× به گفتگوی مایکلی خوش آمدید

زمان سرانجام فرا رسید
برای یک گردهمایی
برای آشنایی بیشتر
و برای ارزش نهادن به میراث مایکل جکسون

سؤال ترجمه اشعار مایکل

13 آگوست 2011 08:09 - 13 آگوست 2011 08:10 #7084 توسط FeanoR
Beat it

اونا بهش گفتن که دیگه اینورا پیدات نشه
دوس نداریم دوباره قیافتو ببینیم، به نفعته دیگه آفتابی نشیآتیشو تو چشاشون ببین، حرفاشون هم خیلی جدیه
پس بزن به چاک، فقط بزن به چاک
پس بدو، این تنها کاریه که می تونی بکنی
اگه نمیخوای خون و خونریزی بشه، کله شق بازی در نیار
میخوای خودتو خشن نشون بدی، ولی بهتره کاری رو که میتونی بکنی
پس بزن به چاک، اما میخوای آدم بدی باش!
ولی فقط بزن به چاک، بزن به چاک
کسی دوست نداره کم بیاره
میخوای قدرت و خشونتت رو بهش نشون بدی
مهم نیست حق باکیه یا حق با کی نیست
فقط بزن به چاک، بزن به چاک
دارن بهت می رسن، بهتره سریع فلنگو ببندی
دارن بهت می رسن، بهتره سریع فلنگو ببندی
میخوای نشون بدی که دیگه بچه نیستی و بزرگ شدی
میخوای زنده بمونی، پس بهتره کاری رو که می تونی انجام بدی رو بکنب
فقط بزن به چاک، بزن به چاک
باید بهشون نشون بدی که واقعا نترسیدی
البته با این کار داری با زندگیت بازی می کنی، این با شجاعت و حقیقت فرق داره
اونا با مشت و لگد میفتن به جونت
بعدشم بهت می گن که حقت بود
پس فلنگو ببند، اما میخوا آدم بدی باشی
فقط بزن به چاک، بزن به چاک
میخوای قدرت و خشونتت رو بهش نشون بدی
مهم نیست حق باکیه یا حق با کی نیست
ولی فقط بزن به چاک، بزن به چاک
:mj6: :mj6: :mj6: :mj6: :mj6: :mj6: :mj6: :mj6: :mj6: :mj6: :mj6: :mj6: :mj6: :mj6: :mj6: :mj6::mj6: :mj6: :mj6: :mj6:
كاربر(ان) زير تشكر كردند: مایکلا, farzam, Termeh

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

13 آگوست 2011 08:17 #7089 توسط Termeh
Scream



فریاد


مایکل

خسته از بی عدالتیها،خسته از نقشه ها و توطئه ها،گونه ای از تنفر،پس این چه معنایی دارد؟
مرا از پا در میاورند،من میخواهم بلند شوم،مانند همان صدای آزاردهنده ای که به گوش میرسد،تمام این سیستم را لعنت کن

جنت

زیر چشمی نگاهی در سایه بیانداز،وارد روشنایی شو،تو میگویی که من اشتباه میکنم
پس بهتر است درستی خودت را ثابت کنی
تو برای اثبات خودت هر کاری میکنی
اما من باید مراقب خودم باشم،من باید قویتر شوم
من دست از این مبارزه بر نخواهم داشت

مایکل

وجود اینهمه پریشانی تو را وادار به فریاد نمیکند؟
تجاوز و سوء استفاده تو را قربانی توطئه میکند

جنت

تو سعی میکنی که از عهده ی هر دروغ موشکافانه ی آنها بر بیایی

هر دو

لطفا کسی رحمی کند چرا که دیگر نمیتوانم تحملش کنم
مرا در تنگنا مگذار،مرا در تنگنا مگذار،مرا در تنگنا مگذار چرا که مرا وادار به فریاد میکند

مایکل

خسته شدم از اینکه هر داستانی را به روش خودت میگویی،این باعث پریشانی میشود.
تو فکر میکنی این درست است.

جنت

به تغییر قوانین ادامه بده،در حالی که من به انجام این بازی ادامه میدهم .
من نمیتوانم بیش از این تحملش کنم.فکر میکنم باید به تیمارستان بروم

مایکل

وجود اینهمه پریشانی تو را وادار به فریاد نمیکند؟
تجاوز و سوء استفاده تو را قربانی توطئه ها میکند

جنت

تو از فاش کردن هر دروغی لذت میبری

هر دو

ای پدر مقدس رحمی کن چرا که دیگر نمیتوانم تحملش کنم
مرا در تنگنا مگذار،مرا در تنگنا مگذار،مرا در تنگنا مگذار که مرا وادار به فریاد کشیدن میکند،دست از آسیب رساندن به من بردار

جنت

خدای من،آنچه را که امشب با روشن کردن تلویزیون دیدم نمیتوانم باور کنم
بیزار شدم از همه ی بی عدالتیها،همه ی بی عدالتیها

گوینده ی اخبار


مردی که اشتباها به عنوان مجرم سرقت دستگیر شده بود توسط پلیس به طرز وحشتناکی و به قصد مرگ کتک خورده بود.او مردی 18 ساله و سیاهپوست است

مایکل

وجود اینهمه پریشانی تو را وادار به فریاد نمیکند؟
تجاوز و سوء استفاده تو را قربانی توطئه ها میکند

جنت
تو سعی میکنی که از عهده ی هر دروغ موشکافانه ی آنها بر بیایی


هر دو

ای برادر رحمی کن چرا که دیگر نمیتوانم تحملش کنم
مرا در تنگنا مگذار،مرا در تنگنا مگذار،مرا در تنگنا مگذار


:scream: :scream: :scream: :scream: :MJ3: :MJ3:
كاربر(ان) زير تشكر كردند: مایکلا, شايان, farzam, FeanoR

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

14 آگوست 2011 06:11 #7198 توسط FeanoR
Little Susie

یک نفر سوزی کوچولو رو کشت
دختری آوازه خوان
دختری که ظهر ها برای خودش آواز میخوند
اون داشت اونجا جیغ میزد
و اینقدر جیغ زد که دیگه صداش در نمیومد
اما هیچکس به سراغش نیومد
از پله ها پرت شد پایین
لباسش پاره شد
آه، موهاش پر از خون شد
هوا مه آلود و غم گرفته بود
اون اونجا معصومانه افتاده بود
با اون جسه باریک و قلمیش
و او سوزی رو بلند کرد
آه، همینطور که خون از موهاش میچکید. . .
همه اومدن تا دختری رو که حالا مرده بود رو ببینن
چشمای کور سوزی هنوز باز بود و به مردم خیره شده بود
ناگهان صدایی از جمعیت گفت که
این دختر بیخودی زنده بود
چهرش نشون میداد که فشار و رنج زیادی رو تحمل کرده بود
تنها مردی که همسایشون بود
سوزی کوچولو رو میشناخت، و شروع کرد به گریه کردن
همونطور که داشت خم میشد تا چشای کور سوزی رو ببنده
اون اونجا معصومانه افتاده بود
با اون جسه باریک و قلمیش
و او سوزی رو بلند کرد
آه، همینطور که خون از موهاش میچکید. . .
اون فقط به خاطر خدا میخوند
تا شاید کسی یاس و نا امیدیش رو درک کنه
خیلی زجر آوره که بدونی که دیگه برات امیدی وجود نداره و تو محکوم به فنایی
ولی بعد فریاد بزنی
ولی ببینی هیچکس به فریادت نمیاد
خب سوزی میدونست که هیچ کس اهمیت نخواهد داد. . .
پدرش خونه رو ترک کرده بود، مادر فقیرشم مرده بود
و سوزی رو تنها گذاشته بودن
روح پدر بزرگش هم رفته بود پیش خدا
هیچ کس نبود بهش اهمیت بده
حتی دوسش داشته باشه
خب یه نفر مگه چقدر میتونه تحمل کنه!
آرزوهایی که تو دعاهاش می کرد پس زده میشدن!
غفلت میتونه مثل یه چاقو روحت رو بکشه
آره همینطور هم خواهد شد
اما سوزی کوچولو واسه زنده موندن خیلی مبارزه کرد. . .
اون اونجا معصومانه افتاده بود
با اون جسه باریک و قلمیش
و او سوزی رو بلند کرد
اون خیلی کوچک و معصوم بود. . .

.

.

.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: مایکلا, Termeh

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

14 آگوست 2011 06:17 #7200 توسط FeanoR
Man In the Mirror

میخوام برای یه بار هم که شده تغییری تو زندگیم بوجود بیارم
(مطمئنم) بعدش احساس خیلی خوبی خواهم داشت
میخوام تفاوتی بوجود بیارم
میخوام این بار این کار رو درست انجام بدم
این فکر وقتی به سرم زد که یقه کت زمستونی محبوبم
رو (تو زمستون) بالا آوردم
وقتی بچه هایی رو تو خیابون می بینم که چیزی برای خوردن ندارن
من کی هستم که خودم رو به کوری بزنم؟
و وانمود کنم که نیازهاشون رو نمی بینم
تابستون (بی رحم) توجهی نمی کنه به بطری های شکستشون،
به روح (بلند) یک مرد
اونا تو باد، پشت سر هم حرکت می کنن،. . .خودت میدونی(چی میگم)
چون جایی برای رفتن ندارن
به خاطر همینه که حالا می خوام بدونی
حالا من روبه روی مردی که توی آینه هست ایستادم
دارم ازش میخوام که راهش رو تغییر بده
و هیچ پیغامی نمی تونه اینقدر واضح باشه
اگه میخوای دنیا رو جای خوبی کنی
نگاهی به خودت بنداز
و بعد اون تغییر رو انجام بده
من قربانی یه عشق خودخواهانه شدم
وقتشه که بفهمم
که کسایی هستم، بدون سر پناه،
و حتی یه "پنی" هم پس انداز ندارن
ممکن بود من جای اونا می بودم!
(نمیتونم) تظاهر کنم که تنهاییشون رو نمی بینم
یکیشون زخمی شده و داره مثل بید می لرزه
(یکی دیگشون) قلبش شکسته
(و یکی دیگشون) مغذش رو شست و شو دادن
در مسیر باد پشت سر هم راه می افتن، خودت می بینی دیگه!
چون جایی برای موندن ندارن
به همین خاطر دارم از خودم شروع می کنم
حالا من روبه روی مردی که توی آینه هست ایستادم
دارم ازش میخوام که راهش رو تغییر بده
و هیچ پیغامی نمی تونه اینقدر واضح باشه
اگه میخوای دنیا رو جای خوبی کنی
نگاهی به خودت بنداز
و بعد اون تغییر رو انجام بده
حالا من روبه روی مردی که توی آینه هست ایستادم
دارم ازش میخوام که راهش رو تغییر بده
و هیچ پیغامی نمی تونه اینقدر واضح باشه
اگه میخوای دنیا رو جای خوبی کنی
نگاهی به خودت بنداز
و بعد اون. . .
تغییر رو انجام بده
تو اینو می دونی !
اون تغییر رو انجام بده
كاربر(ان) زير تشكر كردند: مایکلا, Termeh

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

22 آگوست 2011 13:18 #7991 توسط Termeh
You Are Not Alone
تو تنها نیستی

روز دیگری سپری شد،من هنوز تنها هستم
چطور میتوانسته اینچنین باشد،زمانی که تو اینجا با من نیستی
هرگز نگفتی خداحافظ ،کسی به من بگوید چرا
تو مجبور بودی بری ، دنیای مرا سرد گذاشتی و ترکم کردی
هر روز مینشینم و از خود میپرسم
چگونه عشق به دوردستها گریخت؟
چیزی در گوشم نجوا میکند و میگوید
که تو تنها نیستی،من اینجا با تو هستم ،گرچه در دور دستهایی
من اینجا با تو هستم،تو تنها نیستی،من اینجا با تو هستم
گرچه از هم جداییم،تو همیشه در قلب منی
تو تنها نیستی،..تنها...تنها.....چرا تنها
شب دیگری ،فکر کردم گریه هایت را میشنوم،از من تقاضا میکردی تا بیایم و تو را در آغوش بگیرم
میتوانم دعاهایت را بشنوم،بارهایت را حمل کنم
اما در ابتدا نیازمند دستانت هستم،پس ابدیت میتواند آغاز شود
هر روز مینشینم و از خود میپرسم
چگونه عشق به دوردستها گریخت؟
چیزی در گوشم نجوا میکند و میگوید
که تو تنها نیستی،من اینجا با تو هستم ،گرچه در دور دستهایی
من اینجا با تو هستم،تو تنها نیستی،من اینجا با تو هستم
گرچه از هم جداییم،تو همیشه در قلب من هستی
سه کلمه را نجوا کن و من دوان خواهم آمد و دختر تو میدانی که آنجا خواهم بود......آنجا خواهم بود
تنها در جست و جوی من باش
در صبح،در شب
تنهایی کافیست
تنها بودن را نمیتوانم تحمل کنم
كاربر(ان) زير تشكر كردند: Farnaz, مایکلا, شايان, FeanoR

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

25 اکتبر 2011 08:54 - 25 اکتبر 2011 08:54 #13781 توسط Farnaz
planet earth.myhome.my place
a capricious anomaly in the sea of space
planet earth are you just
floating by a cloud of dust
a minor globe about to bust
a piece of metal bound to rust
a speck of matter in a mindless void
a lonely spaceship a large asteroid
اين يکی از شعرهای سروده مايکل هستش که در کتاب "Dancing The Dream" اومده.


"سياره زمين، خانه من، جای من
يک نوع هوسبازی بی ترتيب در دريای فضا
سياره زمين آيا فقط
با ابری از گرد و غبار شناوری؟
کره ای کوچک در مرز خرد شدن
مانند تکه ای فلز، خم شده تا حد زنگ زدن
لکه ای جوهر (ماهيتی) در پوچی (خاموشی) بی فکرانه
سياره ای تنها... شهابی بزرگ

این شعر کامل نیست کسی می دونه بقیش چیه؟
این نیست؟:

cold as a rock without a hue
held together with a bit of glue
something tells me this isn't true
you are my sweetheart soft and blue
do you care.have you a part
in the deepest emotions of my own heart
tender with breezes caressing and whole
alive with music.haunting my soul

سرد مثل سنگ، بدون صورت
به هم نگاه داشته شده توسط کمی چسب
چيزی به من ميگه که اين واقعيت نداره
تو دلدار من هستی، نرم و آبی
برات اهميت داره که
در عميقترين احساسات من نقش داری؟
ترد و تازه با نسيمی که من رو در آغوش ميکشه
زنده با موسيقی، در پی روح من

URL=https://img4up.com/]

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.

[/URL]
كاربر(ان) زير تشكر كردند: مایکلا, شايان, Nasim

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

25 اکتبر 2011 09:57 #13787 توسط mahan
We are the world
ما آن جهان هستيم


زمانی خواهد رسيد که به آن پيام پاسخ دهيم
زمانی که جهانيان گرد هم آیند و یکی شوند
انسان ها ميميرند
اکنون هنگام دراز کردن دست حرمت به حيات است
آن عطيه برتر
تا کی وانمود کنيم که منتظریم
برای کسی که یک روز ، به زودی !برای تغييری قيام کند
ما همه خانواده بزرگ خداوندیم
زنده به حقيقت عشق
ما آن جهانيم، ما آن کودکانيم
ما آنانيم که فردایی روشن خواهند ساخت
به ما بپيوند تا بخشيدن را آغاز کنيم
حرمت به حيات خود
این راهيست که برميگزینيم
فقط من و تو ، روزهای بهتر می آوریم
قلبت را برایشان بفرست تا بدانند کسی هست برای حرمت به حياتشان
پس حياتشان نيرو خواهد گرفت و آزاد خواهد شد
خداوند به ما راه را نشان داد، وقتی که از سنگ نان ساخت
اکنون مایيم که باید دست یاری به یکدیگر بدهيم
ما آن جهانيم ، ما آن کودکانيم
ما آنانيم که فردایی روشن خواهند ساخت
به ما بپيوند تا بخشيدن را آغاز کنيم
حرمت به حيات خود
این گزین راه ماست
فقط من و تو ، روزهای بهتر می آوریم
آن زمان که فسرده و وانهادی ، بدون اميد
بدان که راه های سقوط بسته است
بدانيم که باد های تغيير هنگامی خواهند وزید
که گردهم آیيم و یکی شویم
ما آن جهانيم ، ما آن کودکانيم
ما آنانيم که فردایی روشن خواهند ساخت
به ما بپيوند تا بخشيدن را آغاز کنيم
حرمت به حيات خود
این گزین راه ماست
فقط من و تو ، روزهای بهتر می آوریم
كاربر(ان) زير تشكر كردند: مایکلا, farzam, Nasim, mohammad, NicoleL2

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

31 اکتبر 2011 10:44 - 31 اکتبر 2011 10:45 #14339 توسط Farnaz
in my veins i've felt the mystery
of corridors of time,books of history
life songs of ages throbbing in my blood
have danced the rhythm of the tide and flood
your misty clouds.your electric storm
were turbulent tempests in my own form
i've licked the salt.the bitter. the sweet
of every encounter. of passion. of heat
your riotous color. your fragrance. your taste
have thrilled my senses beyond all haste
in your beauty . i've known the how
of timeless bliss. this moment of now

در رگ هايم راز رو احساس کرده ام
راز دالانهای زمان، کتابهای تاريخ
آهنگ زندگی دوران مختلف در خون من ضربان دارد
ابر مه دار (مبهم) و رعد کهربايی تو
طوفانهايی متلاطم بودند در نوع خودم
من شوری، تلخی و شيرينی رو چشيده ام...
... از هر حادثه، از اشتياق، از هيجان
رنگ آشوبگرانه تو، بوی تو، مزه تو
ورای هر سرعتی حواس من رو به تپش در اوردن
در همين آن، در زيبايی تو، چگونگی سعادت ابدی (بی زمان) رو شناختم

URL=https://img4up.com/]

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.

[/URL]
كاربر(ان) زير تشكر كردند: مایکلا, Termeh, Nasim

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

31 اکتبر 2011 10:55 #14341 توسط farzam
اين آخريه چيه فرناز ؟؟؟؟

She works so hard, just to make her way
For a man who just don’t appreciate

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

31 اکتبر 2011 11:07 #14343 توسط Farnaz
اینارم از تاپیکای قبلی کپی کردم اما اطلاعات خاصی ندارم راجع بهش یا چیزی نبوده که من سیو نکردم به هر حال از شعرای مایکله دیگه

URL=https://img4up.com/]

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.

[/URL]

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: مایکلا

Please publish modules in offcanvas position.