به گفتگوی مایکلی خوش آمدید
زمان سرانجام فرا رسید
برای یک گردهمایی
برای آشنایی بیشتر
و برای ارزش نهادن به میراث مایکل جکسون
زمان سرانجام فرا رسید
برای یک گردهمایی
برای آشنایی بیشتر
و برای ارزش نهادن به میراث مایکل جکسون
داستان هایی از مایکل جکسون
- Michaellover
-
- آفلاین
- Working Day And Night
-
- Live The Life You Love
کمتر
بیشتر
13 سال 8 ماه قبل - 13 سال 8 ماه قبل #17754
توسط Michaellover
"...Before You start Pointing Fingers Make Sure Your Hands Are Clean"
پاسخ داده شده توسط Michaellover در تاپیک پاسخ: داستان هایی از مایکل جکسون
"...Before You start Pointing Fingers Make Sure Your Hands Are Clean"
Last edit: 13 سال 8 ماه قبل by Michaellover.
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
- kingmichael
-
- آفلاین
- Dangerous
-
- Legends live forever
13 سال 8 ماه قبل #17772
توسط kingmichael
پاسخ داده شده توسط kingmichael در تاپیک پاسخ: داستان هایی از مایکل جکسون
پس چرا میگی از توی یکی از وبلاگ ها
خوب از همون اول می گفتی وب خودمون دیگه
راستی پس چرا منو لینک نکردی؟ هااااااااااا؟
بعدش یه انتقاد هم داشتم :
اگه از تو نظر سنجی مایکلو حذف کنی
خیلی بهتره آخه صدای مایکلو که نمیشه با این خواننده های تازه کار مقایسه کرد
خوب از همون اول می گفتی وب خودمون دیگه
راستی پس چرا منو لینک نکردی؟ هااااااااااا؟
بعدش یه انتقاد هم داشتم :

اگه از تو نظر سنجی مایکلو حذف کنی
خیلی بهتره آخه صدای مایکلو که نمیشه با این خواننده های تازه کار مقایسه کرد
كاربر(ان) زير تشكر كردند: Michaellover
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
- Michaellover
-
- آفلاین
- Working Day And Night
-
- Live The Life You Love
13 سال 8 ماه قبل #17912
توسط Michaellover
"...Before You start Pointing Fingers Make Sure Your Hands Are Clean"
پاسخ داده شده توسط Michaellover در تاپیک پاسخ: داستان هایی از مایکل جکسون
به نظر من باید تو نظر سنجی رو در مورد اهنگ های مایکل میذاشت اینطوری
کدام یک از اهنگ های مایکل رو بیشتر دوست دارید؟
1-smooth criminal
2-bilie jean
3- earth song
4- man in the mirror
5-heal the world الی آخر ...
کدام یک از اهنگ های مایکل رو بیشتر دوست دارید؟
1-smooth criminal
2-bilie jean
3- earth song
4- man in the mirror
5-heal the world الی آخر ...
"...Before You start Pointing Fingers Make Sure Your Hands Are Clean"
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
13 سال 8 ماه قبل #17918
توسط blackfire
علم و دانش همان قدرت است ...
پاسخ داده شده توسط blackfire در تاپیک پاسخ: داستان هایی از مایکل جکسون
بچه ها لطفا از عنوان تاپیک خارج نشین
ممنون
ممنون
علم و دانش همان قدرت است ...
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
13 سال 7 ماه قبل #18439
توسط Farnaz
پاسخ داده شده توسط Farnaz در تاپیک پاسخ: داستان هایی از مایکل جکسون
مايكل و ليزا ماري
مقدمه
مايكل پس از جدا شدن از ليزا ماري پريسلي: ”هيچ كس فكر نميكرد كه اين ازدواج دوام داشته باشد.“
مايكل و ليزا در 26 مي سال 1994 در جمهوري دومينيكن در مراسمي خصوصي كه 12 دقيقه به طول انجاميد، با يكديگر ازدواج كردند كه تا دو ماه بعد يعني 11 جولاي فاش نشد. هيچ كدام از اعضاي خانواده ي مايكل در اين مراسم حضور نداشتند. اين دومين ازدواج ليزا ماري 27 ساله و اولين ازدواج مايكل 37 ساله بود. ليزا از ازدواج اولش با يك موسيقيدان با نام دني كاف، كه شش سال به طول انجاميد، يك دختر 5 ساله با نام دنيلي و يك پسر 2 ساله با نام بنجامين داشت. دنيلي اكنون به عنوان مدل فعاليت ميكند.
ازدواج مايكل و ليزا 20 ماه دوام آورد. ليزا در 10 دسامبر سال 1995 رسما تقاضاي طلاقش را به دادگاه لس آنجلس تسليم كرد و آن دو در 18 ژانويه سال 2006 از يكديگر جدا شدند. ليزا ماري در دادخواست خود، اختلافات غير قابل حل را علت اتخاذ اين تصميم ذكر كرده بود.
در آن زمان ناشر مايكل اعلام كرد كه وي از ماجراي درخواست طلاق بي خبر بوده است.
پيش از آن، مايكل و ليزا در جوئن سال 1995 در مصاحبه ي زنده ي تلويزيوني (پرايم تايم) حضور يافتند و عشق خود نسبت به يكديگر را تاييد كردند. ليزا در اين مصاحبه خطاب به مجري ميگويد: ”ميپرسيد كه آيا ما با يكديگر رابطه ي جنسي داريم؟.... و بعد خودش جواب ميدهد: بله! بله! بله!“
شايعاتي بر سر زبانها بود كه مايكل براي ترميم وجهه اش كه پس از اتهامات سال 1993 مخدوش شده بود، تن به ازدواج با ليزا ماري داده است. برخي ادعا ميكردند كه آن دو فقط نقش يك زوج را بازي ميكنند.
در همين مصاحبه مايكل ميگويد: ”فكر ميكنيد ما وانمود ميكنيم؟“
همسرش ادامه ميدهد: ”چگونه ميتوان 24 ساعت شبانه روز با كسي بود، با او خوابيد، بيدار شد و باز در حال وانمود كردن بود؟ من با كسي ازدواج نميكنم مگر اينكه عاشقش شوم.“
مايكل در مصاحبه ي پرايم تايم در مورد آشنايي با ليزا ماري ميگويد:
”اولين بار در لاس وگاس ديدمش. اون 7 سالش بود و من 17 سال داشتم. ما يك شوي خانوادگي داشتيم. اون تمام مدت عادت داشت كه بياد و شوهاي من رو ببينه. يه دختر كوچولو. و درست روبروي من مي نشست. اون معمولأ ميومد. با تعداد زيادي محافظ كه همراهش بودن. و بعد به پشت صحنه ميومد. من سلام ميكردم، باهاش حرف ميزدم و بعد اون باز هم ميومد. و بنظرم مهربون و دوست داشتني ميرسيد و آرزو ميكردم، هميشه آرزو ميكردم كه دوباره ببينمش.
وقتي اون 18 سالش بود، من همش به وكيلم، جان برانكا ميگفتم كه ”تو ليزا ماري پريسلي را ميشناسي؟“ و اون ميگفت ”خوب من نماينده ي مادرش هستم.“ من ميگفتم ”خوب تو ميتوني باهاش تماس بگيري؟ چون فكر ميكنم كه اون خيلي بانمك و جذابه“ و اون هر دفعه ميخنديد و ميگفت ”من همه ي تلاشم رو ميكنم“ بعد ميومد و من بهش ميگفتم ”خوب، فهميدي؟“ و اون هم ميگفت ” نه، هيچي نيست“ و من هميشه اين موضوع رو بهش يادآوري ميكردم. بعد از اون متوجه عكس عروسي ليزا روي جلد يه مجله شدم كه واقعأ من رو تكه تكه كرد. چون احساس ميكردم كه داماد بايد من باشم. واقعأ اين احساس رو داشتم.
ليزا در طي زمان اوج گيري حملات رسانه ها عليه مايكل در زمان طرح اتهام سو استفاده ي جنسي در سال 1993 و اعتياد مايكل به قرصهاي آرام بخش، وي را همراهي ميكرد.
ليزا در اين مصاحبه ميگويد كه پس از چهار ماه كه از آغاز رابطه ي آنها گذشته بود، مايكل از پشت تلفن به وي درخواست ازدواج ميدهد و او هم فورا ميپذيرد.
مقدمه
مايكل پس از جدا شدن از ليزا ماري پريسلي: ”هيچ كس فكر نميكرد كه اين ازدواج دوام داشته باشد.“
مايكل و ليزا در 26 مي سال 1994 در جمهوري دومينيكن در مراسمي خصوصي كه 12 دقيقه به طول انجاميد، با يكديگر ازدواج كردند كه تا دو ماه بعد يعني 11 جولاي فاش نشد. هيچ كدام از اعضاي خانواده ي مايكل در اين مراسم حضور نداشتند. اين دومين ازدواج ليزا ماري 27 ساله و اولين ازدواج مايكل 37 ساله بود. ليزا از ازدواج اولش با يك موسيقيدان با نام دني كاف، كه شش سال به طول انجاميد، يك دختر 5 ساله با نام دنيلي و يك پسر 2 ساله با نام بنجامين داشت. دنيلي اكنون به عنوان مدل فعاليت ميكند.
ازدواج مايكل و ليزا 20 ماه دوام آورد. ليزا در 10 دسامبر سال 1995 رسما تقاضاي طلاقش را به دادگاه لس آنجلس تسليم كرد و آن دو در 18 ژانويه سال 2006 از يكديگر جدا شدند. ليزا ماري در دادخواست خود، اختلافات غير قابل حل را علت اتخاذ اين تصميم ذكر كرده بود.
در آن زمان ناشر مايكل اعلام كرد كه وي از ماجراي درخواست طلاق بي خبر بوده است.
پيش از آن، مايكل و ليزا در جوئن سال 1995 در مصاحبه ي زنده ي تلويزيوني (پرايم تايم) حضور يافتند و عشق خود نسبت به يكديگر را تاييد كردند. ليزا در اين مصاحبه خطاب به مجري ميگويد: ”ميپرسيد كه آيا ما با يكديگر رابطه ي جنسي داريم؟.... و بعد خودش جواب ميدهد: بله! بله! بله!“
شايعاتي بر سر زبانها بود كه مايكل براي ترميم وجهه اش كه پس از اتهامات سال 1993 مخدوش شده بود، تن به ازدواج با ليزا ماري داده است. برخي ادعا ميكردند كه آن دو فقط نقش يك زوج را بازي ميكنند.
در همين مصاحبه مايكل ميگويد: ”فكر ميكنيد ما وانمود ميكنيم؟“
همسرش ادامه ميدهد: ”چگونه ميتوان 24 ساعت شبانه روز با كسي بود، با او خوابيد، بيدار شد و باز در حال وانمود كردن بود؟ من با كسي ازدواج نميكنم مگر اينكه عاشقش شوم.“
مايكل در مصاحبه ي پرايم تايم در مورد آشنايي با ليزا ماري ميگويد:
”اولين بار در لاس وگاس ديدمش. اون 7 سالش بود و من 17 سال داشتم. ما يك شوي خانوادگي داشتيم. اون تمام مدت عادت داشت كه بياد و شوهاي من رو ببينه. يه دختر كوچولو. و درست روبروي من مي نشست. اون معمولأ ميومد. با تعداد زيادي محافظ كه همراهش بودن. و بعد به پشت صحنه ميومد. من سلام ميكردم، باهاش حرف ميزدم و بعد اون باز هم ميومد. و بنظرم مهربون و دوست داشتني ميرسيد و آرزو ميكردم، هميشه آرزو ميكردم كه دوباره ببينمش.
وقتي اون 18 سالش بود، من همش به وكيلم، جان برانكا ميگفتم كه ”تو ليزا ماري پريسلي را ميشناسي؟“ و اون ميگفت ”خوب من نماينده ي مادرش هستم.“ من ميگفتم ”خوب تو ميتوني باهاش تماس بگيري؟ چون فكر ميكنم كه اون خيلي بانمك و جذابه“ و اون هر دفعه ميخنديد و ميگفت ”من همه ي تلاشم رو ميكنم“ بعد ميومد و من بهش ميگفتم ”خوب، فهميدي؟“ و اون هم ميگفت ” نه، هيچي نيست“ و من هميشه اين موضوع رو بهش يادآوري ميكردم. بعد از اون متوجه عكس عروسي ليزا روي جلد يه مجله شدم كه واقعأ من رو تكه تكه كرد. چون احساس ميكردم كه داماد بايد من باشم. واقعأ اين احساس رو داشتم.
ليزا در طي زمان اوج گيري حملات رسانه ها عليه مايكل در زمان طرح اتهام سو استفاده ي جنسي در سال 1993 و اعتياد مايكل به قرصهاي آرام بخش، وي را همراهي ميكرد.
ليزا در اين مصاحبه ميگويد كه پس از چهار ماه كه از آغاز رابطه ي آنها گذشته بود، مايكل از پشت تلفن به وي درخواست ازدواج ميدهد و او هم فورا ميپذيرد.
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
13 سال 7 ماه قبل - 13 سال 7 ماه قبل #19868
توسط Farnaz
پاسخ داده شده توسط Farnaz در تاپیک پاسخ: داستان هایی از مایکل جکسون
ليزا ماري تو مصاحبه هايي كه بعد از جدا شدنش از مايكل انجام داده بود، چيزهايي خيلي خصوصي در مورد رابطه ي جنسيش با مايكل گفته بود كه به خاطر احترام به حريم شخصي مايكل من اونها رو اينجا نمي نويسم. فقط در همين حد ميگم كه ليزا گفته بود از نظر جنسي، جذب مايكل شده بود و روابطشون رو عالي توصيف ميكنه و ميگه كه از بين مردهايي كه باهاشون رابطه داشته، بهترين رابطه ي جنسي رو با مايكل داشته... بعد ادامه ميده كه موقعي كه عاشق مايكل ميشه، انگار هيپنوتيزم شده بود و بعد از مدتي از خواب بيدار ميشه و همه چيز پيوسته در حال تغيير بوده.
.............................................................
اين مصاحبه هم پر از فحش و حرفهاي زشته كه من معادل فارسيش رو بلد نبودم بنويسم. در مورد الويس و خاطراتش و انتشار آلبوم و غيره و غيره و غيره هم خيلي حرف زده بود كه متن مصاحبه رو به چيزهاي مايكلي خلاصه كردم.
..............................................................
..............................................................
مصاحبه ي مجله ي رولينگ استون با ليزا ماري پريسلي ـ آپريل2003
پريسلي ميداند كه دنيا بعد از جدا شدنش از مايكل جكسون، طور ديگري نگاهش ميكند. اين مسئله باعث عصبانيت او ميشود.
ليزا ميگويد كه مايكل وقتي او هنوز يك نوجوان بوده است، سعي ميكند از طريق ارسال يادداشتي با او تماس بگيرد. وكيل ليزا اين پيام را كه در آن نوشته شده بود ”مايكل ميخواهد تو را ملاقات كند، او فكر ميكند كه تو بسيار زيبا هستي.“ به دست وي ميرساند.
ليزا ميگويد كه در آن زمان او كاملا عاشق دني كاف شده بود و براي همين به اين پيام اعتنا نميكند:
ـ فكر كردم اون آدم خيلي عجيبيه و من اصلا هيچ علاقه اي به ديدنش نداشتم.
چند سال بعد يك دوست به ليزا ميگويد كه مايكل علاقه دارد آهنگي را كه او ساخته است، گوش كند. ليزا به گفته ي خود علاقه اي به استفاده از نام كمپاني مايكل نداشت اما به او توصيه ميشود كه انجام ديداري با مايكل نتايج كاري خوبي برايش در پي خواهد داشت. آنها يكديگر را در خانه ي همان دوست ملاقات ميكنند و ماجرا از همين جا شروع ميشود.
ـ اون رفتارش با من خيلي واقعي بود. و بي معطلي برام توضيح داد كه خبر داره مردم چي در موردش ميگن و اينكه حقيقت نداره و واقعيت چيه.
و حرفهاش قانع كننده بود؟
ـ آره. به اين فكر ميكردم كه آخي، طفلكي، چقدر بد فهميده شدي... ما نشستيم و با هم حرف زديم و اون اصلا طوري كه من فكر كرده بودم نبود. خيلي واقعي بود. اون فحش ميداد، مزه مي پروند و من هم گفتم واي رسانه ها اين همه حرف در موردت ميزنن و تو اصلا اون طوري كه اونها ميگن نيستي.
اما چرا مايكل نميخواست كه مردم حقيقت رو راجع بهش بدونن؟
ـ نميدونم. فكر ميكنم شايد از اين تصويري كه براش ساخته بودن، به نفع خودش استفاده ميكرد. اون شرورها راجع به اتاق اكسيژن و ميمون و فيل. باعث ميشد مرموز به نظر برسه و فكر ميكنم از اين وضع خوشش مي اومد. اما بعد نتيجه ي عكس داد. مثل هميشه.
ـ من هميشه بهش ميگفتم اگه مردم ميدونستن تو واقعا كي هستي، اينقدر به من نميگفتن ديوونه ام كه باهات ازدواج كردم. اگه ميدونستن كه تو ول ميگردي و مشروب ميخوري و با مزه اي و كلي آدم رو ميخندوني و فحش ميدي و بد دهن هم هستي و هميشه هم صدات بلند نيست. نميدونم چرا فكر ميكني اين تصوير به دردت ميخوره چون ديگه به كارت نمياد.
بعد از اولين جلسه ي آشنايي، آن دو رابطه ي دوستانه شان را با يكديگر شروع كردند. بعد اتهامات سو استفاده ي جنسي عليه مايكل مطرح گرديد و دنياي او زير و رو شد.
ـ اين شرورها فوري همه جا پخش شد و اون سريع به من زنگ زد تا بگه چيزهايي كه راجع بهش گفته ميشه حقيقت نداره. و موقعيت طوري بود كه انگار كسي ميخواست از اون اخاذي كنه. من حرفهاش رو باور كردم چون خيلي قانع كننده بود.... (ابروهايش را به طرز شيطنت آميزي در هم ميكشد) نميدونم، من بنا به دلايلي هر چيزي كه ميگفت باور ميكردم. اين خيلي عجيبه، چون اون به عده ي كمي اجازه ميده خود واقعيش رو ببينن و بفهمن كه واقعا كيه. شايد پنج يا شش نفر، به جز بچه ها، اون رو واقعا بشناسن. ولي وقتي اون رو بشناسين (لبخند ميزند) ... يه آدم واقعي رو مي بينين كه نقطه ي مقابل چيزيه كه ازش سراغ داشتين... اون نفهميد كه داره واسش دردسر درست ميشه چون يه احمقه.
جكسون در زير حملات رسانه ها بود و اين مسئله حس حمايت پريسلي را برانگيخت.
ـ من با خودم گفتم كه نجاتش ميدم و فكر كردم همه ي كارهايي كه اون انجام ميده مثل حس انسان دوستيش و كمك به بچه ها فوق العاده است و گفتم شايد ما بتونيم با كمك هم دنيا رو نجات بديم. (مكث ميكند)... خيلي خوب... چي!! من تو اوهام بودم. يه فكرهاي رمانتيكي تو مغزم درست كردم كه ميتونم اون رو نجات بدم و دنيا رو هم نجات بدم.
در اين زمان ليزا هنوز با داني كاف زندگي ميكرد و هنوز رابطه اش با مايكل به صورت دوست دختري و دوست پسري در نيامده بود.
ـ اون خيلي به من زنگ ميزد. با من در دل ميكرد. كه ميتونست خيلي فريبكارانه باشه. نميدونم. من اوقات بيشتري رو باهاش ميگذروندم و اشتباه كردم و گفتم كه از زندگي مشتركم راضي نيستم و بعد اظهار عشق شروع شد. و من شايد زودتر از زماني كه بايد، از زندگي مشتركم دست كشيدم و اين شايد يكي از بزرگترين اشتباهات زندگي من باشه.
منظورت از اظهار عشق، عشق بين يه دختر و پسره؟
ـ آره. گل آوردن، زنگ زدن، آب نبات... هرچي كه بتوني فكرش رو بكني...
من فكر ميكنم مردم هنوزم شك دارن كه تو يه رابطه ي زناشويي معمولي با مايكل داشتي
ـ همينطوره.
ولي من فكر ميكنم كه مسئله هم همينه.
ـ مسئله همينه. همون طور كه گفتم، من گرفتار اين طرز تفكر شدم كه همه ي اين ماجرا ها (ازدواجم با مايكل) يه نمايش بوده. اين اولين باري بود كه به همچين چيزي متهم ميشدم و برام شوكه كننده بود.
اما براي روشن شدن موضوع، آيا واقع بينانه است كه بگيم شما در خلوت خودتون مثل همه ي زن و شوهرهاي ديگه بودين و كارهايي رو كه اونها ميكنن، انجام ميدادين، مثل بوسيدن، با هم خوابيدن يا رابطه ي جنسي؟
ـ بله، براي مدتي اين قسمتي از زندگيمون بود. ولي بعد روابطمون خيلي زشت شد.
قبل از اون، وقتي هنوز خوب بود، آيا برداشتت اين بود كه اين همون چيزي بود كه اون ميخواست؟
ـ (مكث ميكند) من ديگه نميدونم اون چي ميخواست. ميدونم كه واسه اون خيلي به موقع و به جا بنظر مياد، اگه دوباره به موضوع نگاه كنم، صفحه ي آهنگ داشت منتشر ميشد، يه اتفاقهاي ديگه اي داشت مي افتاد و من زيادي درگير ... (تامل ميكند) من ميتونم قصد و نيت
خودم رو به شما بگم اما نميتونم مال اون رو بگم.“
(کپی شده از تاپیکهای قبلی الناز عزیز)
.............................................................
اين مصاحبه هم پر از فحش و حرفهاي زشته كه من معادل فارسيش رو بلد نبودم بنويسم. در مورد الويس و خاطراتش و انتشار آلبوم و غيره و غيره و غيره هم خيلي حرف زده بود كه متن مصاحبه رو به چيزهاي مايكلي خلاصه كردم.
..............................................................
..............................................................
مصاحبه ي مجله ي رولينگ استون با ليزا ماري پريسلي ـ آپريل2003
پريسلي ميداند كه دنيا بعد از جدا شدنش از مايكل جكسون، طور ديگري نگاهش ميكند. اين مسئله باعث عصبانيت او ميشود.
ليزا ميگويد كه مايكل وقتي او هنوز يك نوجوان بوده است، سعي ميكند از طريق ارسال يادداشتي با او تماس بگيرد. وكيل ليزا اين پيام را كه در آن نوشته شده بود ”مايكل ميخواهد تو را ملاقات كند، او فكر ميكند كه تو بسيار زيبا هستي.“ به دست وي ميرساند.
ليزا ميگويد كه در آن زمان او كاملا عاشق دني كاف شده بود و براي همين به اين پيام اعتنا نميكند:
ـ فكر كردم اون آدم خيلي عجيبيه و من اصلا هيچ علاقه اي به ديدنش نداشتم.
چند سال بعد يك دوست به ليزا ميگويد كه مايكل علاقه دارد آهنگي را كه او ساخته است، گوش كند. ليزا به گفته ي خود علاقه اي به استفاده از نام كمپاني مايكل نداشت اما به او توصيه ميشود كه انجام ديداري با مايكل نتايج كاري خوبي برايش در پي خواهد داشت. آنها يكديگر را در خانه ي همان دوست ملاقات ميكنند و ماجرا از همين جا شروع ميشود.
ـ اون رفتارش با من خيلي واقعي بود. و بي معطلي برام توضيح داد كه خبر داره مردم چي در موردش ميگن و اينكه حقيقت نداره و واقعيت چيه.
و حرفهاش قانع كننده بود؟
ـ آره. به اين فكر ميكردم كه آخي، طفلكي، چقدر بد فهميده شدي... ما نشستيم و با هم حرف زديم و اون اصلا طوري كه من فكر كرده بودم نبود. خيلي واقعي بود. اون فحش ميداد، مزه مي پروند و من هم گفتم واي رسانه ها اين همه حرف در موردت ميزنن و تو اصلا اون طوري كه اونها ميگن نيستي.
اما چرا مايكل نميخواست كه مردم حقيقت رو راجع بهش بدونن؟
ـ نميدونم. فكر ميكنم شايد از اين تصويري كه براش ساخته بودن، به نفع خودش استفاده ميكرد. اون شرورها راجع به اتاق اكسيژن و ميمون و فيل. باعث ميشد مرموز به نظر برسه و فكر ميكنم از اين وضع خوشش مي اومد. اما بعد نتيجه ي عكس داد. مثل هميشه.
ـ من هميشه بهش ميگفتم اگه مردم ميدونستن تو واقعا كي هستي، اينقدر به من نميگفتن ديوونه ام كه باهات ازدواج كردم. اگه ميدونستن كه تو ول ميگردي و مشروب ميخوري و با مزه اي و كلي آدم رو ميخندوني و فحش ميدي و بد دهن هم هستي و هميشه هم صدات بلند نيست. نميدونم چرا فكر ميكني اين تصوير به دردت ميخوره چون ديگه به كارت نمياد.
بعد از اولين جلسه ي آشنايي، آن دو رابطه ي دوستانه شان را با يكديگر شروع كردند. بعد اتهامات سو استفاده ي جنسي عليه مايكل مطرح گرديد و دنياي او زير و رو شد.
ـ اين شرورها فوري همه جا پخش شد و اون سريع به من زنگ زد تا بگه چيزهايي كه راجع بهش گفته ميشه حقيقت نداره. و موقعيت طوري بود كه انگار كسي ميخواست از اون اخاذي كنه. من حرفهاش رو باور كردم چون خيلي قانع كننده بود.... (ابروهايش را به طرز شيطنت آميزي در هم ميكشد) نميدونم، من بنا به دلايلي هر چيزي كه ميگفت باور ميكردم. اين خيلي عجيبه، چون اون به عده ي كمي اجازه ميده خود واقعيش رو ببينن و بفهمن كه واقعا كيه. شايد پنج يا شش نفر، به جز بچه ها، اون رو واقعا بشناسن. ولي وقتي اون رو بشناسين (لبخند ميزند) ... يه آدم واقعي رو مي بينين كه نقطه ي مقابل چيزيه كه ازش سراغ داشتين... اون نفهميد كه داره واسش دردسر درست ميشه چون يه احمقه.
جكسون در زير حملات رسانه ها بود و اين مسئله حس حمايت پريسلي را برانگيخت.
ـ من با خودم گفتم كه نجاتش ميدم و فكر كردم همه ي كارهايي كه اون انجام ميده مثل حس انسان دوستيش و كمك به بچه ها فوق العاده است و گفتم شايد ما بتونيم با كمك هم دنيا رو نجات بديم. (مكث ميكند)... خيلي خوب... چي!! من تو اوهام بودم. يه فكرهاي رمانتيكي تو مغزم درست كردم كه ميتونم اون رو نجات بدم و دنيا رو هم نجات بدم.
در اين زمان ليزا هنوز با داني كاف زندگي ميكرد و هنوز رابطه اش با مايكل به صورت دوست دختري و دوست پسري در نيامده بود.
ـ اون خيلي به من زنگ ميزد. با من در دل ميكرد. كه ميتونست خيلي فريبكارانه باشه. نميدونم. من اوقات بيشتري رو باهاش ميگذروندم و اشتباه كردم و گفتم كه از زندگي مشتركم راضي نيستم و بعد اظهار عشق شروع شد. و من شايد زودتر از زماني كه بايد، از زندگي مشتركم دست كشيدم و اين شايد يكي از بزرگترين اشتباهات زندگي من باشه.
منظورت از اظهار عشق، عشق بين يه دختر و پسره؟
ـ آره. گل آوردن، زنگ زدن، آب نبات... هرچي كه بتوني فكرش رو بكني...
من فكر ميكنم مردم هنوزم شك دارن كه تو يه رابطه ي زناشويي معمولي با مايكل داشتي
ـ همينطوره.
ولي من فكر ميكنم كه مسئله هم همينه.
ـ مسئله همينه. همون طور كه گفتم، من گرفتار اين طرز تفكر شدم كه همه ي اين ماجرا ها (ازدواجم با مايكل) يه نمايش بوده. اين اولين باري بود كه به همچين چيزي متهم ميشدم و برام شوكه كننده بود.
اما براي روشن شدن موضوع، آيا واقع بينانه است كه بگيم شما در خلوت خودتون مثل همه ي زن و شوهرهاي ديگه بودين و كارهايي رو كه اونها ميكنن، انجام ميدادين، مثل بوسيدن، با هم خوابيدن يا رابطه ي جنسي؟
ـ بله، براي مدتي اين قسمتي از زندگيمون بود. ولي بعد روابطمون خيلي زشت شد.
قبل از اون، وقتي هنوز خوب بود، آيا برداشتت اين بود كه اين همون چيزي بود كه اون ميخواست؟
ـ (مكث ميكند) من ديگه نميدونم اون چي ميخواست. ميدونم كه واسه اون خيلي به موقع و به جا بنظر مياد، اگه دوباره به موضوع نگاه كنم، صفحه ي آهنگ داشت منتشر ميشد، يه اتفاقهاي ديگه اي داشت مي افتاد و من زيادي درگير ... (تامل ميكند) من ميتونم قصد و نيت
خودم رو به شما بگم اما نميتونم مال اون رو بگم.“
(کپی شده از تاپیکهای قبلی الناز عزیز)
Last edit: 13 سال 7 ماه قبل by Farnaz.
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
مدیران انجمن: مایکلا
زمان ایجاد صفحه: 3.399 ثانیه