Skip to main content


شعر

بیشتر
14 سال 2 هفته قبل #6363 توسط FeanoR
پاسخ داده شده توسط FeanoR در تاپیک پاسخ: شعر
شاید انروز که سهراب نوشت
تا شقایق هست زندگی باید کرد
خبری از دل پر درد گل یاس نداشت
باید اینگونه نوشت
هر گلی خواهی باش
چه شقایق چه گل پیچک و یاس
زندگی اجباریست...
كاربر(ان) زير تشكر كردند: کوچکترین طرفدار

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
14 سال 2 هفته قبل #6364 توسط FeanoR
پاسخ داده شده توسط FeanoR در تاپیک پاسخ: شعر
تو مثل شهر کوچیک من هنوز برالم خاطره سازی هنوزم قبله ی من سو به نمازی
تو مثل یاد بازی من تو کوچه های پیرو خاکی هنوزم برای من عزیزو پاکی
كاربر(ان) زير تشكر كردند: کوچکترین طرفدار

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
14 سال 2 هفته قبل #6365 توسط FeanoR
پاسخ داده شده توسط FeanoR در تاپیک پاسخ: شعر
کاش کودک بودم تا بزرگترين شيطنت زندگي ام نقاشي روي ديوار بود ، اي کاش کودک بودم تا از ته دل مي خنديدم نه اينکه مجبور باشم همواره تبسمي تلخ بر لب داشته باشم ، اي کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتي و درد با يک بوسه همه چيز را فراموش مي کردم
كاربر(ان) زير تشكر كردند: Termeh, کوچکترین طرفدار

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
14 سال 2 هفته قبل #6370 توسط Termeh
پاسخ داده شده توسط Termeh در تاپیک پاسخ: شعر
از مجموعه هوای تازه احمد شاملو

افق عشق

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود بوسه است
و هر انسانی برای هرانسان برادریست
روزی که ذیگر درهای خانه شان را نمیبندند
قفل افسانه ایست و قلب برای زندگی بس است
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو بخاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی که آهنگ هر حرف زندگیست
تا من بخاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم
روزی که هر لب،ترانه ایست،تا کمترین سرود بوسه باشد
روزی که تو بیایی برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم
و من آن روز را انتظار میکشم
حتی روزی
که دیگر...
نباشم........
كاربر(ان) زير تشكر كردند: شايان, FeanoR, کوچکترین طرفدار

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
14 سال 2 هفته قبل #6503 توسط FeanoR
پاسخ داده شده توسط FeanoR در تاپیک پاسخ: شعر
یاد دارم در غروبی سرد سردی میگذشت از کوچه ما دوزه گر دم میزد و کهنه قالی میخرم دست دوم جنس عالی میخرم کاسه ظرف سفالی میخرم گر نداری کوزه خالی میخرم اشک در چشمان باباحلقه بست عاقبت اهی کشید و بغزش شکست اول ماه است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست بوی نان تازه هوشم را برده بود اتفاقا مادرم هم روزه بود خواهرم بی روسری بیرون دوید گفت آقا سفره خالی هم میخری
كاربر(ان) زير تشكر كردند: Termeh, کوچکترین طرفدار

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
14 سال 2 هفته قبل #6582 توسط کوچکترین طرفدار
پاسخ داده شده توسط کوچکترین طرفدار در تاپیک پاسخ: شعر
مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم

تو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم

به سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داری

به درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم

نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی

گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم

ندارم دستت از دامن بجز در خاک و آن دم هم

که بر خاکم روان گردی به گرد دامنت گردم

فرورفت از غم عشقت دمم دم می‌دهی تا کی

دمار از من برآوردی نمی‌گویی برآوردم

شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز می‌جستم

رخت می‌دیدم و جامی هلالی باز می‌خوردم

کشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت

نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم

تو خوش می‌باش با حافظ برو گو خصم جان می‌ده

چو گرمی از تو می‌بینم چه باک از خصم دم سردم


مایکل آسوده بخواب زیرا که ما بیداریم...
كاربر(ان) زير تشكر كردند: FeanoR

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: Ehsanblackfire
زمان ایجاد صفحه: 0.300 ثانیه
قدرت گرفته از كيوننا