سؤال خانواده فروپاشیده غرب

08 آگوست 2013 08:37 #32459 توسط bahareh
قرن بیستم، قرن بلاهای زاده بشر برای خود است، قرنی که جنگ های جهانی آن، میلیون ها نفر را به خاک و خون کشید و جنگ سردش هزاران نفر را به آغوش مرگ خاموش انداخت. اما فجایع قرن بیستم تنها نشأت گرفته از کنش- واکنش های سیاسی نبود، بلکه فسادهای اخلاقی و انحرافات جنسی نیز فجایعی ضد بشری به بار آوردند، فجایعی که اثرات آن نیز با گذر زمان شدت می یابد.

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.



سقوط هیتلر و پایان جنگ جهانی دوم برابر شد با ظهور نسلی به نام "نسل فرزندان نامشروع". در حقیقت پایان جنگ جهانی از یک سو باعث تصرف کشورهایی همچون آلمان توسط سربازان بیگانه شد. کشورهای که به واسطه لشکرکشی حاکمانشان میلیون ها نفر از مردان جوان خود را از دست دادند، تلفاتی که ترکیب جنسیتی این کشورها را به طوری جدی به سمت سنگینی کفه به سمت زنان بالا برد. از سوی دیگر با پایان یافتن این جنگ افشاگری های تکان دهنده ذهن مردم را درگیر خود کرد، افشای فجایع انسانی مانند قتل عام لهستانی ها توسط شوروی، قتل عام چک ها توسط آلمان ها و کشته شدن میلیون ها سرباز باعث فروریختن تمام ارزش های اخلاقی و مسیحی در جامعه غرب شد.

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.



با فروپاشی تمام ارزش های اخلاقی به جا مانده از عصر مسیحیت و فلاسفه اخلاق مدار غرب در نیمه ابتدایی این قرن، در پایان آن نیز، روشنفکران غربی با ارائه توجیه و عرفی سازی انواع مفاسد و انحرافات از قبیل همجنس گرایی، هم خانگی، رفتارهای جنسی بی قاعده و ... باعث فروریختن تمام زیرساختهای اخلاقی جامعه خود شد.

این فروپاشی اخلاقی، نوک پیکان را به سمت مهمترین نهاد اجتماعی یعنی نهاد خانواده نشانه رفت. خانواده که حلقه نخستین تشکیل یک جامعه انسانی و نخستین مرکز آموزش و تربیت نسل آینده جامعه است و نسل آینده کنش و واکنش های اجتماعی خود را در این نهاد فرا می آموزد، فلذا سلامت و صلابت اخلاقی این نهاد، نسلی فرزانه و مسالمت جو را تحویل جامعه می دهد و در فقدان این گزاره ها، جامعه در آینده با نسلی پرخاش گر و ستیزه جو روبرو خواهد شد.

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.



مبتنی بر فرهنگ اخلاق مدار، شکل گیری خانواده و برپایی آن ناشی از وصلت دو جنس مونث و مذکر، با هدف تعالی خود و نسل بشری است.

اهمیت این کانون از منظر دین مبین اسلامی تا به حدی است که تشکیل خانواده به مثابه کامل کردن نیمی از دین مومن است. خانواده همچون کارگاهی تکمیل کننده می­ماند که جنس مؤنث را در کنار جنس مذکر جهت تکمیل یکدیگر قرار می دهد. در حقیقت خدواند متعال جنس مؤنث را لطیف و پناه جو خلق کرده و جنس مذکر را جویای لطافت و پناه دهنده قرارداده است. هیچ یک از این دو بی نیاز از دیگری نیست، زیرا که حضرت حق هدف از آفرینش آنان را، اتحاد و انعقاد آن دو با یکدیگر قرار داده است.

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.



با گذر زمان و پیچیده تر شدن ابعاد زندگی بشری و پیدایش ادیان الهی بالاخص دین مبین اسلام که بر حقوق زنان و اطفال تاکید دارد و تحجر یهودیت و مسیحیت تحریف شده را به خود راه نداده است، نظام خانواده از نظامی دارای ضوابط ارباب- رعیتی به نظامی عضو- عضو تغییر می کند و مرد به عنوان سرپرست خانواده(مسئول) به ایفای نقش می پردازد. اسلام در بین ادیان الهی بیشترین و منظم ترین قوانین را جهت تنظیم روابط درون خانواده ارائه داده است. از دید اسلام، خانواده از اهم ارکان جامعه است و در حقیقت رابطه بین خانواده و جامعه موضوعیت دارد و آنها به نوعی لازم و ملزوم یکدیگر قرار گرفته اند.

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.



اسلام به عنوان تنها مشی حرکتی که برای مادر جایگاه خاص تعریف کرده است.

اسلام برخلاف مسیحیت و یهودیت زن را به مثابه خدمتکار خانه نمی داند که انجام امور منزل محکومیت و وظیفه او باشد. در اسلام زن در انجام امور منزل مخیر است و در صورت برگزیدن چنین اختیاری مرد موظف است که علاوه بر نفقه، به او اجرت المثل نیز بپردازد. چرایی این تدبیر اسلام به توجه این دین به فلسفه ذاتی خانواده یعنی بقای نسلی اسلامی برمی گردد. اسلام تعالی زن را در مادری می داند و تعالی مرد را در غیرت و اراده او جهت حمایت و هدایت خانواده خود معرفی کرده است.

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.



فرهنگ اخلاق مدار خانواده را هسته و رأس الخیمه جامعه، و خانواده اخلاقی را خمیر مایه برپایی حیات طیبه می داند. اما تمام جهان به این تعریف اخلاقی وفادار نماند، بطوریکه در روزگار فعلی نهاد خانواده در غرب در مسیر سقوط نهایی قدم بر می دارد. به واقع تحت فشار توهمات روشنفکرانه، تعریفات فمینیستی توجیه گر فحشاء و فانی و تقویت خوی حیوانی شهوت گرا در انسان غربی، کانون خانواده ارزش گذشته خود را در جوامع غربی از دست داده است.

بر این اساس خانواده و جایگاه آن در غرب مسیر طولانی را در فرهنگ و نظام ارزشی طی کرده است. شاید در گذشته جامعه غرب تعریفی درست و مبتنی بر ذات و فلسفه تمدن بشری از خانواده داشته است، اما این تعریف و جایگاه در پیچ و خم تاریخ غرب دستخوش چنان تغییراتی شد که حتی ماهیت و چیستی بنیان خانواده در هر دوره نسبت دوره قبل و بعد خود، جایگاه متفاوت و بعضاً متناقض داشته است. از این رو سعی می شود به طور مجزا به بررسی این جایگاه پرداخته شود.


1- عصر پیس از مسیحیت

در عصر پیش از مسیحیت نظام خانواده در اروپا دارای تعریفی واحد نبوده است. خانواده وابسته به قلمرو های قومی – تمدنی موجود در غرب تغییر ماهیت داده است. در تمدن یونانی به علت دلیل غلبه تفکرات فلاسفه اخلاق مداری چون افلاطون، خانواده دارای جایگاهی اخلاقی و متناسب با ارزشهای انسانی بوده است. اما با سقوط این تمدن به دست اقوام مقدونی، جایگاه خانواده در این نظام متحول شد و تقریباً نظام اخلاقی یونان و بدنبال آن جایگاه خانواده در لبه پرتگاه اخلاقی قرار گرفت.

اما در تمدن روم(Rome) به دلیل وجود یک نظام یک جانشین و استقرار تمدنی واحد در قلمرو این امپراطوری، خانواده دارای ثبات و جایگاه ارزشی با تکیه بر خاستگاه های پدرسالارانه مطلق بود. اما در قلمروهای پراکنده و دور از تمدن رومی همچون جامعه ژرمن ها(German)، دان ها(Dan) و گل ها(Goals)، خانواده به معنای اخلاقی دارای جایگاه چندانی نبوده است و بیشتر نوعی کمون مشترک جنسی و فاقد هرگونه پشتوانه اخلاقی و تعهد آور بوده است.

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.



2- دوران پس از مسیحیت

خانواده در غرب پس از ظهور مسیحیت، بنا به شرایط زمانی و موقعیت تاریخی دارای جایگاه و تعاریفی متفاوت است، که به طور مجزا به آن­ها پرداخته می شود.

الف- دوران حکومت روم میسحی

با گرویدن کنستانتین اول به مسیحیت و تبدیل شدن آن به دین رسمی غرب، خانواده ثبات اخلاقی قابل ملاحظه ای به خود گرفت. در این دوران خانواده فقط دارای جنبه اخلاقی و به معنی پیوند دو جنس مخالف با رعایت قواعد و قوانین شرعی اخلاقی و دینی بوده است. به خاطر حکومت مقتدرانه رومی ها بر اکثر جوامع بشری غربی و حکومت قانون مسیحی بر جامعه، خانواده دارای تعریفی واحد و جایگاهی مبتنی بر شریعت مسیحی بوده است.

ب- سقوط روم، دوران حکومت کلیسا

با سقوط تمدن رومی توسط اسلاوها(Slavs)، جهان غرب تا مدتی دچار دوره فرسایشی و هرج و مرج فراگیر شد. به دنبال آن بی بند و باری جنسی و فحشاء به یک سنت تبدیل شد تا زمانی که کلیسای روم توانست باری دیگر قدرت خود را بر سرتاسر جامعه غرب بگستراند.

از این دوران به عنوان "هزاره تاریک"یا "قرون وسطی" نیز یاد می شود. در این عصر خانواده دارای تفسیری به شدت سخت گیرانه و غیر قابل سقوط بود، زیرا مسیحیت با شرعی ندانستن طلاق، ازدواج را پیوندی ابدی تعریف می کرد، تعریفی که در دراز مدت موجب انحطاط اخلاقی جامعه مسیحی شد.

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.



3- سقوط قدرت کلیسا، پیدایش رنسانس

با سقوط حکومت کلیسا در اروپا، عصر جدیدی پدید آمد. عصری که بعدها عصر رنسانس یا همان تولد مجدد نامیده شد. با آغاز عصر رنسانس تمام ارزش های مسیحی و اخلاقی در اروپا شروع به فروپاشی کرد. این فروپاشی ها عامل تشکیل طبقه جدیدی به نام روشنفکران شد. ماهیت و ذات این طبقه جدید در تاخت و تاز به ارزش های مذهبی و اخلاقی بود.

این طبقه متناسب با جو ضد اخلاقی آن روزگار، توجه زیادی را به خود جلب کرد و مشتاقانی زیادی برای پیوستن به خود داشت. مشتاقانی که کلید ورودشان تاختن به ارزش های اخلاقی و مسیحی بود. رنسانس نوای تولد مجدد تفکرات رومی بود، تفکر و فرهنگی که از آثار هنری آن تا اساطیرش، غرق در برهنگی بودند. برهنگی ای که بار دیگر در اروپا تمام ابعاد زندگی مردم جامعه را در برگرفت.

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.



4- قرن 16 و17

قرون 16و 17 دوران پیدایش کشورها و معنا پیداکردن مرزهای جغرافیای بود. در این زمان بود که فرانسه، اسپانیا، پرتغال، آلمان، امپراطوری اتریش – مجارستان، بریتانیا و ... رسمیت یافتند و توانستند تا حدی خود را از حکومت معنوی رم مستقل کنند.

در این ایام اسپانیا و پرتغال که تحت کنترل حکومت های پادشاهی بودند، بیشترین پایبندی را به اصول تعریف شده از خانواده توسط واتیکان، داشتند و همچنان سعی بر احیای ارزش های مسیحی می کردند. در فرانسه که تحت سلطنت خاندان لویی ها بود نیز نهاد خانواده به خاطر تمدن قدرتمند فرانسوی تا حدی مبتنی بر ارزش های اخلاقی و مسیحی بود.

بطور کلی در این قرون با وجود سقوط کامل سلطه رم، ارزش های اخلاقی هم چنان در جوامع اروپایی حکمفرمایی داشت. بالاخص با ظهور فلاسفه اخلاق مدار که خط و مشی امثال کانت را در پیش گرفته بودند، خانواده در این جوامع همچنان نهادی مقدس و حائز اهمیت محسوب می شد.

5- دوران انقلاب صنعتی

اروپای پس از انقلاب صنعتی از یکسو تحت تاثیر فرهنگ طبقه اشراف و نخبگان قرار داشت که همچنان ارزش های اخلاقی و تقدس مسیحیت را پاس می داشت، و از سوی دیگر تحت الشعاع انقلاب خونین فرانسه قرار گرفت که طی آن پرده­های اخلاق و وجدان بشری دریده شد.

در این دوران نهاد خانواده هر چند به خاطر فجایع ناشی از انقلاب کبیر و شورش های طبقاتی دستخوش لرزه هایی شد، اما همچنان پایگاه اجتماعی خود را حفظ کرد. هر چند که در این عصر رنگ و بوی مسیحی از تفسیر این نهاد کاسته شد، اما همچنان خانواده بر پایه ارزش های اخلاقی بر پا ماند.

6- جنگ جهانی اول و دوم

از این ایام خانواده سیر سقوط و انحطاط خود را آغاز کرد. جنگ های خونین تمام غرب را به آتش کشیده بود. ظهور تفکرات نازیسم و کمونیسم در دو سوی اروپا که هر دو هنجارهای اجتماعی را زیر پا می گذاشتند، و انقلاب خونین روسیه علیه حکومت تزارهای مورد تصدیق کلیسای ارتودکس، به طور کلی باعث فروریختن تمام هنجارهای اخلاقی به خصوص تقدس و محوریت نهاد خانواده گشت.

با وقوع دو جنگ جهانی و تبدیل شدن اروپا به سرزمینی از هر نظر مرده، بار دیگر زوال اخلاق در اروپا پدید آمد. بویژه پس از جنگ جهانی دوم که کشورهایی همچون آلمان که تقریباً نسل مردان جوانشان منقرض شده بود، پذیرای عیاشی های سربازان انگلیسی، آمریکایی و روسی بودند.

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.



7- دوران معاصر

در عصر حاضر، خانواده از دید مبانی اجتماعی منحرف غربی سه گونه است:

الف) حالت زوج - زوج: متشکل از دو مرد همجنس گراست. در این حالت انحرافات جنسی بیشتر در ابعاد روان شناختی بروز پیدا می کند و افراد مشمول آن، مردان مبتلا به اختلال عشوه گری و شخصیت نمایشی(Histrionic Personality Disorder) هستند که گسست هویتشان موجب ایجاد چنین انحرافی در آنان شده است.

ب) حالت زوجه - زوجه: متشکل از دو زن همجنس گراست. طی آن خانواده از همبستری و هم پیمانی دو فرد مؤنث که شرع اسلام آن را با عنوان حرام "مساحقه" یاد می کند، تعبیر می شود.

ج) حالت زوجه-زوج: تنها حالت شرعی، اخلاقی و حتی انسانی در بین حالات نامبرده است که مبتنی بر ارزش های بشری و سلامت اخلاقی شکل گرفته است.

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.


اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.


اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.



چرایی وضعیت فعلی نهاد خانواده در غرب

همانطور که گفته شد در حال حاضر نهاد سنتی- اخلاقی خانواده در غرب در مسیر فروپاشی قرار گرفته است. در حقیقت هم اکنون سونامی طلاق، فرزندان نامشروع، خیانت جنسی و ... حاکی از تضعیف این نهاد در غرب است. اما تضعیف نهاد خانواده در غرب خود مدلول مجموعه ای از علل است که سعی می شود در ذیل به بررسی پاره ای از آنان پرداخته شود:

1- مسائل اقتصادی

مشکلات اقتصادی غرب باعث شده تا خانواده های غربی بویژه جوانان نتوانند فشار سخت مسائل مالی را تحمل کنند و به خاطر آن از زندگی مسئولیت آور در چهارچوب خانواده خارج شوند. این مسئله در زمانی شدت می گیرد که شیوع تفکرات مفسدانه و مروج فحشاء باعث شده است که از دید مردم غرب تعهد زناشویی مسئله چندان حائز اهمیت و مقدسی به چشم نیاید.

2- زوال بیش از پیش کلیسا

در جوامع غربی، مجموعه ای از عوامل همچون سیطره ی نگاه فیلسوفان، اندیشمندان و روشنفکران ملحد یا سکولار، توسعه گروه های شیطان پرستی، ترویج عرفان های کاذب شرقی، ارائه تصویری خشونت آمیز از دین و ... باعث از معیار افتادن ارزش های اخلاقی همچون ازدواج و رابطه دو جنس مخالف بر پایه عقود شرعی شده است.

اکثر مکاتب علوم انسانی غربی برداشتی مادی گرا از عالم دارند. علومی مانند روانشناسی نیز با نگاه فرویدی (هم چیز را ریشه در غرایز جنسی دانستن) روابط بشری را تحلیل می کنند، از این رو بی قید و بند بودن جنسی در علوم انسانی غرب حضوری جدی دارد.


3- تغییر سبک زندگی

غرب هم اکنون تفسیری جدید برای خانواده قائل است. غرب در تعریف نوین خود هدف از ارتباط زوجیت را "آرامش" می داند و از این رو سعی می کند با بسط دادن این عبارت در کنار هدف جنسی و "شناخت بیشتر"، قالب اخلاقی خانواده را به حاشیه براند.

این تعریف صرفاً جنسی- خلقی غرب از خانواده باعث شده است تا نظام ارزشی حاکم بر نهاد خانواده دگرگون شود و پیرو آن سبک زندگی در این جوامع نیز متفاوت شود که می توان مهمترین تبعات آن را به شرح زیر دانست:

- بالا رفتن سن ازدواج

با توجه به تغییر سبک زندگی و تعریف آن در غرب و قرار گرفتن افراد در معرض حجم بالای بی بند و باری و ارتباط جنسی بی هدف و یا مبتنی بر خواسته های شهوانی، به طور کلی میل به ازدواج و تشکیل خانواده در جوامع غربی کاهش پیدا کرده است. و از آنجا که در حال حاضر غرب گرفتار فشار های اقتصادی و بی هویتی روانی- اخلاقی است، سن ازدواج و تشکیل خانواده در آن بالارفته است.

- ترویج خیانت

طبیعی است افرادی که پیش از ازدواج بی بند و باری جنسی دارند، بعد از ازدواج به همسرشان خیانت کنند. بخش بزرگی از نسل جوان غربی به جای داشتن رابطه پایدار، ماجراهای عاشقانه موقتی مختلفی را تجربه می کنند و این مسئله سبب می شود تا نتوانند خود را در یک رابطه ی پایدار و تعهد آور حفظ کنند. این دسته از روابط در زمانی شکل می‌گیرند، گسترش می‌یابند و حفظ می‌شوند که فرد چهارچوب تعهد آور رابطه زوجیت برخاسته از نظام اخلاقی را حفظ کند.

در واقع بی بند و باری جنسی موجود در جامعه غرب باعث شده است افراد نتواند در دراز مدت خود را در یک رابطه طولانی مدت و تعهد آور ببینند. نتیجتاً دچار حس روزمرگی می شوند و برای فرار از آن روی به رابطه خارج از خانواده می آورند و این مسئله خود موجب تزلزل بیشتر جایگاه خانواده می شود.

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.



- هم خانگی در غرب

هم‌خانگی (Cohabitation) نیز یکی دیگر از مظاهر فساد اخلاقی و گرایشات مفسدانه جامعه غرب است که می توان آن را نتیجه مستقیم تغییر سبک زندگی و تعریف آن دانست. هم خانگی به معنی این است که دو جنس جویای رابطه مستقیم و بیشتر با یکدیگر، روی به زندگی مشترک و زیر یک سقف، اما بدون هیچ گونه پیوند شرعی، رسمی و تعهد الزام آور می آورند. در واقع از آنجا که در جامعه معاصر غرب، خانواده صرفاً محل آرامش روانی و لذت جنسی تعریف شده است، نسل جوان غرب به این سبک مفسدانه از رابطه گرایش پیدا کرده است.

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.



این پدیده، خود از عوامل تسریع بخش پروسه فروپاشی نهاد خانواده در غرب است. در حقیقت افرادی که روی به این دسته از روابط می آورند، پس از ترک آن ها که غالباً تجربه های متعددی نیز هستند، هنگامی که رابطه قانونی و اخلاقی خود را با یک فرد آغاز می کنند و نهاد خانواده را بنیان می گذارند، بخاطر تکرار ذهنی خاطرات و تجربه های ناشی از روابط گذشته مانند مراودات کلامی، جنسی و ... که ممکن است موفق تر از روابط فعلی شان باشد، نسبت به زندگی زناشویی خود دلسرد شوند.

این دلسردی یا موجب برقراری رابطه جنسی خارج از خانواده و یا موجب دوری و اجتناب از زوج/زوجه خود می شود که در هر دو صورت باعث فروریختن نهاد خانواده خواهد شد. برای اثبات این نظر هم می توان به تحقیقاتی اشاره کرد که نشان می‌دهند احتمال طلاق دخترانی که ارتباطات نامشروع داشته‌اند، تا حدود 60 درصد افزایش بیشتر است.

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.



4- نبود ساختاری جهت ترویج ازدواج

با توجه به موارد ذکر شده که توام با تضعیف جایگاه کلیسا در این جوامع و دین گریزی نسل جوان غربی است، معیارهای اخلاقی و مذهبی نادیده نیز انگاشته می شوند، معیارهایی که همواره تعهد آور و دارای قیود مخصوص به خود هستند. در حالی که مجموع عوامل موصوف نسل جوان غرب را تعهد گریز کرده و از این رو این نسل رو به افزایش رابطه نامشروع آورده است، هیچ ساختار مناسبی برای ترویج ازدواج و یا ارزش های اخلاقی در این جوامع وجود ندارد.

5- ترویج تفکرات مفسدانه و ظهور جنبش های ضد اخلاقی

یکی دیگر از عوامل فروپاشی و سقوط نظام خانواده در جهان غرب، ترویج و اشاعه تفکرات مفسدانه در این جوامع است که مهمترین آنان را می توان در عناوین زیر یافت:

- فمینیسم

فمینیسم که در نخست برای احقاق حقوق زنان و اجتناب از دید ابزاری به ایشان ظهور کرد، پس از اندک زمانی تبدیل به فرقه ای خانمان برانداز شد که هم با مرد و هم با خانواده ضدیت داشت. فمینیست ها با برپا کردن اعتراضات موسوم به "مارش فاحشگان" در کانادا تقریباً خطی و مشی مفسادانه ای در پی گرفتند. آنان با استفاده از تعابیری همچون "بدنم مال خودم است"، "من چرا باید پاسخگوی عقده‌های جنسی مردان باشم" و ... بر ترویج بی بند و باری، خانواده ستیزی و اشاعه فحشاء و فساد اخلاقی تاکید ورزیدند. تندروی فمینیست ها موجب شد تا در بین پاره ای از جوامع مردان تفکرات زن ستیزانه و یا برتری جویانه­ غیر عادی بروز کند.

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.




تفکر فمینیستی که یکی از اصول آن بی قید و تعهد بودن زن است، در ذات خود معضل زنا و فرزند نتیجه­ی آن را دارد. این دسته از تفکرات با طرح کردن اهداف اخلاق ستیزانه خود در قالب مواردی همچون استقلال و آزادی زنان که در واقع همان فرار از قیود خانوادگی و تعهدات زنا شویی است، باعث ترویج روابط نامشروع و ازدیاد فرزندان نامشروع می شوند.
از آنجا که بیشتر مبتلایان به ایدز از میان جامعه زنان هستند، که منشاء اثر آن هم، بیشتر مسائلی چون تن فروشی، تجاوز، فساد اخلاقی همسر و ... است؛ محتمل است که این موارد تبدیل به بهانه ای شود تا فمینیست ها با توسل به آن دست به ترویج تفکرات فمینیستی و خانواده ستیز بزنند. با توجه به برپایی مراسمات آن ها در سطح جهانی ایعاد این حملات ضد ارزشی بسیار توسعه یافته تر است و مخاطبان بیشتری را به خود جلب می نماید.

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.



فمینیست ها می­گویند تبعیضات جنسیتی، ایدز را زنانه کرده است.

- ظهور جنبش های ضد اخلاقی

با دریده شدن پرده تمدن و اخلاق بشری، فسادهای اخلاقی در قالب جنبش های اجتماعی پدید آمدند. پیدایشی که اوج آن در جنبش هیپی های(Hippie) آمریکا نمایان شد. جنبشی که مشتی گدای جلب توجه، آن را پدید آورده و جهت مرتفع کردن خواهش های شهوانی و نیازهای بیمار گونه خود و برای زندگی جنسی بدون تعهد از آن استفاده می کردند. بدین ترتیب هیپی ها مدافع روابط جنسی آزاد بین دختر و پسر و فرار از هر گونه رابطه تعهد آور شدند.

رشد این قبیل حرکتهای اجتماعی منحرفانه همراه با انفعال نهادهای مذهبی مسیحیت، باعث شد در گذر زمان فساد جنسی تبدیل به فرهنگ غالب بسیاری از جوامع غربی گردد. البته این فساد محدود به غرب نشد، بلکه در حال حاضر از یک سو با تسلط غرب و ابر سرمایه داران بر صنعت فیلم سازی و شبکه های اجتماعی و از سوی دیگر با سیاست صدور فرهنگ آمریکایی، این بیماری به دیگر مناطق جهان نیز سرایت کرده است. و نتیجه آن نیز چیزی جز سقوط ارزش های اخلاقی و بدنبالش افول نهاد مقدس خانواده بخاطر ماهیت تعهد ستیز این حرکات، نخواهد بود.

6- قواعد خشک و کهنه مسیحیت

شریعت و قوانین مسیحیت بسیار کهنه و فاقد هرگونه تطابقی با نیازهای روز جوامع هستند. کهنه گی و بی ربط بودن این قوانین بیشترین اثر سوء خود را بر نظام خانواده گذاشته است. از آنجا که قوانین مسیحی، مسئله طلاق را حرام می داند و در حقیقت ازدواج را پیوند غیرقابل گسست تعریف می کند، خیانت جنسی و روابط خارج از خانواده تبدیل به فرهنگ و پدیده ای مرسوم در بین مسیحیان شده است.

بخش پنجم- تبعات سقوط خانواده در غرب

فروپاشی نظام خانواده در غرب همانطور که خود مدلول دلایل مختلفی است که به پاره ای از آنان در فوق اشاره شد، برخی تبعات اجتماعی را نیز در پی دارد که سعی می شود به ترتیب اهمیت، به آنان پرداخته شود:

1- پیدایش نسلی حرام زاده

فرزند نامشروع یا به زعم روشنفکران، فرزند "خانواده تک والدی" فرزندی است که یا والد او مشخص نیست و یا از طریق رابطه جنسی نامشروع(خلاف موازین شرعی) بوجود آمده است. نسلی که در ابتدا بنا بر مقتضیات ذاتی زمانه، چندان مورد توجه قرار نگرفت، اما پس از سونامی فروپاشی نهاد خانواده و بدنبال آن شدت گرفتن بی بند و باری جنسی، از نظر جمعیتی افزایش چشمگیری پیدا کرد.

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.



در واقع فروپاشی نهاد خانواده در غرب موجب شد تا این تمدن دچار شوکی اخلاقی قرار گردد و بی بند و باری جنسی و بدنبال آن افزایش حرامزادگان در سطح جامعه رشد یابد. با وجود اینکه دولت ها سعی در کاستن از شدت بحران اخلاقی فرزندان نامشروع داشتند اما با شدت گرفتن جنبش های ضد اخلاقی که در اروپا بیشتر در قالب "موج سوم فمینیسم" ظاهر می شد و در آمریکا با عنوان"جنبش هیپی ها" نمایان گشت، تقریبا مبارزه با مسئله زاد و ولد نامشروع به حاشیه رفت و دولت ها در راستای سیاست "گر خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو" نسبت به این مسئله سکوت اختیار کردند و با بی طرفی خود موجب قوت گرفتن این پدیده شوم اخلاقی شدند.

دولتهای غربی که نتوانستند جلوی سقوط نظام خانواده و تبعات ناشی از آن را بگیرند، حتی دست به تغییرات ساختاری در سیستم اجتماعی- قانونی خود زدند تا با این چالش ها روبرو شوند، تغییرات و تمهیداتی که کوچکترین سطوح آنان را می توان در لغو قانون محدودیت سنی برای خرید "قرص صبح فردا"(قرص پیش گیری از بارداری) دید. شاید مهمترین تلاشها در این راستای قانون گذاری های صورت گرفته در جامعه غرب جهت موازی سازی با نهاد خانواده از طریق رسمیت قانون بخشیدن به ارتباط موقت جوانان غرب دید. اما با وجود اینکه دولت های غربی سعی کردند با وجه قانونی بخشیدن به این دسته از روابط موقت و منحرفانه و موازی ساختن آنان با نظام خانواده تا حدی موفق به فرار از اذهان عمومی شوند.

بطورکلی غربیان نتوانستند تبعات ناشی از فروپاشی خانواده من جمله تشدید حرام زادگی را خنثی و آثار منفی آن را محو نمایند. همچنین با افزایش جمعیت حرامزادگان، فروپاشی خانواده شدت گرفته است. تولد فرزندان نامشروع همچون هر عمل خلاف اخلاق دیگری، برای جامعه تبعات منفی به همراه دارد. از سوی دیگر همین نتیجه ناشی از فروپاشی خانواده، خود با تکیه به پیامدهایش از عوامل تشدید این فروپاشی است. از این جهت به ذکر پاره ای از آن ها اشاره می شود:

- شکستن تابوی فرزند نامشروع

هنوز بخشی از جامعه غربی دارای نمایه های سنتی و مذهبی است و جامعه تا چندی پیش رنگ و بوی مذهبی داشته است. ترویج زاد و ولد نامشروع و رسمیت بخشیدن به آن، باعث جلب توجه و شکستن حرمت آن در اندک جمعیت اخلاق مدار غرب می شود.

- تشدید تزلزل نهاد خانواده

مادران و فرزندان نامشروع را خانواده نامیدن و عنوان "خانواده تک والدی" بر آنان گذاشتن، با توسل به کاور عوام فریبانه "هدف آرامش است"، ماهیت و ذات تشکیل خانواده را هدف قرار می گیرد. در حقیقت با این تعریف اصالت اخلاقی خانواده را هدف قرار می دهند.
- متعصب نشاندن جریان های اخلاقی

در جراید و بخش های هنری غربی از مادران این فرزندان بعنوان زنانی"تجربه گرا و مستقل" یاد می شود و این فرزندان را "نیازمند توجه" توصیف می کنند. سعی می شود عمل شنیع بارداری نامشروع با قالب "از تعهد و الزام گریزی" توجیه شود. از سوی دیگر برای کوبیدن مخالفان این بحران اخلاقی، از آنان با عناوینی همچون "نسل پیر"، "اقلیت متعصب" و " ناسیونالیست های فالانژ" یاد می شود، که این مسئله باعث تضعیف جریان های اخلاق گر این جوامع است.
- توجیه همجنس گرایی

از آنجا که بارداری نامشروع در برخی فرهنگ ها با واکنش اجتماعی روبرو می شود، از این رو ممکن است باعث شود گرایشات همجنس گرایانه(که بارداری در آن موضوئیت ندارد) بالاخص در بین جامعه زنان و کودکان قربانی این عمل شنیع، شدت یابد.

- مشکلات روانی

مسلماً فرزندان نامشروع بنا به خلاء عاطفی(ناشی از عدم وجود یکی از والدین) بیشتر از افسردگی و اضطراب رنج می‌برند. در حقیقت این دسته از فرزندان در دراز مدت حس پوچی و نا امیدی، جامعه ستیزی و هنجار شکنی پیدا می کنند و در سنین بالا حاضر به برقراری رابطه جدی و تعهد آور با ضمانت های شرعی و اخلاقی می شوند. نتیجتاً این مجموعه از عوامل این افراد را تبدیل به انسان هایی دارای کمبود روانی و اختلال های مربوطه می کند.


- بالابردن آمار طلاق

زنانی که قبل از ازدواج از مرد دیگری فرزند دارند، قطعا پس از ازدواج در هماهنگ سازی بین دو گروه انسانی قدیم(خود و فرزند نامشروع) با جدید(خود و همسر جدید) به مشکل برخواهند خورد و حتی در صورت هماهنگ سازی نیز، ممکن است پیوند های خاص خلاف اخلاقی بین مرد و فرزند نامشروع(دختر) شکل بگیرد، مسلماً این چنین مواردی زمینه طلاق را به شدت افزایش می دهد.
www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/5/16/382868_680.png

2- تشدید ناآرامی های اجتماعی

از دیگر تبعات اجتماعی فروپاشی خانواده، سقوط ارزشهای اخلاقی- اجتماعی و به دنبال آن محو وجدان اجتماعی و افزایش ناامنی های اجتماعی و نابهنجاری های روانی در سطح جوامع غربی می باشد.
3- زوال بیش از پیش اخلاق

سقوط نظام خانواده و تبعات منفی ناشی از آن بویژه شکست های عاطفی پس از فروپاشی یک خانواده باعث می شود تا در دید جوانان غربی، ایجاد خانواده یک ریسک بزرگ تلقی شود و از این رو آنان برای ارضای نیازهای خود به روابط جنسی بی قاعده و انحرافات خلاف عرف رو آورند.

4- فراهم شدن زمینه ای گسترش همجنس گرایی

فروپاشی نهاد خانواده و در پی آن شکست های عاطفی ناشی از آن، باعث شده است طیفی از جامعه غرب که دارای نظام اخلاقی – ارزشی شخصی نیستند، برای فرار از خلع های عاطفی ناشی از شکست گذشته و هراس از تکرار این تجربه در آینده، روی به روابط جنسی با همجنس خود آورند.

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.


در مجموع بحران فروپاشی خانواده در غرب، ریشه در مجموعه ای از عوامل تاریخی همچون جنگ ها، تحولات اجتماعی(ظهور موج سوم فمینیسم، هیپی ها و ...)، بحران های اقتصادی و بالاخص موقعیت روانی یک جامعه دارد. در جامعه امیدوار و بدون هراس، اعضاء با شجاعت به سراغ ایجاد رابطه تعهد آور(ازدواج) می روند، در صورتی که در جوامع مضطرب از آینده، افراد به دلیل هراس از ناکامی سعی می کند با مسائل زودگذر خود را آرام کنند، مسائلی که از شوم ترین آثار آن پدید آمدن نسلی نامشروع در این جوامع است. از سوی دیگر قدمت و عدم اراده دولت ها باعث شده است که غرب نتواند به طور ریشه ای با این بحران برخورد کند. از این رو، ناچار در طول زمان این اعمال را به رسمیت می شناسد، برای نمونه می توان به رسمیت یافتن و قانونی شدن روز افزون ازدواج همجنسگرایان، ازدواج و فرزندخواندگی آن ها در جوامع مختلف غربی اشاره کرد. با به رسمیت شناختن سایر روابط ناصواب توسط دولتها که منجر به نوعی به موازی سازی با نهاد خانواده شده است، فروپاشی نهاد خانواده در غرب شدت بیشتری خواهد یافت.


منبع
كاربر(ان) زير تشكر كردند: شايان, شاپرک, Michaellover

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

08 آگوست 2013 13:52 - 08 آگوست 2013 15:31 #32461 توسط Nikolay
نوشتار جالبی بود ولی نویسندش خیلی بی سواد بوده ...

bahareh نوشته: از سوی دیگر با پایان یافتن این جنگ افشاگری های تکان دهنده ذهن مردم را درگیر خود کرد، افشای فجایع انسانی مانند قتل عام لهستانی ها توسط شوروی، قتل عام چک ها توسط آلمان ها و کشته شدن میلیون ها سرباز باعث فروریختن تمام ارزش های اخلاقی و مسیحی در جامعه غرب شد.


کاش نوینده در مورد قتل عام چک ها توسط آلمان ها ! توضیح میداد ما هم بدونیم چه خبره و چجوری کشته شدن میلیون ها سرباز باعث فرو ریختن تمام ارزش های اخلاقی و مسیحی در جامعه غرب شده ! مگه کشته شدن سربازان ایرانی در جنگ با تازیان بیابانگرد باعث فرو ریختن تمام ارزش های اخلاقی شد ؟

bahareh نوشته: 6- جنگ جهانی اول و دوم

از این ایام خانواده سیر سقوط و انحطاط خود را آغاز کرد. جنگ های خونین تمام غرب را به آتش کشیده بود. ظهور تفکرات نازیسم و کمونیسم در دو سوی اروپا که هر دو هنجارهای اجتماعی را زیر پا می گذاشتند، و انقلاب خونین روسیه علیه حکومت تزارهای مورد تصدیق کلیسای ارتودکس، به طور کلی باعث فروریختن تمام هنجارهای اخلاقی به خصوص تقدس و محوریت نهاد خانواده گشت.


در این قسمت نویسنده اوج بی سوادی خودش رو به نمایش میذاره.
نویسنده به طرز احمقانه ای نازیسم و کمونیسم رو کنار هم آورده و گفته ناسیونال سوسیالیسم هم مانند کمونیسم هنجار های اجتماعی رو زیر پا گذاشته !
نویسنده بی سواد نمیدونسته اخلاق در ناسیونال سوسیالیسم چقدر مهمه و در اون دوره چقدر به خانواده اهمیت داده میشده. نمیدونسته که ناسیونال سوسیالیسم کلا ضد کمونیسم بوده.

bahareh نوشته: با وقوع دو جنگ جهانی و تبدیل شدن اروپا به سرزمینی از هر نظر مرده، بار دیگر زوال اخلاق در اروپا پدید آمد. بویژه پس از جنگ جهانی دوم که کشورهایی همچون آلمان که تقریباً نسل مردان جوانشان منقرض شده بود، پذیرای عیاشی های سربازان انگلیسی، آمریکایی و روسی بودند.


آلمان در سال 1939 حدودا 69,850,000 نفر جمعیت داشته و کل کشته شدگان در جنگ جهانی دوم بین 7,000,000 تا 9,000,000 بوده ، با این رقم نسل مردان جوان آلمان تقریبا منقرض شده بود ؟!

bahareh نوشته: همانطور که گفته شد در حال حاضر نهاد سنتی- اخلاقی خانواده در غرب در مسیر فروپاشی قرار گرفته است. در حقیقت هم اکنون سونامی طلاق، فرزندان نامشروع، خیانت جنسی و ... حاکی از تضعیف این نهاد در غرب است.


در عوض نهاد خانواده در ایران به لطف یک عده خیلی قویه ! دیگه در مورد آمار طلاق و فساد هایی که تو ایران هست صحبت نکنم بهتره ، چون ملت میدونن این چیزا رو.

بعدشم الان وضع کشور های ژرمنیک بنظرم خیلی بهتر از ایرانه ، همه جای غرب که مثل هم نیست ، آمریکا هم که بحثش کلا جداست. مثلا تا جایی که من میدونم فاحشگی در نروژ و سوئد ممنوعه. وضع آلمان هم در اروپا وضع بسیار خوبیه در کتاب نگاهی به آلمان امروز نشر سوسیته با همکاری وزارت امور خارجه ی آلمان نوشته:
اشکال زندگی مشترک در آلمان متنوع است ، ولی اغلب مردم - بیش از 66 میلیون - در خانوار های چند نفره و 16 میلیون تنها زندگی می کنند. بیش از 41 میلیون نفر آنان دارای خانواده هایی متشکل از والدین و فرزندان - 20 میلیون فرزند - هستند. بیش از 23 میلیون نفر به صورت زوج زندگی می کنند ولی فرزندی ندارند. در این گروه 46 هزار مرد و 23 هزار زنی نیز قرار دارند که به عنوان زوج های هم جنس در یک خانوار زندگی می کنند. در آلمان به طور تخمین 160 هزار زوج هم جنس وجود دارد.

جمعیت آلمان حدود 80,399,300 نفره. دولت هم کمک های خوبی به خانواده ها میکنه. اما کلا بعد از جنگ جهانی دوم آلمان تغییرات زیادی کرد ، یک دوست ایرانی آلمانی به من گفت بعد جنگ ، آمریکا اینجا نفوذ فرهنگی زیادی داره و مردم رو به س ک س علاقه مند میکنه (احتمالا منظور رابطه نامشروع بود ولی فارسیش رو نمیدونست).

سوئیس هم وضع عالی ای در اروپا داره.

در کل بنظرم ممکنه وضع ایران از آمریکا ، روسیه ، فرانسه و انگلیس بهتر باشه ، اما وضعش از کشور های ژرمنیک بخصوص اسکاندیناوی بهتر نیست.

bahareh نوشته: 1- مسائل اقتصادی

مشکلات اقتصادی غرب باعث شده تا خانواده های غربی بویژه جوانان نتوانند فشار سخت مسائل مالی را تحمل کنند و به خاطر آن از زندگی مسئولیت آور در چهارچوب خانواده خارج شوند. این مسئله در زمانی شدت می گیرد که شیوع تفکرات مفسدانه و مروج فحشاء باعث شده است که از دید مردم غرب تعهد زناشویی مسئله چندان حائز اهمیت و مقدسی به چشم نیاید.


کاملا درکشون میکنم ، مشکلات اقتصادی واقعا زیاده تو غرب ، ولی در عوض ایران اصلا مشکل اقتصادی نداره ها ، خب چرا از دولت ایران تقاضای کمک نمیکنن ؟! :D

راست بگو و هر چه را در توان داری در تیرت بنه و بلندتر پرتاب کن ، فضیلت ایرانی این است !

نیچه

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

08 آگوست 2013 20:47 #32467 توسط bahareh
محمد جان اطلاعات تاريخي خيلي خوبي داري
ولي اون پيامهايي كه دريافت كردي چيزي كه نبود نويسنده ميخواست منتقل كنه

اين جنگهاي جهاني خودشون سقوط اخلاق بودند و قطعا در زمان اين جنگها شرايط داخلي اين كشورها هم دستخوش تغييرات شد
فقر ، گرسنگي ، قحطي ، سرخوردگي ، اخبار نادرست ، سواستفاده هاي رسانه ها ، مذاهب ، شست و شو هاي مغزي ، تجاوزات ، كشتارها ، آواره شدن ها ، بيماري .. اينها قطعا خونواده ها رو تحت تاثير قرار دادند و تو روند اعتقادي مردم موثر بودند .

البته كه نازيسم و كمونيست شبيه هم نيستن
ولي الان نازيسم ها رو به چي ميشناسن ؟ مردم به چي ازشون ياد مينن؟ خودشون چه رفتاري نشون دادن ؟ چه اخلاقي ! من الان آلمانها و هيتلر و مستقيم محكوم نميكنم چون متفقين هم كم جنايت نكردنو معلوم نيست چه چيزهايي رو مخفي كردن ولي نازيستا نشون دادن عملكردشون درست نبوده و نهايتا با نزادپرستي و جنايت ازشون ياد ميشه
نگو كه نازيسمي هستي ! :D

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

08 آگوست 2013 22:39 #32468 توسط Nikolay
اهمیت زیادی نداره مردم به چی میشناسن ، به چی ازشون یاد میکنن ، مهم رفتاریه که خودشون نشون دادن که به نظر من درست بوده. دقیقا چه انتقاداتی داری ؟

راست بگو و هر چه را در توان داری در تیرت بنه و بلندتر پرتاب کن ، فضیلت ایرانی این است !

نیچه

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

08 آگوست 2013 23:10 #32469 توسط bahareh
شنيده بودم هيتلر تو ايران طرفدار داره ولي باور نميكردم :-?


من اين طرز تفكرو قبول ندارم

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

08 آگوست 2013 23:57 #32470 توسط kingmichael
اصلا نمیخوام طرفداری کنم ، ولی همیشه کاسه کوزه ها رو سر کشور شکست خورده میشکنن !
نه فقط تو این جنگ توی تمام جنگ های بزرگ و کوچیک دنیا !
کسی که میبازه جنایت هاش کشف میشه ولی کسی که برندست نیازی نداره به کسی توضیحی بده !
كاربر(ان) زير تشكر كردند: farzam

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

09 آگوست 2013 00:02 #32471 توسط kingmichael
ایرانیا مخصوصا سایت های خبری و دولتیش اغراق زیاد میکنن ، مخصوصا در مورد غرب !!


نظرات زیر همون مطلب رو بخونی میفهمی ایرانیا واقعا چقدر از منطق و آگاهی برخوردارند !!!
كاربر(ان) زير تشكر كردند: farzam

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

10 آگوست 2013 07:59 - 10 آگوست 2013 08:04 #32488 توسط شايان
درسته تو مقاله یا هر مقاله ای میشه ایراداتی پیدا کرد اما خب موضوع سر اصل موضوعی هستش که تو این تاپیک مطرح شد.اینکه بنیان خانواده در جوامع مختلف چه در جامعه ای به میزان بیشتر و در جامعه دیگر به میزان کمتر در حال فروپشای هستش نکته کاملا درستیه که از بزرگترین آفت های تاریخی دوران ما به حساب میاد.دلایل بیشماری هم برای این موضوعات وجود داره که بیشتر از یک مقاله میشه در موردشون بحث کرد اما نکته ای که لازم دیدم ذکر کنم اینه که نمیشه در خیلی از جوامع مشکل رو گردن دولتمردان بندازیم.البته این موضع که دولتمردان هیچ وقت کارشون رو درست انجام ندن مساله طبیعی هستش ولی فروپاشی خانواده رو نمیشه خیلی به مسائل اقتصادی هم مربوط بدونیم که البته مسائل اقتصادی کاملا دخیله در بعضی اقشار جامعه اما در اکثریت جامعه از بین رفتن مفاهیم اخلاقی و انسانی از مهمترین دلایل این مشکله.ما بسیار شاهد این موضوع هستیم که در قشر بالا و توانای جامعه شاهد فروپاشی بنیان خانواده هستیم قشری که مشکلات اقتصادی براشون کم رنگ و شاید اصلا وجود نداشته باشه.این مشکل خیلی ریشه ای تر از این بحث ها هستش بخصوص بحث فرزندان حرام زاده که واقعا ریشه در بحث نسل تمدن فرار داره.نمیشه این موضوع رو فقط به یک جامعه مربوط دونست این موضع مثل یک بیماری در سرتاسر جوامع در حال شیوع پیدا کردن و باعث مسموم کردن بسیاری از فرهنگ های جوامع مختلف میشه.

اين تصویر برای مهمان پنهان می‌باشد.
برای ديدن آن ثبت نام و يا وارد سايت شويد.



بیاد داشته باشید بهتر است به یکباره خاموش شد تا ذره ذره محو شدن
كاربر(ان) زير تشكر كردند: kingmichael, شاپرک, bahareh

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

10 آگوست 2013 13:34 #32501 توسط FeanoR
مثل اینکه داشتم کتاب علوم اجتماعی دوران دبیرستان رو میخوندم، تازه علوم اجتماعی دبیرستان خیلی بهتر توضیح داده.

واقعا نویسنده بی سواد بوده.

تمام این تحلیل بر اساس چیه؟ بر اساس آموزه های دینی؟ واقعا این نوع تحلیل درسته؟

به نظرم این سبک تحلیل ها باید بر اساس اخلاقیات انسانی باشه نه بر اساس آموزه های دینی.

درسته رنسانس بر ضد خیلی از مسائل مسیحیت و کلیسا حمله کرد و به نظرم این یکی از بهترین دوره ها بوده. و در خیلی از مکتب های دوران رنسانس و اشخاص مهم این دوره خیلی روشن گفتن که این دوره بر ضد دین هست.

کنستانتین با اعلام مسیحیت به عنوان مذهب رسمی رم، یکی از بزرگترین قتل های جهان رو انجام داد نه بخاطر خود مسیحیت که کپی برداری مستقیم از میترایی بودش بلکه بخاطر سیاست های کثیفی که انجام داد در اون زمان و قتل هایی که انجام داد تا مسیحیت رو روی کار بیاره و البته خودش رو هم اثبات کرد و رم رو وارد یک دوره جدید کرد.

الان واقعا چه مشکلی داره که دو نفر همجنس با هم زندگی کنن یا ازدواج کنن؟ درسته آموزه های دینی رو زیر پا میذارن اما اخلاقیات انسانی رو هم زیر پا میذارن؟ واقعا بخاطر یک سری چیزها باید علایق یک فرد رو سرکوب کرد؟ الان بیشتر زوج های همجنس گرا زندگی شاد تری نسبت به زوج های غیرهمجنس گرا دارن. جدا بیاین مشکلات زندگی دو فرد همجنس گرا رو بگین.

زندگی مشترک بدون اینکه ازدواج کرده باشن، اولا خیلی از این زندگی های مشترک به ازدواج ختم میشه و بعد اصلا ختم به ازدواج نشه. مگه ازدواج، زندگی مشترک نیست؟ بخاطر دو خط حرف کشیش یا یک شیخ، واقعا آسمون به زمین میاد؟ دیگه زندگی یک معنای دیگه ای پیدا میکنه؟ ازدواج یعنی رضایت دو طرف برای یک زندگی مشترک که این در زندگی های مشترک بدون ازدواج هستش.

یکی از خوبی های این نوع زندگی های مشترک این هست که همدیگه رو واقعا دوست دارن و بخاطر علاقه شون با هم زندگی میکنن اما ازدواج های سنتی مثل ازدواج های سنتی ایران مثل این شانسی های قدیم یا این جدید ها مثل سُک سُک اینا هستش، واقعا نمیدونی توش چی هست و قراره چی بشه.

به هر حال بدی تو این زندگی های مشترک نیستن اما اینکه شاید از هم جدا بشن، خب همین هم توی ازدواج هست فقط بهش میگن طلاق که فعلا آمار طلاق بیشتر از جدا شدن اون افراد هستش.

یکی از تراژدی های بزرگ جهان، این هست که به بچه هایی که به قول این ادیان الهی از ازدواج های نامشروع به دنیا اومدن، میگن حرام زاده. خیلی از بچه های بخاطر همین حرفها بیشتر افسرده میشن که بهشون میگن حروم زاده و ما حق زندگی رو ازشون میگیریم بخاطر چی؟ بخاطر اینکه از ازدواج نامشروع به قول بعضی ها به دنیا اومدن؟

افرادی که زندگی مشترک دارن و بعد حالا به دلایلی از هم جدا بشن، اگه بچه ای به دنیا اومده باشه، اون رو بچه خودشون میدونن و مثل پدر و مادر هایی که طلاق گرفتن با اون فرزند رفتار میکنن. به هر حال اگه اون افراد ازدواج هم میکردن باز هم طلاق میگرفتن، ربطی به نوع زندگی شون با هم نداره، ربط به نوع رفتارها داره که باعث جدا شدن از هم میشه که هم توی ازدواج اتفاق میوفته هم توی زندگی های مشترک. بازم آمار طلاق بیشتره چون افرادی که زندگی مشترک با هم دارن بیشتر همدیگه رو میشناسن و دوست دارن.

اما...

ما هیچ نوع حقی نداریم که اینقدر راحت داریم در مورد یک جامعه دیگه قضاوت میکنیم، قضاوت در مورد یک فرد خودش بد هست دیگه در مورد یک جامعه خیلی بد هست، به دلایل بسیاری.

اول اینکه ما تو اون جامعه زندگی نمیکنیم و واقعا شرایط اونجا رو درک نمیکنیم، حالا هر چقدر میخواد اطلاعات داشته باشیم یا آمار های مختلف رو بدونیم یا نظر های خودمون رو داشته باشیم.

دوم اینکه چون ما تو اون جامعه زندگی نمیکنیم، به ما ربطی نداره که اون جامعه چطوری هست، اگه میخوایم بریم اونجا زندگی کنیم، در موردش تحقیق میکنیم در غیر اینصورت هیچ حقی نداریم، کسی اینجا میخواد بره غرب زندگی کنه؟

ما فقط میتونیم افرادی رو که به لحاظ منطقی خواب هستن رو بیدار کنیم، در صورتی که اول منطقی باشیم و دوم بتونیم با اون فرد بحث کنیم که حرفهای اون رو هم بفهمیم نه اینکه یک طرفه هر چی دلمون خواست بگیم.

به جای این مقاله ها و حرفها، بیایم در مورد جامعه خودمون حرف بزنیم، جامعه خودمون، جامعه ای که داریم توش زندگی میکنیم رو تحلیل کنیم و نقدش کنیم تا حداقل شرایط زندگی خودمون بهتر بشه، بعد که شرایط زندگی ما کامل بود و جامعه ای کامل داشتیم که خانواده توش فرونپاشیده باشه(چون توی ایران هم همچین خانواده های سفت و محکمی نداریم.) بعد بریم در مورد بقیه جامعه ها حرف بزنیم. (که بازم اشتباهه.)

میشه جامعه ها رو از لحاظ اقتصادی، سیاسی و مباحث کلی اجتماعی با هم مقایسه کرد اما نمیشه قضاوت کرد اونم در مورد این مسائل کاملا جزئی و شخصی که برای اونها هستش.

توی ایران بیشتر خانواده ها از هم پاشیده، نمیشه هر خانواده ای که در کنار هم تا آخر عمر زندگی میکنن رو کامل و درست خوند این درست نیست. الان بیشتر خانواده های ایرانی دارن استعداد کشی میکنن و خودش فرزند ها رو بیشتر افسرده میکنه حتی خیلی بیشتر از اون دلایلی که توی اون مقاله هست. و خیلی مسائل دیگه.

سن استرس در ایران خیلی بالاتر از کشورهای اروپایی هست و حتی بیشتر از آمریکا و کانادا هست. بگردین ببینین مشکل چیه.

از این مسائل واقعا نمیشه فروپاشیدگی یک جامعه رو فهمید. اولا خانواده یک چیز صد در صدی نیستش، که بخوایم اینطوری در موردش حرف بزنیم و بعد فروپاشیدگی های جامعه ها رو میشه از روی فقر، دزدی، مشکلات اقتصادی، تجاوز ها، اعتیاد، نداشتن کنترل بر جمعیت و هزاران چیز دیگه از این قبیل.

این مقاله مثل اون شیخی میمونه که نزدیکی دو فرد رو که ازدواج نکردن رو یکی از گناههای کبیره میدونه اما نگاهش نسبت به فقر یکی از مستحب ها میمونه.

همین. :-bd
كاربر(ان) زير تشكر كردند: kingmichael

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

10 آگوست 2013 15:13 #32502 توسط kingmichael
کسایی که میرن همجنس گرا میشه مسلما علاقه و اراده ی بیشتری از دو تا جنس مخالف دارن !
چون دارن در خلاف قوانین طبیعی جامعه و سنت ها حرکت میکنن و فقط یه علاقه میتونه کسی رو به اینکار وادار کنه !!

بعد مثلا تو ایران همجنس گرا نیست ؟!
برخلاف گفته ی بعضیا ! هست خوبشم هست !
کافیه یک ساعت سرچ کنی بیش تر از صد مورد پیدا میکنی !
من خودم میشناسم کسایی که با هم زندگی میکنن و راحت تر و عاشق تر از دو تا زوج معمولی هم هستن !
شاید قانونی نباشه ولی هست !
كاربر(ان) زير تشكر كردند: FeanoR

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: Ehsanblackfire

Please publish modules in offcanvas position.