- ارسال ها: 2908
- تشکرهای دریافت شده: 1357
شعر
13 سال 4 روز قبل #27822
توسط atefe
قشنگ بود .این ادم باحال خیلی شعراش قشنگه !
همیشه عاشق شو وعشق بورز...بزرگ و دوست داشتنی خواهی شد.
بدنبال قلمی هستم و دفتری سفید
که بتوانم با دردهای دلم
سفیدی پوچش را به سیاهی غم بنشانم
تا بگویم که غم تنهایی چون بختک
خرچنگ وار بر قلبم سنگینی میکند
همزبان بسیار است اما، همدل نیست
همنشین بسیار است، اما همراه نیست
وقتی از یک همنشینی به خانه بازمیگردم
دلم را همچنان تنها میبینم
روزگاری است که حتی برای یک هم نشینی دوستانه(!!)
باید با سپری راهی شد
پای دل من از ناهمواری راه زندگی
میل به بیراهه دارد
و می اندیشد
که شاید از بی راهه آسانتر بتوان رسید به آنجا که
حتی به سیاهی ها لبخند زد!!
از: همون آدم باحاله همیشگی!
قشنگ بود .این ادم باحال خیلی شعراش قشنگه !
همیشه عاشق شو وعشق بورز...بزرگ و دوست داشتنی خواهی شد.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: FeanoR
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
13 سال 2 روز قبل #27934
توسط Ehsan
جنگلي كه سوخت،شهري كه ويران شد.............اشكهايي كه پشت خنده ريزان شد
قلبي كه شكست،اميدش كور شد.............چه زود ارزويش زنده به گور شد
و اينگونه حلاوت عشق،تلخ شد...........و اينگونه عاشق بيچاره مسخ شد
خورشيدي كه به يكباره فانوس شد.........رويايي كه به يكباره كابوس شد
ده سال عشق نافرجام من.......... ناله هاي بي رمق ناقوس شد
_______________
شاعر:دوست همون ادم باحال هميشگي
قلبي كه شكست،اميدش كور شد.............چه زود ارزويش زنده به گور شد
و اينگونه حلاوت عشق،تلخ شد...........و اينگونه عاشق بيچاره مسخ شد
خورشيدي كه به يكباره فانوس شد.........رويايي كه به يكباره كابوس شد
ده سال عشق نافرجام من.......... ناله هاي بي رمق ناقوس شد
_______________
شاعر:دوست همون ادم باحال هميشگي
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
کمتر
بیشتر
- ارسال ها: 540
- تشکرهای دریافت شده: 575
13 سال 1 روز قبل #28013
توسط NicoleL2
فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...
نه ديگر حرفي ازشبنم ،نه عشقي واضح و مبهم
نگاهت خوب فهمانده که تو ديگر نمي ماني
نه ديگر حرفِ آ ينده ، نه بر لبهايمان خنده
دو ديوانه ، دو بازنده ، در اين بازي ، چه مِيداني!
نه ديگر آ ن رسيدن ها ، نه شوق و ذوق ِ ديدنها
نه سوي هم دويدن ها ، عقب رفتيم پنهاني
نه ديگر نامه اي چيزي ، نه آن اشکي که مي ريزي
نه در تقويم ِ روميزي ، قرار روز ديداري
نه ديگر فال و نه حافظ ، نه ديگر غير ِ تو هرگز
نه آن شاخه ِ گل ِ قرمز، نه گل ماند و نه گلداني
نه ديگر قصه ً مجنون، نه حرف از عشق ِ بي قانون
نه ماندن ساعتي بيرون ، نه رفتن زير ِ باراني
نه ديگر طعم ِ لالايي ، نه ديگر بي تو تنهايي
نه ديگر کي تو مي آ يي ، همه گم شد به آساني
نه حرفي از دوستت دارم،نه از عشق ِ تو بيمارم
نه تا آ خر تويي يارم ، هوا سردست و طوفاني
نه ديگر نامه اي يادي ، نه حرف از صيد و صيادي
چه کاري دست من دادي ، دل ِ گمراهِ زنداني
نه ديگر شور ِ لبخندي ، نه حرف از بعد و پيوندي
نه مي خندم ، نه مي خندي در اين شبهاي طولاني
نه ديگر صحبت از نازي ، نه حرف از بال پروازي
نه تصميمي به آ غازي ، در اين شبهاي پاياني
نه حرف از خواب و رويايي ، نه حرف از فتح دنيايي
نه قايق توي دريايي ، سکوتست و پريشاني
نه ديگر عذر و کوتاهي ، نه ديگر معذرت خواهي
نه ماندن بين صد راهي ، نه خط ِ روي پيشاني
نه ديگر گفتگو کردن ، نه چيزي آرزو کردن
نه حرفي رو به رو کردن ، فرا موشت شدم آ ني...
(ناشناس)
نگاهت خوب فهمانده که تو ديگر نمي ماني
نه ديگر حرفِ آ ينده ، نه بر لبهايمان خنده
دو ديوانه ، دو بازنده ، در اين بازي ، چه مِيداني!
نه ديگر آ ن رسيدن ها ، نه شوق و ذوق ِ ديدنها
نه سوي هم دويدن ها ، عقب رفتيم پنهاني
نه ديگر نامه اي چيزي ، نه آن اشکي که مي ريزي
نه در تقويم ِ روميزي ، قرار روز ديداري
نه ديگر فال و نه حافظ ، نه ديگر غير ِ تو هرگز
نه آن شاخه ِ گل ِ قرمز، نه گل ماند و نه گلداني
نه ديگر قصه ً مجنون، نه حرف از عشق ِ بي قانون
نه ماندن ساعتي بيرون ، نه رفتن زير ِ باراني
نه ديگر طعم ِ لالايي ، نه ديگر بي تو تنهايي
نه ديگر کي تو مي آ يي ، همه گم شد به آساني
نه حرفي از دوستت دارم،نه از عشق ِ تو بيمارم
نه تا آ خر تويي يارم ، هوا سردست و طوفاني
نه ديگر نامه اي يادي ، نه حرف از صيد و صيادي
چه کاري دست من دادي ، دل ِ گمراهِ زنداني
نه ديگر شور ِ لبخندي ، نه حرف از بعد و پيوندي
نه مي خندم ، نه مي خندي در اين شبهاي طولاني
نه ديگر صحبت از نازي ، نه حرف از بال پروازي
نه تصميمي به آ غازي ، در اين شبهاي پاياني
نه حرف از خواب و رويايي ، نه حرف از فتح دنيايي
نه قايق توي دريايي ، سکوتست و پريشاني
نه ديگر عذر و کوتاهي ، نه ديگر معذرت خواهي
نه ماندن بين صد راهي ، نه خط ِ روي پيشاني
نه ديگر گفتگو کردن ، نه چيزي آرزو کردن
نه حرفي رو به رو کردن ، فرا موشت شدم آ ني...
(ناشناس)
فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست...
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
زمان ایجاد صفحه: 0.980 ثانیه