به گفتگوی مایکلی خوش آمدید
زمان سرانجام فرا رسید
برای یک گردهمایی
برای آشنایی بیشتر
و برای ارزش نهادن به میراث مایکل جکسون
زمان سرانجام فرا رسید
برای یک گردهمایی
برای آشنایی بیشتر
و برای ارزش نهادن به میراث مایکل جکسون
چجوری مایکلی شدی؟
- Michaellover
-
- آفلاین
- Working Day And Night
-
- Live The Life You Love
کمتر
بیشتر
13 سال 5 ماه قبل #21481
توسط Michaellover
"...Before You start Pointing Fingers Make Sure Your Hands Are Clean"
پاسخ داده شده توسط Michaellover در تاپیک پاسخ: چجوری مایکلی شدی؟
من با they don't care about us مایکلی شدم کوچولو بودم 10 ساله یا 11 ساله یا 9 ساله بالاخره یکی از دوستان اشاره اید که مهم نیست کی طرفداریدید مهم اینه که بالاخره طرفداریدید
و بله جونم بگه تو مدرسه به ما میگن جفری جکسون
و بله جونم بگه تو مدرسه به ما میگن جفری جکسون

"...Before You start Pointing Fingers Make Sure Your Hands Are Clean"
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
13 سال 5 ماه قبل - 13 سال 5 ماه قبل #21495
توسط Termeh
پاسخ داده شده توسط Termeh در تاپیک پاسخ: چجوری مایکلی شدی؟
گرچه داستان مایکلی شدنمو تو فروم قبل تو تاپیکی تحت همین عنوان گفتم ولی دلم خواست دوباره تکرارش کنم تا همه لحظاتش واسم تکرار شه.(احسان فک کنم تاکتیکت مثمر ثمر بود)
شروعش برمیگرده به 9 سال پیش وقتی 9سالم بود.تا قبل از اون مایکل جکسون یه اسم کاملا مبهم تو ذهنم بود تا اینکه خواهرم(7سال ازم بزرگتره) سی دی های مایکلو از یکی از دوستاش گرفت.وقتی صداشو زیاد کرد بلند گفت بیاین مایکل جکسونه اگه نبینیدش چیز بزرگیو از دست دادین.اولین صحنه ای که از مایکل دیدم اجرای دنجرس در ام تی وی 1995 بود.خیلی بیرحمانه گفتم اینم آدمه واستیم نگاش کنیم.اما ته دلم میخواستم 10بار دیگه اون رقصو ببینم.این وضع تا پایان اون سال ادامه داشت و هر روز ویدئوهای بیشتری از مایکل میدیدم،اون دوست داشتنی بود،جذاب بود،بی نقص و انگار میدونست باید چیکار کنه که میخکوب شی.تو مدرسه همه واسم شعر درست کرده بودن،هی مایکلی میرقصیدم.حتی جلو معلم.شاید 1سال بعدش بود که دادگاه مایکل شروع شد،پشت هم شایعه،اراجیف....همه ی اینها گذشت تا اینکه یه روز خواهرم یه روزنامه آورد که روش نوشته بود مایکل جکسون تبرئه شد
اینم عکس همون روزنامه ست که از سال 84 دستمه
129.7.img98.net/out.php/i227690_photo-0562.jpg
برای یه مدت مایکل تو خونه کمرنگ شد،خیلی کم حرفش پیش میومد.تا اینکه بعد از یه مدت طولانی ویدئوی black or white رو میدیدم دقیقا اون لحظه ای که مایکل زیر نوره و سرش پایینه و آروم سرشو بلند میکنه با دیدن چشمهاش قلبم ریخت و اون لحظه تا حالا دیگه هرگز برام تکرار نشد.من دیوونه ی اون نگاه،اندام،رقص،صدا و جادوش شدم.این روزها حدودا مربوط به 6سال پیشه.بعد از اون بود که خیلی جدی دنبال مایکل بودم.با همین دیال آپ هی عکساشو میگرفتم.تو مدرسه که پیچید یکی از دوستای صمیمیم که دختر دایی همین فرناز خودمونم بود گفت اتفاقا منم یه دختر عمه دارم تا میگی بالای چشم مایکل ابروئه ناراحت میشه.اینجوری شد که با فرناز آشنا شدم و به واسطه ی اون با سایت امجی.خبرای مایکلو از اینجامیگرفتم،تا یه عکس جدید ازش میومد کلی ذوق میکردم.دوستای خوبی پیدا کردم،آرشیومو به کمک الناز و فرناز و تو سالهای بعد با دوستان دیگه کامل کردم.درواقع اینجا پر از خاطرات خوبیه که فراموش نشدنین.اوج این شادی رو سال 2009 با خبر بازگشت مایکل به یاد میارم.وقتی هممون تو تب و تاب رفتن به this is it بودیم.تاپیکی که حمید زده بود"تو هم چمدونت رو ببند ...."
ما طی سالها به یه خانواده تبدیل شدیم،با وجود فاصله بینمون با هم بودیم و خواهیم بود.چون هدفمون عشق بوده و هست....
راستی امین عکس چیپس مزمز تو اون سالها این بود
129.7.img98.net/out.php/i227691_photo-0563.jpg
129.7.img98.net/show.php/227692_photo-0564.jpg.html
it's all for L.O.V.E
شروعش برمیگرده به 9 سال پیش وقتی 9سالم بود.تا قبل از اون مایکل جکسون یه اسم کاملا مبهم تو ذهنم بود تا اینکه خواهرم(7سال ازم بزرگتره) سی دی های مایکلو از یکی از دوستاش گرفت.وقتی صداشو زیاد کرد بلند گفت بیاین مایکل جکسونه اگه نبینیدش چیز بزرگیو از دست دادین.اولین صحنه ای که از مایکل دیدم اجرای دنجرس در ام تی وی 1995 بود.خیلی بیرحمانه گفتم اینم آدمه واستیم نگاش کنیم.اما ته دلم میخواستم 10بار دیگه اون رقصو ببینم.این وضع تا پایان اون سال ادامه داشت و هر روز ویدئوهای بیشتری از مایکل میدیدم،اون دوست داشتنی بود،جذاب بود،بی نقص و انگار میدونست باید چیکار کنه که میخکوب شی.تو مدرسه همه واسم شعر درست کرده بودن،هی مایکلی میرقصیدم.حتی جلو معلم.شاید 1سال بعدش بود که دادگاه مایکل شروع شد،پشت هم شایعه،اراجیف....همه ی اینها گذشت تا اینکه یه روز خواهرم یه روزنامه آورد که روش نوشته بود مایکل جکسون تبرئه شد
اینم عکس همون روزنامه ست که از سال 84 دستمه
129.7.img98.net/out.php/i227690_photo-0562.jpg
برای یه مدت مایکل تو خونه کمرنگ شد،خیلی کم حرفش پیش میومد.تا اینکه بعد از یه مدت طولانی ویدئوی black or white رو میدیدم دقیقا اون لحظه ای که مایکل زیر نوره و سرش پایینه و آروم سرشو بلند میکنه با دیدن چشمهاش قلبم ریخت و اون لحظه تا حالا دیگه هرگز برام تکرار نشد.من دیوونه ی اون نگاه،اندام،رقص،صدا و جادوش شدم.این روزها حدودا مربوط به 6سال پیشه.بعد از اون بود که خیلی جدی دنبال مایکل بودم.با همین دیال آپ هی عکساشو میگرفتم.تو مدرسه که پیچید یکی از دوستای صمیمیم که دختر دایی همین فرناز خودمونم بود گفت اتفاقا منم یه دختر عمه دارم تا میگی بالای چشم مایکل ابروئه ناراحت میشه.اینجوری شد که با فرناز آشنا شدم و به واسطه ی اون با سایت امجی.خبرای مایکلو از اینجامیگرفتم،تا یه عکس جدید ازش میومد کلی ذوق میکردم.دوستای خوبی پیدا کردم،آرشیومو به کمک الناز و فرناز و تو سالهای بعد با دوستان دیگه کامل کردم.درواقع اینجا پر از خاطرات خوبیه که فراموش نشدنین.اوج این شادی رو سال 2009 با خبر بازگشت مایکل به یاد میارم.وقتی هممون تو تب و تاب رفتن به this is it بودیم.تاپیکی که حمید زده بود"تو هم چمدونت رو ببند ...."
ما طی سالها به یه خانواده تبدیل شدیم،با وجود فاصله بینمون با هم بودیم و خواهیم بود.چون هدفمون عشق بوده و هست....
راستی امین عکس چیپس مزمز تو اون سالها این بود
129.7.img98.net/out.php/i227691_photo-0563.jpg
129.7.img98.net/show.php/227692_photo-0564.jpg.html
it's all for L.O.V.E
Last edit: 13 سال 5 ماه قبل by Termeh.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: Michaellover, dorsa mj
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
- kingmichael
-
- آفلاین
- Dangerous
-
- Legends live forever
13 سال 5 ماه قبل #21525
توسط kingmichael
پاسخ داده شده توسط kingmichael در تاپیک پاسخ: چجوری مایکلی شدی؟
ترمه لینکا نمین چرا؟
خیلی کنجکاو شدم عکس مزمز رو ببینم
خیلی کنجکاو شدم عکس مزمز رو ببینم

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
12 سال 9 ماه قبل #29893
توسط dorsa mj
پاسخ داده شده توسط dorsa mj در تاپیک چجوری مایکلی شدی؟
داستان من در مورد آشنایی با مایکل داستانیه که اولش خیلی خوب ولی اخرش ...
الان چیز های زیادی رو از اون موقع به یاد نمیارم . احتمالا چند تا فیلم میلم تو مغزم با هم قاطی شده باشن !!! ولی اگه شما هم این فیلم رو دیدید یا اسمشو میدونین بهم بگین . شاید اصلا همون تریلر یا یه چیزی شبیه اون باشه که به خاطر کمرنگ بودن اون در خاطر من اونو نشناسم . ولی اگه اشتباه میکردم هم بهم بگید ، ممنون میشم .
6-5 سالم بود .در یکی از شبهای قشنگ زندگیم ،من و مامانمو بابام ، همه نشسته بودیم و تلوزیون ( ماهواره ) میدیدیم یه فیلم قشنگ نشون میداد . فکر کنم داستان فیلم این بود که یه مرده
با یه زنه داشتن از دست ادم بدا یا حالا هر چیز دیگه ای فرار میکردن . نمیدونم چرا ولی اسم اون مرده رو برای خودم گذاشته بودم (( قهرمان مهربون و ناز من ))
از همون اول برق چشماش منو گرفت . از همون موقعی که یه بچه ی 5 ساله بودم با خودم میگفتم که این ادمه الکیه . انگار نمیتونستم شخصیتش رو باور کنم . فکر میکردم این ادمه رو از یه دنیای دیگه اوردن . احساس میکردم این یه خورده غیر طبیعیه . اصلا اغراق نمیکنم .دقیقا یادمه که چه احساسی داشتم هنوز هم وقتی به اون شب فکر میکنم همون حس بهم دست میده . من خیلی ازش خوشم اومده بود . از کل فیلم فقط یه صحنش یادم مونده که مطمئنم دقیق دقیق نیست ولی مال خودشه . صنحنه ای که دوربین از نمای نزدیک ، قدم زدنشو نشون میده . با اون کفشای خوشگلش و جوراب سفیدش ، اروم و با احتیاط قدم بر میداره و چیز های کوچولوی سیاهی کنار پاش وول میخورن .!!!
میدونین من اون موقع ها عادت داشتم هر فیلمی رو که میدیدم ، شب موقع خواب اونو تو ذهنم ویرایش میکردم . خودمو میذاشتم جای کارگردان و فیلم نامه نویس و فیلم رو جوری که خودم دوست داشتم میساختم . یا مثلا خودمو میذاشتم جای قهرمان داستان و خلاصه برای خودم دنیایی داشتم . هنوز هم یه خورده اون طوری ام . ولی اونشب همش همون صحنه میومد جلوی چشمام . من واقعا تحت تاثیر قرار گرفته بودم ... اونشب به خودم قول دادم که وقتی بزرگ شدم پیداش کنم و بهش بگم که خیلی دوسش دارم . و بهش بگم که به نظرم با همه ی دنیا فرق میکنه.
خلاصه اون شب گذشت و من اون فیلم و اون مرد رو به کلی به فراموشی سپردم . 6-5 سال گذش و من حدودا 10 ساله بودم . یه روز ماهواره داشت Remember the time رو نشون میداد . بابام منو صدا زد و گفت : درسا بدو بیا داره مایکل جکسون رو نشون میده . منم نشستم پای تلوزیون . خیلی از موزیک ویدیوش خوشم اومد . بابام گفت : ((این مایکل جکسونه . معروفترین ادم دنیاست .))بعد از تموم شدن فیلم من رفتم سراغ درسام و بدین ترتیب فرصت دیگری برای شناختن قهرمانم از دست رفت ...
(
سه سال بعد من وارد دوره ی جدیدی از زندگیم شده بودم . حالا دیگه بچه نبودم ( البته از نظر خودم ) و حس میکردم که دیگه دارم بزرگ میشم . یعنی سال 88 0 زمانی بود که در تهران درگیری هایی شروع شد . منم که اصلا تو باغ نبودم و از این که مدرسه ها تموم شده برا خودم حال میکردم . تو همین حال و هوا بودیم . یه شب که بابام از سر کار اومده بود و داشت در مورد خبر های تهران حرف میزد ، وسط حرفاش یه دفعه گفت : راستی میدونید که مایکل جکسون سکته کرده ؟ شاید مامانم میدونست ولی من نمیدونستم . من اونموقع فقط میدونستم مایکل جکسون معروفترین ادم دنیاست . فقط همین !!! با خودم گفتم اخیییی ... مگه چند سالش بود ؟ پس بچه هاش چی ؟ اصلا بچه داشته ؟ یا این که این قضیه ربطی به تهران داره ؟ و ....
اونشب هم گذشت رفت پی کارش ...
دو سال دیگه هم گذشت ... یه روز مامانم یه سی دی مسابقه ی رقص خرید . گذاشتیمش تو دی وی دی پلیر . دومین رقصنده که اومد و اهنگش شروع شد ، احساس کردم اهنگش خیلی اشناست ( اخه تو بچگی یه بار شنیده بودمش ) اولش صدای باز شدن در و قدم زدن و رعد و برق (این تریلره ؟) و ... . همین موقع موبایل مامانم زنگ زد و خلاصه مامانم یه کاری براش پیش اومد و با ابجی و داداشم رفت بیرون و من خونه تنها موندم .یه دفعه تصمیم گرفتم برم تو اینترنت و در مورد مایکل جکسون بیشتر بدونم . خلاصه رفتم تو اینترنت و چند تا وبلاگو باز کردم . چند تا عکس که ازش دیدم ، احساس کردم که خیلی وقته که میشناسمش . همینطوری که داشتم با کنجکاوی زندگی نامه شو میخوندم ،ناگهان همه چیز رو به خاطر آوردم :
5 سالگیم ... اون صحنه ...کفشای قشنگش ...جورابای سفیدش .. خودش بود : قهرمان مهربون و خوشگل من .
یادم اومد که چقدر ازش خوشم اومد ... یادم اومد که با خودم میگفتم این یه ادم فضائیه .. یادم اومد که به خودم قول داده بودم که یه روز برم واین قهرمانو پیدا کنم ... بله .
حالا قهرمانمو پیدا کردم . حالا فهمیدم که درست فکر میکردم ... اون واقعا یه ادم غیر زمینی بود ... واقعا با همه ی ادما فرق میکرد . آری . ولی ...
حالا دیگر خیلی دیر بود ...
خیلی دیر ...
به خاطر این که اینقدر دیر شناختمش ، احساس گناه میکردم ... نمیتونستم خودم رو ببخشم ...
همینطوری که به صفحه ی کامپیوتر زل زده بودم ، اشکام بی اختیار پایین میریختن ... در اون لحظات فقط ارزوی مرگ میکردم ... با خودم گفتم : تموم شد??? ... شاید اگه تا الانشم مایکل نبود ما حتما کره ی زمینو نابود کرده بودیم ... حالا بدون اون چی میشه ؟؟؟ یعنی فراموشش میکنن ؟؟؟ یعنی ممکنه که دنیا بدون وجود اون به پایان برسه ؟؟؟ و .........
دو سال از اون ماجرا میگذره و امروز من با این قلب شکسته از اشنایی ام با قهرمان مینویسم ، از اشنایی که ده سال به طول انجامید . تنها چیزی که میتونه این قلب شکسته و بی قرار رو اروم کنه ،اومدن به اینترنت و خوندن حرف های قشنگ شما طرفدارای گله . این تنها چیزیست که مرا زنده نگه داشته .
معذرت میخوام که سرتون رو درد آوردم .ازتون میخوام که برام دعا کنید . این روزا حال روحیم خیلی خرابه . این افسردگی داره منو از پا درمیاره . اگه یه روانپزشک سراغ دارید بهم بگید . من به کمک احتیاج دارم . شاید دیگه به این زودی ها نتونم بیام تو اینترنت . برام دعا کنید .
آری .((مایکل با قلبی شکسته از میان ما رفت و طرفدارانی داشت که به خاطر او قلبشان شکسته شد ...))
خیلی دوستت دارم ای قهرمان داستان های ناتمام من ...
الان چیز های زیادی رو از اون موقع به یاد نمیارم . احتمالا چند تا فیلم میلم تو مغزم با هم قاطی شده باشن !!! ولی اگه شما هم این فیلم رو دیدید یا اسمشو میدونین بهم بگین . شاید اصلا همون تریلر یا یه چیزی شبیه اون باشه که به خاطر کمرنگ بودن اون در خاطر من اونو نشناسم . ولی اگه اشتباه میکردم هم بهم بگید ، ممنون میشم .
6-5 سالم بود .در یکی از شبهای قشنگ زندگیم ،من و مامانمو بابام ، همه نشسته بودیم و تلوزیون ( ماهواره ) میدیدیم یه فیلم قشنگ نشون میداد . فکر کنم داستان فیلم این بود که یه مرده


میدونین من اون موقع ها عادت داشتم هر فیلمی رو که میدیدم ، شب موقع خواب اونو تو ذهنم ویرایش میکردم . خودمو میذاشتم جای کارگردان و فیلم نامه نویس و فیلم رو جوری که خودم دوست داشتم میساختم . یا مثلا خودمو میذاشتم جای قهرمان داستان و خلاصه برای خودم دنیایی داشتم . هنوز هم یه خورده اون طوری ام . ولی اونشب همش همون صحنه میومد جلوی چشمام . من واقعا تحت تاثیر قرار گرفته بودم ... اونشب به خودم قول دادم که وقتی بزرگ شدم پیداش کنم و بهش بگم که خیلی دوسش دارم . و بهش بگم که به نظرم با همه ی دنیا فرق میکنه.
خلاصه اون شب گذشت و من اون فیلم و اون مرد رو به کلی به فراموشی سپردم . 6-5 سال گذش و من حدودا 10 ساله بودم . یه روز ماهواره داشت Remember the time رو نشون میداد . بابام منو صدا زد و گفت : درسا بدو بیا داره مایکل جکسون رو نشون میده . منم نشستم پای تلوزیون . خیلی از موزیک ویدیوش خوشم اومد . بابام گفت : ((این مایکل جکسونه . معروفترین ادم دنیاست .))بعد از تموم شدن فیلم من رفتم سراغ درسام و بدین ترتیب فرصت دیگری برای شناختن قهرمانم از دست رفت ...

سه سال بعد من وارد دوره ی جدیدی از زندگیم شده بودم . حالا دیگه بچه نبودم ( البته از نظر خودم ) و حس میکردم که دیگه دارم بزرگ میشم . یعنی سال 88 0 زمانی بود که در تهران درگیری هایی شروع شد . منم که اصلا تو باغ نبودم و از این که مدرسه ها تموم شده برا خودم حال میکردم . تو همین حال و هوا بودیم . یه شب که بابام از سر کار اومده بود و داشت در مورد خبر های تهران حرف میزد ، وسط حرفاش یه دفعه گفت : راستی میدونید که مایکل جکسون سکته کرده ؟ شاید مامانم میدونست ولی من نمیدونستم . من اونموقع فقط میدونستم مایکل جکسون معروفترین ادم دنیاست . فقط همین !!! با خودم گفتم اخیییی ... مگه چند سالش بود ؟ پس بچه هاش چی ؟ اصلا بچه داشته ؟ یا این که این قضیه ربطی به تهران داره ؟ و ....
اونشب هم گذشت رفت پی کارش ...

دو سال دیگه هم گذشت ... یه روز مامانم یه سی دی مسابقه ی رقص خرید . گذاشتیمش تو دی وی دی پلیر . دومین رقصنده که اومد و اهنگش شروع شد ، احساس کردم اهنگش خیلی اشناست ( اخه تو بچگی یه بار شنیده بودمش ) اولش صدای باز شدن در و قدم زدن و رعد و برق (این تریلره ؟) و ... . همین موقع موبایل مامانم زنگ زد و خلاصه مامانم یه کاری براش پیش اومد و با ابجی و داداشم رفت بیرون و من خونه تنها موندم .یه دفعه تصمیم گرفتم برم تو اینترنت و در مورد مایکل جکسون بیشتر بدونم . خلاصه رفتم تو اینترنت و چند تا وبلاگو باز کردم . چند تا عکس که ازش دیدم ، احساس کردم که خیلی وقته که میشناسمش . همینطوری که داشتم با کنجکاوی زندگی نامه شو میخوندم ،ناگهان همه چیز رو به خاطر آوردم :
5 سالگیم ... اون صحنه ...کفشای قشنگش ...جورابای سفیدش .. خودش بود : قهرمان مهربون و خوشگل من .
یادم اومد که چقدر ازش خوشم اومد ... یادم اومد که با خودم میگفتم این یه ادم فضائیه .. یادم اومد که به خودم قول داده بودم که یه روز برم واین قهرمانو پیدا کنم ... بله .
حالا قهرمانمو پیدا کردم . حالا فهمیدم که درست فکر میکردم ... اون واقعا یه ادم غیر زمینی بود ... واقعا با همه ی ادما فرق میکرد . آری . ولی ...
حالا دیگر خیلی دیر بود ...
خیلی دیر ...
به خاطر این که اینقدر دیر شناختمش ، احساس گناه میکردم ... نمیتونستم خودم رو ببخشم ...
همینطوری که به صفحه ی کامپیوتر زل زده بودم ، اشکام بی اختیار پایین میریختن ... در اون لحظات فقط ارزوی مرگ میکردم ... با خودم گفتم : تموم شد??? ... شاید اگه تا الانشم مایکل نبود ما حتما کره ی زمینو نابود کرده بودیم ... حالا بدون اون چی میشه ؟؟؟ یعنی فراموشش میکنن ؟؟؟ یعنی ممکنه که دنیا بدون وجود اون به پایان برسه ؟؟؟ و .........
دو سال از اون ماجرا میگذره و امروز من با این قلب شکسته از اشنایی ام با قهرمان مینویسم ، از اشنایی که ده سال به طول انجامید . تنها چیزی که میتونه این قلب شکسته و بی قرار رو اروم کنه ،اومدن به اینترنت و خوندن حرف های قشنگ شما طرفدارای گله . این تنها چیزیست که مرا زنده نگه داشته .
معذرت میخوام که سرتون رو درد آوردم .ازتون میخوام که برام دعا کنید . این روزا حال روحیم خیلی خرابه . این افسردگی داره منو از پا درمیاره . اگه یه روانپزشک سراغ دارید بهم بگید . من به کمک احتیاج دارم . شاید دیگه به این زودی ها نتونم بیام تو اینترنت . برام دعا کنید .
آری .((مایکل با قلبی شکسته از میان ما رفت و طرفدارانی داشت که به خاطر او قلبشان شکسته شد ...))
خیلی دوستت دارم ای قهرمان داستان های ناتمام من ...
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
12 سال 9 ماه قبل - 12 سال 9 ماه قبل #29896
توسط Elnaz
www.facebook.com/photo.php?fbid=10152212...e=1&relevant_count=1
پاسخ داده شده توسط Elnaz در تاپیک پاسخ: چجوری مایکلی شدی؟
kingmichael نوشته: ترمه لینکا نمین چرا؟
خیلی کنجکاو شدم عکس مزمز رو ببینم
www.facebook.com/photo.php?fbid=10152212...e=1&relevant_count=1
"Be Like Michael Jackson, "Be Mike-like
bemikelike.wordpress.com
bemikelike.wordpress.com
Last edit: 12 سال 9 ماه قبل by Elnaz.
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
12 سال 9 ماه قبل - 12 سال 9 ماه قبل #29902
توسط شاپرک
شب که می شود
خورشید چشمانت را پرواز بده
تا مرگ پروانه به تاخیر بیفتد......
پاسخ داده شده توسط شاپرک در تاپیک پاسخ: چجوری مایکلی شدی؟
من تا 10 -11 سالگی مایکل رو اصلا ندیده بودم و نمیشناختمش. دوستم سگا داشت و همون بازی معروف با آهنگ اسموت... درسته که همون بار اول مث همه آدما مسحور زیبایی آهنگ اسموت شدم ولی چیزی که توجه ام رو جلب کرد و خاطره ساز شد برام، شخصیت مایکله تو بازی بود که بچه ها رو نجات میداد!
اینکه تو یکی رو تحسین کنی فرق داره با اینکه دوستش داشته باشی. راستش اگه شخصیت مایکل و زیبایی درونی اش اینگونه نبود، دوستش نمیداشتم و فقط واسه هنر بی مانندش تحسینش میکردم. دنیا پر از هنرمند و کلی نابغه ست ولی مایکل یه کمپلکس از خصوصیات ممتاز بود که نبوغش در هنر، فقط یکی از اونها بود. آره خب فرشته که نبود اما پر از نقاط درخشان تو شخصیتش بود که به هیچ وجه نمیتونی انکارش کنی. گاهی گمان میکنم که این احتمال وجود داره که اطرافیانم فکر کنن من بعضی خصوصیات(مثلا یکیش علاقه به بچه ها) رو دوس دارم چون مایکل دوست داشته و از فرط علاقه دوس دارم از اون تقلید کنم، ولی اصلا هیچ تقلیدی در کار نیست. حقیقت دقیقا عکس اینه! یعنی اون خصوصیات رو به خاطر مایک دوس ندارم بلکه مایکل رو دوس دارم واسه اون خصوصیات!
اینکه تو یکی رو تحسین کنی فرق داره با اینکه دوستش داشته باشی. راستش اگه شخصیت مایکل و زیبایی درونی اش اینگونه نبود، دوستش نمیداشتم و فقط واسه هنر بی مانندش تحسینش میکردم. دنیا پر از هنرمند و کلی نابغه ست ولی مایکل یه کمپلکس از خصوصیات ممتاز بود که نبوغش در هنر، فقط یکی از اونها بود. آره خب فرشته که نبود اما پر از نقاط درخشان تو شخصیتش بود که به هیچ وجه نمیتونی انکارش کنی. گاهی گمان میکنم که این احتمال وجود داره که اطرافیانم فکر کنن من بعضی خصوصیات(مثلا یکیش علاقه به بچه ها) رو دوس دارم چون مایکل دوست داشته و از فرط علاقه دوس دارم از اون تقلید کنم، ولی اصلا هیچ تقلیدی در کار نیست. حقیقت دقیقا عکس اینه! یعنی اون خصوصیات رو به خاطر مایک دوس ندارم بلکه مایکل رو دوس دارم واسه اون خصوصیات!
شب که می شود
خورشید چشمانت را پرواز بده
تا مرگ پروانه به تاخیر بیفتد......
Last edit: 12 سال 9 ماه قبل by شاپرک.
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
مدیران انجمن: مایکلا
زمان ایجاد صفحه: 0.893 ثانیه