کاشکی اونقدر فروم ها پیشرفته بودن که صدامون رو به عنوان پیام تبریک میذاشتیم نه نوشته هامون رو. اونطوری خیلی حرف ها راحت تر میشد که گفته بشن...
تولدت مبارک شکوفه،
وارد 18 شدی و از الان هم باید مثل یک بزرگسال فکر کنی و زندگی کنی و میدونم در این راه هم موفق میشی.
درسته هدیه نمیتونم بهت بدم اما همیشه شعر کارساز بوده و منم که آماده به شعر گفتن
و این شعر هم تقدیم به تو(البته شاید همچین مناسب تولد نباشه اما امیدوارم مناسب تو باشه):
بگو نازنین به چه می اندیشی؟
در ژرفای آسمان چشمانت غمی پیداست
و کوهی آتشفشانی آماده انفجار
لبخند بر لبهای نورانی ات خشکیده
دست های پاک و بیگناه تو
بدنبال چه می گردند
دل نا آرامت را چه آرام می کند؟
چه بی صدا شکستی نازنین
تو خود با من بگو
دلت تنهاست؟
دل تنهایت گرفته از دنیاست؟
امید از همه کس بریده ای؟
قلب طوفان زده ات آشفته است، می دانم
نگاهت پریشان است، می بینم
آرامش دل پاکت در کجاست؟
بگو با من
بگو تا دستهایم را سایبان وجودت کنم
بگو تا با حرفهای سبز دلم
زیبایی طبیعت را بیادت آورم
بگو تا چشمانم را قربانی اشک پاک چشمانت کنم
دلت زار است نازنین، می دانم
بگو تا از خدا بخواهم
ذره ذره وجود مرا آب کند
و چشمه ای شوم که بشویم روان غم زده ات را
خنده ای که بر لب می آوری
از تیر غم نگاهت بیشتر آزارم می دهد
من می دانم که خنده ات از گریه غم انگیز تر است
کشتی امید هایت شکسته، می دانم
قایق آرزوهایت به گل نشسته، می دانم
در کلامت رنگ سیاه یأس می بینم
در صدایت هوای رفتن است
از زندان تن خسته ای
هوس پرواز داری
خسته از جستجویی
و چه بیصدا شکستی نازنین
بیا با هم آب مهربانی و خاک یکرنگی را بیامیزیم
گِلی بسازیم از امید
مجسمه ای خلق کنیم و در آن روحی سبز بدمیم
روحی که با سیاهی بیگانه باشد
جانی که سبز باشد
به سبزی دل پرنده های آزاد
به زلالی نور
و به مهربانی دست خدا
تولدت مبارک شکوفه عزیز
امیدوارم همیشه در طی زندگیت به مانند رنگین کمان باشی نه سیاه و سفید
برات آروزی موفقیت دارم