Loved فیلم:زیبای آمریکایی

02 جولای 2014 16:35 #33705 توسط Michaellover
خلاصه داستان :

“لستر” (کوین اسپیسی) مردی میان‌سال است که زندگی خانوادگی‌اش دچار بحران شده است. از سویی همسرش “کارولین” (آنت بنینگ) او را بیشتر شبیه حیوان خانگی‌اش می‌بیند تا یک همسر و تمام احساساتش را بیرون از خانه خرج مردی دیگر می‌کند و از سوی دیگر روابط “لستر” با دخترش جین (تورا بریچ) نیز کاملا دچار سردی شده است. اما بحران اصلی وقتی نمود پیدا می‌کند که ..



1-دههء هفتاد، زمانی بود که سینمای آمریکا راه ورود مضامین و داستان‏های تازه را در اشارات انتقادی صریح به جامعه، فرهنگ، سیاست خارجی و امنیت داخلی ایالات متحده یافت. پیشروی‏ همگانی فیلمسازان جریان عمدهء سینمای آمریکا و فیلمسازان‏ مستقل و سایرین در این مسیر، چنان بود که از بعدازظهر نحس تا رانندهء تاکسی، از پدرخواندهء 2 تا فیلم‏های وودی آلن و رابرت آلتمن و جان‏ شلزینگر و میلوش فورمن، جای‏جای فیلم‏های آمریکایی سرشار از نگاه تند و ناقدانهء فیلمسازان و فیلمنامه‏نویسان به جامعه و تاریخ‏ کشورشان می‏شد.

اما دو دهه بعد و در میانهء دههء نود میلادی، جریان انتقادی به‏ مسیر تازه‏ای افتاد که به لحاظ معیارهای زیبایی شناختی، ارج و اعتبار آن را از برخی آثار کم‏وبیش شعارزدهء دههء هفتاد که همچون‏ بیانیه‏های سیاسی ضد نظام اجتماعی آمریکا بودند، فراتر می‏برد. حالا فیلم‏ها به جای آن‏که بر نقاط مشخصی از تشکیلات، سیستم، ادارات، مراکز و سازمان‏های حکومتی، بانک‏ها و به طور کلی‏ نهادهای سیاسی اجتماعی متمرکز شوند و انتقادها را به طور مستقیم در دل جامعه نشان دهند، هدف بزرگ‏تری را نشانه‏ آن‏هاگرفتند و معضلات و دشواری‏ها را به کلیت«زندگی آمریکایی» نسبت می‏دادند. بسیاری از فیلم‏های این‏چنینی دههء نود و انتهای آن‏ -حتی سال 2000-را کسانی ساختند که در سال‏های دههء هفتاد، انتقادات صریح خود را نثار جامعهء آمریکا کرده بودند:استنلی‏ کوبریک با چشمان کاملا بسته، رابرت آلتمن با راه‏های میان‏بر/برش‏های‏ کوتاه، الیور استون با چرخش کامل و. . . البته جوان‏ها هم در نمایش‏لایه‏های زیرین و پوسیدهء پیکرهء مندرسی به نام زندگی به شیوهء آمریکایی سهم خاص خود را داشتند:دیوید فینچر با هفت، برادران‏ کوئن با بارتون فینک و لبوفسکی بزرگ، کوئنتین تارانتینو با سگدانی و قصهء عامه‏پسند و سرانجام، سام مندز با زیبایی آمریکایی.

فیلم اثرگذار مندز که پنج جایزه اسکار را از آن‏ خود کرد، واقعا دربارهء تمام بحران‏های زندگی انسان معاصر آمریکایی و حتی به شیوه‏ای جهان شمول‏تر، انسان معاصر سال‏های‏ آغازین سدهء بیست و یکم است. قهرمان فیلم یعنی لستر برنهام‏ (کوین اسپیسی)در برقراری ارتباط با همسر خود چنان دچار مشکل‏ است که می‏کوشد رؤیاهای کودکانه‏اش را از مراوده با یکی از همکلاسی‏های دختر خود به نام آنجلا تحقق ببخشد. همسر او(آنت‏ بنینگ)هنگامی که با مرد غریبه‏ای در اتومبیل نشسته، نزد لستر لو می‏رود و با نیش و کنایه‏های توأم با بی‏تفاوتی لستر، به شدت تحقیر می‏شود. پسر جوانی که در همسایگی آن‏ها زندگی می‏کند، از سویی‏ نزدیک می‏شود و چنان ارتباط صمیمانه‏ای برقرار می‏کند که دختر، در حالی که هنوز او را به درستی نمی‏شناسد، تصمیم می‏گیرد با او از خانه بگریزد. آنجلا به لستر می‏گوید که برخلاف ظاهر خود و تصور او، دختر ولنگاری نیست و تاکنون تجربهء آشنایی با مردی را نداشته‏ است. پدر پسری که با دختر لستر آشنا شده، با عقده‏های فروخفته‏ از دوران جنگ و تمایل فراوانش به نظامی‏گری فاشیستی، به لستر پیشنهاد همراهی با تمایلات همجنس‏گرایانه می‏دهد و. . . سیر این‏ سقوطهای درونی و بیرونی، در تمام طول فیلم به شیوه‏های پیدا و پنهان، ادامه دارد. تلخی وقعیت یکایک شخصیت‏های زیبایی‏ آمریکایی وقتی هولناک‏تر می‏شود که سام مندز بر هیچ‏یک از آن‏ها با ابزاری همچون موسیقی سوزناک یا واکنش‏های احساسی، تأکید نمی‏کند. گویی همهء این فجایع همچون بخش‏های عادی زندگی‏ جاری و روزمرهء مردم معمولی، طبیعی و ناگزیرند و نیازی نیست که‏ فیلم آن‏ها را در جایگاه رویدادها یا شرایطی سخت، مخوف، دردناک و«خاص»به نمایش بگذارد. این حالت طبیعی و گریز ناپذیر و نابسامانی‏ها و ناهنجاری‏های جامعهء روز آمریکا-وحتی‏ جهان-را پیش‏تر در برش‏های کوتاه/راه‏های میان‏بر آلتمن هم دیده‏ بودیم. انگار هیچ فاجعه‏ای آن‏قدرها تکان‏دهنده‏ تلقی نمی‏شد که آلتمن بر آن مکث کند. از هر کدامشان به سادگی می‏گذشت و از فرط تکرار، آن‏ها را عادی و رایج قلمداد می‏کرد. نام ترانه‏ای‏ که زن خواننده در فیلم آلتمن می‏خواند، «زندانیان زندگی»بود. عنوانی که برای توصیف‏ دنیای آدم‏های فیلم مندز هم مناسب به نظر می‏رسد:دنیایی همانند دنیای امروز.

نویسنده:حسن پور، مسعود


2-«زیبایی آمریكایی» به مسائلی همچون عشق، خوشبختی، کمبود شخصیتی، کمبود عاطفی و همجنسگرایی می‌پردازد و جامعه مدرن و ساختار خانواده در آمریکا را به باد انتقاد شدید می‌گیرد.

این فیلم روایتگر از هم پاشیدگی یك خانواده كوچك آمریكایی است كه هر یك از اعضایش سراغ دلمشغولی‌های وهمی خود می‌روند. كوین اسپیسی در این فیلم نقش پدر خانواده را دارد كه به بحران میانسالی رسیده است و بعد از آن كه كارش را در دفتر یك نشریه ترك می‌كند، سراغ وسوسه‌هایی دون شان سن و موقعیت خود می‌رود و با بدنسازی تلاش می‌كند توجه دیگران را به خود جلب كند و همین رفته رفته او را به سمت انزوایی اوهامی پیش می‌برد. نقش لستر برتهام با بازی، طی یك نظرسنجی از كارشناسان سینمایی به عنوان یكی از 100 كاراكتر اول و به یادماندنی تاریخ سینما توصیف شده است.

خط داستانی این فیلم در ابتدا ساده و قابل پیش بینی به نظر می رسد. لستر برتهام مردی ست كه همراه با همسر و دخترش زندگی ای معمولی در حومه شهری بزرگ دارند. لستر خودش را یك بازنده می داند مردی كه به بن بست رسیده است. همسر او زنی خود خواه و بدخواه است. آشنایی لستر با دختری بنام آنجلا تحولی در زندگی او ایجاد میكند. اما همسرش به شدت از این ماجرا عصبانی میشود. جین دختر لستر نیز دختری نه چندان دوست داشتنی است. خب تا اینجا فكر میكنید با مزخرف ترین خانواده آمریكایی آشنا شده اید. اما صبر كنید این خانواده خوشبخت همسایه جدیدی پیدا می كنند ابتدا با پسر این خانواده آشنا می شویم. پسری آشفته حال و غیر عادی اما با مشاهده پدر خشن و وحشت انگیز او و همچنین مادر مغموم و افسرده اش تازه می فهمیم كه نرمال ترین فرد خانواده است. بعد از معرفی این دو خانواده فیلم در روایت ظریف خود به ماجرای مشغولیت ذهنی اسپیسی نسبت به آشنای تازه و شیطانش آنجلا می پردازد و از اینجا به بعد شاهد به تصویر كشیدن یكی از بامزه ترین بحرانهای دوران میانسالی در تاریخ سینما هستیم. اسپیسی در نقش مرد خانواده درگیر ماجراهای عجیب و غریبی میشود. و داستان به این ترتیب ادامه پیدا میكند.

با خواندن این سطور دچار اشتباه نشوید، سیر رویدادها به گونه ای است كه تمام پیش بینی های تماشاگران را باطل میكند. شخصیت ها هیچكدام آن چیزی كه به نظر می رسد نیستند و در طول فیلم گوشه های دیگری از شخصیت خود را به نمایش می گذارند. و در پایان حتی موجب شگفتی می شوند. تلاش فیلمنامه نویسان بر اصل غافلگیری استوار بوده است و اینكه تماشاگران را با نمایش عجایب اخلاقهای فردی افراد شوكه كنند و مدام به تماشاگران گوشزد می كنند كه دقیق تر ببین. زیبای آمریكایی به شایستگی بهترین فیلم سال شناخته شد. این كمدی ظریف و عمیق در قالب استهزای زندگی آمریكایی و در میان شلیك مداوم خنده از سوی تماشاگران این قدرت را دارد كه قلبشان را به درد آورد و متاثر كند و این چیزی است كه پس از دوران طلایی كاپرا، استرجس و وایلدر كمتر شاهد آن بوده ایم.


زیبای امریکایی توانست پنج جایزه اسکار از جمله اسکار بهترین فیلم را از آن خود کند. هرچند اسكار جدیدا سوژه ای برای مدعیان روشنفكری شده و هركس كه می خواهد ادعای روشنفكری كند مشتی بر پیكر اسكار می كوبد و دست هایش را به نشانه ی پیروزی بالا می برد اما نباید فراموش كنیم سال های نه چندان دور در همین مراسم فیلم های بسیار خوبی معرفی شده همچون فیلم زیبای امریكایی كه توسط mendes ساخته شد و در سال 1999 جوایز بسیاری را از آن خود كرد. كارگردان تازه كار فیلم سه فیلم بیشتر در كارنامه ی خود ندارد.

كوین اسپیسی در این فیلم نشان می دهد كه هنوز هستند كسانی كه در امریكا باشند و خوب بازی كنند. بازیگری كه قبلا در فیلم مظنونین همیشگی خود را اثبات كرده بود و در زیبای امریكایی بار دیگر خودش را نشان میدهد. او در این فیلم یكی از بهترین بازی های دوران بازیگری اش را ارائه میدهد و این با توجه به كارنامه درخشان او میتواند خود مهمترین ویژگی این فیلم باشد. یادتان باشد كه اسپیسی با فیلمهایی چون: هفت، مظنونین همیشگی، و پرونده محرمانه لس آنجلس همین الان هم جزو بزرگان بازیگری در دهه 90 قرار دارد. فیلمنامه سنجیده فیلم نیز او را در راه درخشش هر چه بیشتر كمك كرده است. او در طول فیلم حداقل ده دوازده جمله به زبان می آورد كه به راستی خنده دارند. وی برای ایفای نقش لستر برتهام در فیلم «زیبایی آمریكایی» برنده اسكار بهترین بازیگر مرد شد. او كه نخستین انتخاب برای ایفای این نقش در فیلم بود، به هنگام دریافت اسكار، جایزه‌اش را به جك لمون تقدیم كرد و چنین گفت: «از نظر من بازی‌ام در این فیلم اصلا یك نمایش انفرادی نیست بلكه جزئی از یك كل بزرگ است و آنچه در این فیلم می‌پسندم، زیبایی و مصداق داشتن كل و اصل داستان است. »

فیلم زیبای امریكایی یك طنز تلخ است. همچون نیزه ایی تیز است که درست به نقطه ضعفها میزند. تظاهر در زندگی ها موج میزند و پایه واساس همه ی فعالیت ها را وهم و خیال تشكیل میدهد. وهم و خیالهایی كه پایه اساس قتل هارا نیز تشكیل می دهد. خیال هایی كه هدفشان آرامش یافتن انسان است اما گویی آرامش حقیقی وجود ندارد. انسان هایی كه امیدشان را از دست نمی دهند به در و دیوار میزنند تا به آن آرامش برسند اما خود در درون به خوبی می دانند كه چنین چیزی وجود ندارد. سعی می كنند ظاهر خود را شاد نشان دهند. . . . در عكس ها می خندند و طوری نشان میدهند كه از زندگی زناشویی شان راضی هستند. انگار قرار نیست كه به هیچ نحوی انسان به یك شادی درونی برسد. به یك آرامشی برسد و بتواند قلبا لبخند بزند انگار این آرامش تنها در هنگام مرگ سراغ انسان می آید و هیچ چیز دیگری جز مرگ نمی تواند آن لبخند واقعی را بر روی لب های انسان بنشاند.

بیراه نیست اگر زیبای امریکایی را یکی از ماندگارترین شاهکارهای سینمای جهان بدانیم. فیلمی بسیار خوش ساخت که زندگی قشر متوسط جامعه را در امریکا به باد نقد می گیرد. روابط، عشق، پول، اعتماد به نفس، مواد مخدر، خیانت، سادگی، همجنس گرایی، تاثیرات جنگ و انحرافات جنسی و فلسفه ای سر شار از پوچی که در نهایت زیبایی یک مفهوم را می رساند: زندگی برگ بودن در مسیر باد است! این نگاه فلسفی در یک قطعه فیلم که در آن یک کیسه پلاستیکی با جریان باد مدام اینور و آنور میشود قابل برداشت است. و با اتفاقاتی که در طول فیلم می افتد به راحتی می توانید شخصیت های مختلف را به جای آن کیسه فرض کنید!

این فیلم هجویه‌ای درخشان بر ادعای خوشبختی خانواده‌های آمریكایی بود كه در عمق زندگی‌شان جز تباهی و خیانت و وسوسه‌های مبتذل مشغولیت دیگری ندارند. زیبای امریكایی نمایانگر زشتی امریكاست. امریكایی كه از درون پاشیده و هیچ چیز برایش باقی نمانده است.

منابع: جام جم، گراند سینما


3-در دو دهه اخیر فیلمهای زیادی در نكوهش و انتقاد شدید از جامعه‌های مدرن كه سرآمد آنها جامعه امریكاست در هالیوود ساخته شدند. برخی از این فیلمها پا فراتر گذاشتند و به جز نقدهای اجتماعی، حكومت و دولتمردان این كشور جهان اولی و مدعی مدرنیسم را آماج حملات انتقادی متهورانه خود قرار دادند. ذكر نام این فیلمها در حوصله این مقال نیست اما به هر جهت «سام مندز» از قافله این جریانات عقب نماند و با ساخت زیبای امریكایی پا در جا پای همقطاران خود گذاشت و با نگاهی عاقل اندر سفیه به این جامعه كه ارزشهای آن دگرگون شده‌اند و نوعی بینش عارف مسلكی را در زمینه داشت به انتقاد تند و بی محابا پرداخت. این فیلم سوگنامه‌ای برای ارزشهای از دست رفته انسانی، اجتماعی و عقیدتی امریكاست و پرداخت آن با جسارت ویژه‌ای صورت گرفته است هرچند مندز بسیار ناتورالیستی برخورد كرده و از باغ پر گل رزهای امریكایی گلبرگهای لطیف را تنها رویایی دست نیافتنی و خارهای آن را واقعی و حقیقت قاطع معرفی می‌كند. این تمثیلی است از امریكای امروز. نام فیلم نیز از روی هوشمندی و طبع طنزپردازی و بدبینی انتخاب شده، زیبای امریكایی تنها یك رویاست. یك رویا كه در ذهن لستر (كوین اسپیسی) پرورانده شده و او احساس می‌كند با دستیابی به آنجلا كه نماد امریكای متمدن و لطیف و سازگار است به سرحد آمال خود خواهد رسید دریغ كه آنجلا در میدان عمل خالی و پوشالی است همانطور كه امریكای روزگار اكنون هست. دقت كنید به سكانسی كه لستر در نهایت آنجلا را به كام سكس می‌آورد اما او اظهار می‌دارد به رغم ادعاهایی كه داشته هرگز با مردی همبستر نبوده است و این نهایت طعن و كنایه فیلم به جامعه امریكاست. جامعه‌ای كه تنها ادعا می‌كند و از داخل تهی‌است. مسائل اجتماعی و بیماریهای جامعه شناسانه حاد در این فیلم مورد توجه و انتقاد قرار گرفته‌اند، دقیقاً همان مسائلی كه جوامع مدرن با آن دست به گریبانند (در اینجا قرعه بداقبالی به نام امریكا خورده اما اكثر كشورهای غربی این بیماریها را دارند). مسائلی چون عدم یكپارچگی و ارزش‌مداری خانواده و كانون گسیخته آن، همجنس‌بازی، عدم توجه به نیازهای فرزندان و بی‌عاری ابلهانه از مواردی هستند كه از آنها می‌توان یادكرد.

آدمهای فیلم هركدام مشكلی دارند كه از نظر كیفیت و گونه با دیگران در یك طراز قرار می‌گیرند، همه آنها از وضعیت فعلی راضی نیستند و دنیای بهتری را طلب می‌كنند درست مثل خود امریكای بزرگ كه هیچ‌گاه به داشته‌هایش راضی نیست و همواره طمعی سیاسی و اجتماعی دارد. لستر می‌خواهد برای زنان جذاب باشد (نقص روانی)، همسرش با دیگری رابطه دارد (نقص عاطفی)، همسایه‌اش همجنس باز است و پسری آرمانگرا اما پوشالی دارد (نقص اجتماعی)، دخترش خانواده دیگری را آرزو می‌كند (نقص اجتماعی) و آنجلا دوست دارد تنها ادعا كند و دست به عمل نزند (نقص شخصیتی) و مجموعه همه این نقصها می‌شود زیبای امریكایی یا به تعبیری خود امریكا. لستر آدمی روان‌پریش است، استمنا می‌كند و در رویای خود با دختری زیبا خوش است و این است نمونه مستند یك شهروند روشن‌ضمیر امریكایی. رابطه او با دخترش حتی به ارتباط یك راننده تاكسی با مسافرش هم شبیه نیست و بسیار دردناك و پر ابهام است و این هم طعنه دیگر مندز به لگدمال شدن ارزشهاست. فیلم با سكانسی از دختر لستر و دوست‌پسرش آغاز می‌شود. پسر می‌گوید:«می‌خواهی پدرت را بكشم؟» و دختر جواب می‌دهد:«این كار را می‌كنی؟»؛ از همین جا لبه برنده انتقاد فیلم آغاز می‌شود اما در نهایت این آرمانگرایی و تمامیت‌خواهی پوچ لستر است كه این نماد آدم بوالهوس اما ظاهر‌الصلاح را از بین می‌برد. مرگ لستر استعاره‌ای برای فنای تمنای بهتر بودن، ارزشمند بودن و در عین حال پاك بودن است. آنجلا و گلهای رز قرمز رنگ نماد تام امریكاست و همسایه خشك و نظامی نماینده خشونت‌طلبی و اتكا به زور و اسلحه در این كشور است. یكی دیگر از استعاره‌های فیلم جاییست كه دختر لستر فیلمی را كه دوست‌پسرش تهیه كرده تماشا می‌كند. این فیلم كوتاه چكیده‌ای از آن چیزی است كه مندز قصد دارد به تصویر بكشد. پاییز در این فیلم كوتاه كنایه از غروب ارزشها و پلاستیكی كه باد آن را به هر طرف می‌برد نماینده جامعه امریكاست. جامعه‌ای كه بی‌هدف، پوشالی، مصنوعی و بی‌ارزش تن به باد داده و به هر سویی روانه می‌شود. مندز كار را تمام كرده و می‌خواهد بگوید: امریكا دیگر تمام شده و صدای خرد شدن استخوانهای مدرنیسم از دور شنیده می‌شود.

دیالوگهای ویکی خطاب به جین در حین پخش فیلم رقصیدن کیسه پلاستیک در باد:

«یکی از اون روزا بود که چند ثانیه تا برف فاصله نداشت یه الکتریسیته ای در هوا بود میشد صداش رو شنید. این کیسه داشت باهام میرقصید مثل یک بچه کوچولو که التماسم میکرد که باهاش بازی کنم برای ۱۵ دقیقه. اون روز بود که متوجه شدم یک زندگی پشت همه چیز نهفته است یک نیروی فوق العاده کریم. فیلم های ویدئویی فقط یه بهانه بیخوده اما باعث میشه همه چیز رو به خاطر بیارم. باید به خاطر بیارم گاهی وقتها آنچنان زیبایی در جهان است که احساس میکنم نمیتونم تحمل کنم و قلبم در آستانه فرو ریختنه. »

دیالوگهای لستر برنهام بعد از مرگ:

«همیشه شنیده بودم که لحظاتی قبل از مرگ تمام زندگیه آدم از جلوی چشمانش میگذره. اول اینکه بیشتر از یک لحظه است تا ابدیت امتداد داره همچون اقیانوسی از زمان برای من موقعی بود که توی کمپ به روی پشتم دراز کشیده بودم در حال تماشای سقوط ستارگان بودم و برگ های زرد درختان افرا که در کنار خیابان صف کشیده بودن و یا دستان مادربزرگم و پوستش که همچون کاغذ بود و اولین باری که پرنده جدید (منظور اتومبیل) پسر عمویم تونی را دیدم و و جینی و کارولین (همسر و دخترش). احتملا از اتفاقی که برام افتاده میتونستم خیلی عصبانی باشم اما وقتی دنیا پر از زیبای هاست نمیشه برای مدت طولانی در عذاب بود. یه وقتی فکر میکنم تمام زیبایی ها رو دارم در یک آن میبینم طاقتش رو ندام قلبم مثل بادکنک در حال انفجار مملوء از اونها میشه بعد به خاطر میارم که باید آروم بگیرم و نخواهم اون رو برای همیشه حفظ کنم بعد مثل بارون درونم جریان پیدا میکنه هیچ حسی جز تصویر از تمام لحظات ساده زندگی احمقانه ام رو در وجودم نمی یابم. مطمئنم نمیتونید حرفهای من رو درک کنید اما نگران نباشید یه روز درک خواهید کرد. »

نویسنده: هوتن زنگنه پور

منبع: وبلاگ دلنمک

گردآوری: نقد فارسی





"...Before You start Pointing Fingers Make Sure Your Hands Are Clean"

This message has an attachment image.
Please log in or register to see it.

كاربر(ان) زير تشكر كردند: kingmichael, raha

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: شايان

Please publish modules in offcanvas position.