سؤال زادروز مشاهیر جهان

19 جولای 2012 12:45 - 19 جولای 2012 12:52 #26203 توسط شاپرک
امروز زادروز یکی ازشاعران مطرح و پر طرفدار دنیاست که از کودکی به اشعارش علاقه مند بودم. پیش ترها کم سن و سال تر که بودم دو پوستربزرگ ایشون رو دیوار اتاقم بود و متاسفانه تو اون چند سال، یک نفر هم وارد اتاقم نشد که ایشون رو از قبل بشناسه و اون روزها اتاق همسن و سالانم به گلزار و از این قبیل مزین بود! :D

ولادیمیر ولادیمیروویچ مایاکوفسکی،(زاده ۱۹ ژوئیه، ۱۸۹۳ - درگذشته ۱۴ آوریل، ۱۹۳۰) شاعر درام‌نویس فوتوریست (آینده‌گرای) روسی بود.
او در روستای بگدات (بغداد) در استان کوتائیسی گرجستان در قفقاز متولد شد.
از او به عنوان یکی از نوابغ هنر شوروی یاد می‌شود. مایاکوفسکی از اشعار کلاسیک لذت می‌برد اما بندهٔ آن‌ها نمی‌شد. او می‌گفت: هنر باید با زندگی درآمیخته بشود. یا باید در هم آمیخته شود یا باید نابود بشود.
مایاکوفسکی در سال ۱۹۳۰ به ضرب گلوله در پی بن بستی عاطفی و نیز ممنوع الخروج بودن از خاک شوروی خودکشی کرد. وی پیش از مرگ بر برگه‌ای نگاشت:
< برای همه ... می میرم.هیچکس مقصر نیست و شایعات الکی را نیندازید.اینجانب مرحوم از شایعه بدم می آید. مامان ،خواهرانم، رفقایم، مرا ببخشید.این روش خوبی نیست(و به هیچکس آن را توصیه نمی کنم) ولی من چاره ی دیگری نداشتم. لیلی دوستم داشته باش. رفیق دولت، خانواده ی من عبارت است از : لیلی بریک،مامان،خواهرانم و ورونیکا و یتولدوونا پولونسکایا.اگر زندگی آنها را فراهم کنی متشکرم. اشعار نیمه تمامم را به خانواده بریک بدهید.آنها می دانند چه کار باید بکنند.
همانطور که می گویند
"پرونده بسته شد"
و قایق عشق
بر صخره روزمره زندگی شکست
با زندگی بی حساب شدم
بی جهت
دردها را
فاجعه ها را
دوره نکنید
و یا آزار ها را.
شاد باشید. >
بسیاری معتقدند علت خودکشی او سرخوردگی شدید از وضعیت اجتماعی و سیاسی اتحاد شوروی در آن زمان بود. جسد وی در گورستان بزرگان انقلاب دفن گردید. از آثار او که به فارسی ترجمه شده است میتوان به مجموع شعر ابر شلوارپوش اشاره کرد که مدیا کاشیگر آن را ترجمه نموده و توسط نشر مینا منتشر شده است. .
__ابر شلوارپوش برای خودش داااستانی ست که خیلی خلاصه اش میکنم:
او این مجموعه را پس از شکست عشقش به ماریا آلکساندروونا دنیسووا، دختر جوانی از مردم اودسا سرود. از این عشق بی فرجام، سر انجام، پس از هجده ماه درد و زایمانی سخت، ابر شلوارپوش به دنیا می آد. استارت سرودنش توی یک قطار زده شده و حال زار ولادیمیر در اون دقایق درقسمتی از خاطرات واسیلی کامنسکی، دوست ولادیمیرکه اون موقع همراهیش میکرده، اینطور توصیف شده:
< مایاکوفسکی دیگر با درد خصوصی اش تنها نبود. درد او لباسی از کلمات به تن کرده بود و در صرباهنگی تجسد یافته بود، ولودیا عصبی بود و دراتاقک واگن قدم میزد. در آن روزها زندگی او از شادی تهی و همانند اتاقک واگن تنگ می نمود...برای همین هم می خواست به فضای باز فرداها و آینده بگریزد. من و بورلیک صدا را یواش کردیم تا مزاحم شعر گفتن او نشویم، اما ولودیا با خشم سرمان داد زد: داد بزنید،هوار بکشید،بخندید! کمکم می کنید. دوست دارم صدایتان را بشنوم، ازمایشگاهم راه افتاده و برای اینکه کار کند، به سکوت شما نیاز ندارد >
_برای قضاوت در مورد اشعار خارجی خب مهارت واستعداد مترجم خیلی مهمه. بهترین ترجمه شعرهای مایاکوفسکی اون ورژنی هست که احمد شاملوی خودمون که تعلق خاطری به ولادیمیر داشتن انجام دادن ولی متاسفانه من در اختیار ندارمش._
چند تیکه ی کوچولواز عاشقانه های کتاب ابر شلوار پوش به ترجمه کاشیگر:

مردم بو می کشند
بو، بوی سوختگی ست
آتش نشانی
کمک!
اما آتش نشانها
درنگ!
تورا به چکمه هایتان
تو را به برق کلاهتان
قلب مشتعلم را
با ملایمت
خاموش کنید
خودم
برایتان
آب خواهم آورد
چلیک چلیک
از همه چشمه های اشک...
بگذارید دنده هایم را بگیرم
می خواهد بیرون بپرد
از قلبم
فرو می شکنند دنده ها
اما بیرون نخواهی پرید از قلبم

***

فکرتان خواب می بیند
بر بستر مغزهای وارفته
خوابش نوکران پروار را ماند
بر بستر آلوده
باید برانگیزم جُل خونین دلم را
باید بخندم به ریشها
باید عُنُق و وقیح
ریشخند کنم
باید بخندم آنقدر
تا دلم گیرد آرام
بر جان من نه هیچ تار موی سفید است
نه هیچ مهر پیرانه
من زیبایم
بیست و دو ساله
تندر صدایم
می درد
گوش دنیا
پس می خرامم
ای شما
ظریف الظرفا
که عشق را با کمانچه می خواهید
ای شما
خشن الخُشنا
که عشق را
با طبل و تپانچه می خواهید
سوگند حتی یک نفرتان
نمی تواند پوستش را
چون من شیار اندازد
تا نماند بر آن
جز
رد در ردِ لب و لب
گوش کنید
در آنجا
در تالار
زنی هست
از انجمن فرشته های آسمان
می گیرد دستمزد
کتان تنش نازک است و برازنده
می بینیدش
ورق می زند لب هایش را
گفتی کدبانویی
کتاب آشپزی
اگر بخواهید
تن هار می کنم
همانند آسمان
رنگ در رنگ
اگر می خواهید
حتی از نرم نرمتر می شوم
مرد
نه
ابری شلوارپوش می شوم ( :x چقدر این تشبیه فوق العاده و زیباست)
من به گلبازار باور ندارم
چه بسیار فخر فروخته اند به من
مردان و زنان
مردانی
کهنه تر از هر مریضخانه
زنانی
فرسوده تر از هر ضرب المثل

***

امروز
هرچه باداباد
غزل بدرودم را می سرایم
جمجمه ام را
تمثال پناه گرفته در مغاک جانم را
سرریز از شعر
بالا می برم
جامی شراب
در نوشانوش جشن
سلام!
سلام بر شما
زنان
همه ی زنان
که عاشق داشته اید
که عاشق دارید
گاه می نشیند
بر دلم
یک سوال
چرا
به پایان نبرم
جمله هستی ام را
با نقطه یک گلوله؟
امروز
هرچه باداباد
غزل بدرودم را می سرایم
حافظه!
انبوه محبوبه هایم را
در صف هایی بی انتها
در تالار مغزم
به گرد آمدن فرما
از چشمی به چشمی
شب را بگو
آذین ببندد
خنده را
از جسمی به جسمی
واریز
شبی ساز کن
آن سان
که هیچ کس
هیچ گاه
از یادش نبرد
_کشته ی این تیکشم :_
حالاست
با مهره های پشتم
نی لبک بنوازم...... :hilrs:

***

واپسین فریادم
می پیچد
در سکوتی که داده او را امان
تو
دست کم
تو
بازگو
ناله کنان
بازگو
با قرنها
که من
می سوزم.....

شب که می شود
خورشید چشمانت را پرواز بده
تا مرگ پروانه به تاخیر بیفتد......

This message has attachments images.
Please log in or register to see it.

كاربر(ان) زير تشكر كردند: Nikolay, kingmichael, Michaellover, aisan

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: شايان

Please publish modules in offcanvas position.