توماس گاتسچاك: مايكل، ايده ي اين پروژه را از كجا گرفتي؟
مايكل: خوب... اينطوري شد كه...
[همينكه طرفداران صداي مايكل را ميشنوند، دوباره فرياد ميكشند.]
مايكل: من... من...
[طرفداران هنوز فرياد ميكشند، تا جايي كه مايكل نميتواند صحبتش را ادامه دهد.]
توماس گاتسچاك: خيلي خوب، به ما بگو...
مايكل: ميدونستم كه بايد يه كاري انجام بدم. نميتونستم از الان تا شروع قرن جديد فقط بشينم و هيچ كاري نكنم. و اين ايده را براي يه آهنگ داشتم و بعد كلمات اون آهنگ ” وات مُر كَن آي گيو“ به ذهنم رسيد. ميدونستم بايد يه كاري بكنم... و حدودأ همون روزهايي بود كه داشتم با رئيس جمهور «ماندلا» صحبت ميكردم و ايشون از من دعوت كردن تا در مراسمي، براشون اجرا كنم و اين همه ي اون الهاماتي بود كه من براي اين پروژه بهش نياز داشتم.
مايكل ميخند و طرفداران دوباره آنقدر با صداي بلند شروع ميكنند به جيغ كشيدن كه مايكل نميتواند به صحبتهايش ادامه دهد
توماس گاتسچاك(خطاب به طرفداران): بابا دست بردارين... ميخوام در همين مورد يه چيزي بهتون بگم.... مايكل قراره دوباره پيش «مايكل ماندلا» .... اي بابا.... پيش «نلسون ماندلا» بره و پروژه اش را براي اون توضيح بده. و بعدأ من با نمايندگان گروه ”صليب سرخ و يونسكو“ كه در اين پروژه به مايكل كمك ميكنن، صحبت ميكنم.
مايكل، تو در سئول بعضي از دوستانت را كه دعوتشون كردي، ميبيني... « پاواروتي، استيو واندر، اِرُس رامازُتي» و شايد هم گروه «اسكورپيونز»
و البته ما خوشحال هستيم كه تو همراه اونها به «مونيخ» مياي. آيا تو انتظار اومدن به «مونيخ» را هم ميكشي؟
[طرفداران هنوز بلند فرياد ميكشند و زماني كه توماس گاتسچاك در حال صحبت كردن بود، مايكل به طرفداران نگاه ميكرد. او كمي گيج به نظر ميرسد. توماس گاتسچاك منتظر است تا مايكل به سؤالش پاسخ دهد... به نظر ميرسد كه مايكل سؤال را به خاطر ندارد... شايد اين به دليل فرياد بسيار بلند طرفداران باشد كه به زحمت ميتوان كلمه اي را شنيد.]
مايكل: ... بله... بله...
[مايكل كمي در مورد اينكه چه بايد بگويد گيج شده است. پس براي پيدا كردن يك چهره آشنا به اطراف نگاه ميكند تا به جاي او به سؤال پاسخ دهد. نگاهش به «جاناتان موريش»، (رئيس كمپاني سوني در انگلستان)، ميافتد. به او اشاره ميكند و از او خواهش ميكند تا به طرف نيمكت بيايد]
مايكل: آقاي موريش ” از طرف كمپاني سوني“ ... ايشون از من آماده تر هستن.
[جاناتان موريش بر روي نيمكت مينشيند]
توماس گاتسچاك: ايشون رئيس كمپاني ضبط سوني هستن.
مايكل: ... و «مارسل آورام» ...
[در حال حاضر، «مارسل آورام» به دليل فرار از پراخت ماليات، در حال گذراندن دوره محكوميت خود در زندان به سر ميبرد اما به او اجازه داده شده است تا براي شركت در اين برنامه، زندان را ترك كند. مايكل به «مارسل آورام» اشاره ميكند تا او هم به طرف نيمكت بيايد اما آورام تمايلي ندارد.]
جاناتان موريش: من فكر ميكنم يه چيزي هست كه... اين يه شب بسيار مهمه!... كاري كه مايكل داره انجام ميده خيلي بزرگه!... اون داره ازخودش مايه ميذاره. هميشه اين كار را ميكنه. فكر ميكنم اون ميخواد... توي اين مسئله كه اون چرا اين كنسرتها را در مونيخ و كره برگزار ميكنه، يه پيام مهم وجود داره.
در اين بين مايكل يكي از گلهاي استكاني را كه به عنوان دكور در لبه هاي نيمكت قرار داده شده بودند، برميدارد و طرفداران دوباره شروع به فرياد كشيدن ميكنند