سلام دوستان. چه تاپیک و داستان های جالبی مرسی از همه! خیلی هاشو من اصلا نشنیده بودم. جالب بود!
راستی این داستان رو هم که توی خیلی از وبلاگ ها و سایت های ایرانی نقل شد شنیدین؟ شایدم قدیمی باشه براتون نمی دونم ولی خواستم بدونم نظر شما چیه؟ :
عبدالله عبداللطیف مسئول تشریفات و اقامت آقای مایکل جکسون در بحرین ، که هم اکنون در تبعیدی اجباری ساکن اسپانیا است در کتاب خاطرات خود می نویسد :
مرحوم مایکل جکسون با شیخ عبدالله بن حماد آل خلیفه روابط گرم و صمیمانه ایی داشتن قرار بود مایکل جکسون چندین آهنگی که پسر پادشاه ساخته بود را بخواند .
شب پیش از آخرین سفر مایکل به بحرین ، پسر شاه به ویلای محل اقامتش آمد حالت طبیعی نداشت و کاملا مشخص بود مشروبات الکلی زیادی مصرف کرده است . سه زن بدکاره همانند همیشه همراهش بودند پسر شاه دستان مایکل را گرفته بود می گفت بیا تا برقصیم و مایکل فقط تماشایش می کرد و البته می شد تعجب را در چشمانش دید . پسر شاه می رقصید چندین میز و صندلی وارونه شد و جام های شیشه ایی بسیاری بر روی زمین افتاد و شکست . مایکل جکسون از ویلا بیرون رفت . پسر شاه بر روی مبلی ولو شد ساعتی که گذشت شیخ عبدالله بن حماد آل خلیفه به مایکل جکسون گفت : می خواهی کجا بروی ؟ جایی بهتر از اینجا هم هست ؟
آقای جکسون نگاهی به ظاهر آشفته و به هم ریخته پسر شاه کرد و گفت : بله هست .
پسر شاه صورتش را جلو آورد و گفت : کجا ؟
مایکل جکسون هم مختصر گفت : ایران
شیخ عبدالله بن حماد آل خلیفه غضب ناک شد و پرسید : ایران ؟!
مایکل جکسون سرش را به جهت تایید تکان داد و این جمله حکیم ارد بزرگ را گفت : ایران سپیده دم ، تاریخ است .
پسر شاه عصبانی شده بود اما چیزی نمی گفت .
مایکل جکسون رو به من کرد و در حالی که با دستش پسر شاه را نشان می داد گفت : از ایران برای این آقا صحبت کن ، همان چیز هایی که به من می گفتی .
آقای جکسون نمی دانست با این جمله اش ، من مجبور می شوم برای همیشه از ترس خاندان آل خلیفه کشورم را رها کنم . فردای آن روز پنهانی بحرین را ترک گفتم . از بانکیم ثانکی وکیل پسر شاه شنیدم که پس از آن شب دیگر روابط مایکل جکسون و عبدالله بن حماد آل خلیفه درست نشد و در نهایت به دادگاه و شکایت از سوی پسر شاه انجامید . مایکل جکسون تمام آهنگ های او را پس فرستاد و گفت من بر روی این آهنگ ها کار نمی کنم .
در چندین سفری که مایکل به بحرین داشت من برایش از ایران ، سرزمین اصلی بحرینی ها سخن گفتم از مشاهیرش و مکانهای تاریخی اش ، برایش جملات حکیم ارد بزرگ و از اشعار حکیم فردوسی می گفتم . مایکل جکسون به من چندین بار گفت : تو مرا عاشق ایران کردی ...
عبدالله عبداللطیف در ادامه می نویسد :
آقای جکسون وقتی دید از غربت و تنهایی گلایه دارم ، دلداریم داد و گفت امیدوارم بحرین باز به ایران برگردد تا تو هم بتوانی به کشورت برگردی . امیدوارم من هم روزی کشورت ایران را از نزدیک ببینم می خواهم مسجد جامع یزد را که تعریفش را خیلی شنیده ام از نزدیک ببینم می خواهم حکیم ارد بزرگ را از نزدیک ببینم می خواهم آرامگاه حکیم فردوسی را ببینم .
عبدالله عبداللطیف می گوید به آقای جکسون گفتم : دعا کنید رژیم خونخوار آل خلیفه سرنگون شود آنوقت همه چیز با همه پرسی در بحرین درست می شود .
؟ نظر شما چیه؟ ؟؟؟