی بیان و ناامید بشن و هیچ کاری نکنن تا همان «نیرو» بیاد و شکستشون بده. اما داستانت ذهن انسان را به سمتی می‌برد که انگار نویسنده در عین این که دوست داره بی‌طرف باشه اما قصد این را داره که مسئله ظهور را نادیده بگیره.

اين را يادت باشد تمام مشكلاتي كه ما امروزه داريم به خاطر اين است كه اعتقادات هيچكس مال خودش نيست و از بيرون وارد شده است، پس سعي كن در زندگيت همه چيزت براي خودت باشد، از تجربه ي ديگران استفاده كن اما با موجوديت خودت آنها را پس بده، بدين شكل تو به طور عجيبي آفريننده ميشوي .

درست است.

این قسمت عالی بود.

ممنون باز هم بنویس. اگر اشتباه برداشت کردم بهم بگو.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
14 سال 1 ماه قبل #4196 توسط farzam
پاسخ داده شده توسط farzam در تاپیک پاسخ: داستان‌های کوتاه من
ممنونم شهروز جان
مشخص ميشه شما بسيار موشكافانه همه چيزو بررسي ميكنين... اين به كار من خيلي كمك ميكنه
واقعا عاليه
ممنون

She works so hard, just to make her way
For a man who just don’t appreciate

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
14 سال 1 ماه قبل #4268 توسط farzam
پاسخ داده شده توسط farzam در تاپیک پاسخ: داستان‌های کوتاه من
اينم يك نوشته ي كوتاه
اميدوارم خوشتون بياد...


روزگاری بسیار دور پسرکی را می شناختم. پسرکی آزاد, پسرکی شاد .
پسرکی بسیار آشنا و زیبا
از گردش روزگار شاد بود و همچون باد به هر جا روان, آن پسر بدون منت دوست می داشت بدون نیاز به پاسخ, دوستت دارم را بر زبان می آورد بدون فکر کردن به صرف داشتن یا نداشتن عشق می ورزید .
آن پسرک کم کم بزرگ شد, زیبا تر از قبل گشت بسیاری چیزها را آموخت و تجربه کرد اما به هر حال همچنان آن کودک را در خود حفظ کرده است, کودکی که به او آموخت عشق بورز, به دیگران کمک کن, هرگز دروغی بر زبان نیاور, ظلم نکن و برای بحبود مکانی که در آن زندگی می کنی بکوش؛ ان کودک همواره با او خواهد بود .
روزهای بسیاری سپری شد و پسرک عشق را لمس کرد با تمام وجودش آتشی که جان و روحش را فرا گرفته بود دوست میداشت؛ با خود می اندیشید که دیگر چیزی فراتر از این عشق وجود ندارد, روزها می گذشتند و پسرک افریدگار را به خاطر نمایاندن حقیقی عشق به او, ستایش می کرد.
در آن روزگار زندگی پسرک هم زیبا و هم غم انگیز شده بود؛ بسیاری چیزها بود که قادر به درک کردن آنها نبود, زمانی که در خیابان قدم می زد و به مردم نگاه می کرد و اندوه سر تا پایش را فرا می گرفت.
از زمانی که عشق حقیقی را لمس کرده بود هر چه که در آن عشق می بود را حس میکرد,از درختان و کوه ها و رودها و حیوانات و آسمان گرفته تا ستاره ها, در تمامی آنها عشق را حس می کرد اما وقتی به مردم می نگریست چیزی دیگر را حس می کرد که باعث اندوهش می شد .
اما حال زمانی بسیار گذشته است, پسرک با قلبی شکسته به تنهایی در زندگی پرسه می زند, به دنبال جواب می گردد؛
نمی تواند باور کند که چرا عشق با او این کار را کرد؟ گاهی با خود می اندیشد که شاید عشقی که لمس کرد باز هم حقیقی نبوده است باز هم فراتر از این وجود دارد و همیشه در اشتباه بوده است. اما باز نیروی عشق او را از چنین افکاری بـــــاز می دارد؛ و به او می گوید عشق را پراکنده کن هر چند باز ترا بازی دهند, عشق را پراکنده کن هر چند باز هم درک نشوی, عشق را پراکنده کن هر چند بگویند عشق مزخرف است .

She works so hard, just to make her way
For a man who just don’t appreciate
كاربر(ان) زير تشكر كردند: شهروز

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
14 سال 1 ماه قبل #4271 توسط شهروز
پاسخ داده شده توسط شهروز در تاپیک پاسخ: داستان‌های کوتاه من
بسیار بسیار زیبا داستان مایکل را به تصویر کشیدی. اما از عناصری ادبی که به نوشتت زیبایی بده استفاده نکردی. اگر این کار را می‌کردی زیبا تر می‌شد. ممنون.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: Farnaz
زمان ایجاد صفحه: 1.205 ثانیه
قدرت گرفته از كيوننا