- ارسال ها: 403
- تشکرهای دریافت شده: 345
درد و دل
12 سال 2 ماه قبل #31174
توسط شاپرک
شب که می شود
خورشید چشمانت را پرواز بده
تا مرگ پروانه به تاخیر بیفتد......
بچه ها طفلکی میثم... با یکی از دوست های من صمیمی بود و درددل میکرد همیشه.
من فقط یکبار تو جمع بچه های مایکلی بودم و اون یکبار میثم هم اومده بود. اون واسه همه بچه ها پوستر بزرگ مایکل آورده بود. من چون قرار نبود برم و اونم به تعداد بچه ها آورده بود مال خودش رو به زور داد به من، منم زورم چربید و در مقابل اصرارهاش باز قبول نکردم.الانم چقدر خوشحالم که نگرفتم، وگرنه الان عذاب وجدان داشتم.
دیگه من ندیدمش ولی هر دفعه با دوستم حرف میزدم حالشو میپرسیدم وازش تعریف میکردم و میگفتم چقدر مهربون و مظلوم و آقا بود. دیروز دوستم گفت فوت کرده حالم بد شد.خیلی کوچولو بود آخه سنی نداشت. دلم خیلی واسش سوخت، قیافه ی مظلومش یادم میاد و گریم میگیره.
من فقط یکبار تو جمع بچه های مایکلی بودم و اون یکبار میثم هم اومده بود. اون واسه همه بچه ها پوستر بزرگ مایکل آورده بود. من چون قرار نبود برم و اونم به تعداد بچه ها آورده بود مال خودش رو به زور داد به من، منم زورم چربید و در مقابل اصرارهاش باز قبول نکردم.الانم چقدر خوشحالم که نگرفتم، وگرنه الان عذاب وجدان داشتم.
دیگه من ندیدمش ولی هر دفعه با دوستم حرف میزدم حالشو میپرسیدم وازش تعریف میکردم و میگفتم چقدر مهربون و مظلوم و آقا بود. دیروز دوستم گفت فوت کرده حالم بد شد.خیلی کوچولو بود آخه سنی نداشت. دلم خیلی واسش سوخت، قیافه ی مظلومش یادم میاد و گریم میگیره.



شب که می شود
خورشید چشمانت را پرواز بده
تا مرگ پروانه به تاخیر بیفتد......
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
- kingmichael
-
- آفلاین
- Dangerous
-
- Legends live forever
12 سال 2 ماه قبل - 12 سال 2 ماه قبل #31175
توسط kingmichael
پاسخ داده شده توسط kingmichael در تاپیک درد و دل
واقعا متاسفم !
کدوم میثم ؟!
خدا رحمتش کنه ، ایشالا اون دنیا براش بهتر از اینجا باشه و با مایکل خوش بگذرونه
از طرف من هم به دوستت تسلیت بگو ، خدا صبر بده به خانوادش
اینقدر ناراحت میشم وقتی اینجور خبرا رو میشنوم
ولی اینطور که تو تعریف میکنه حتما اونجا جاش راحته
کدوم میثم ؟!
خدا رحمتش کنه ، ایشالا اون دنیا براش بهتر از اینجا باشه و با مایکل خوش بگذرونه
از طرف من هم به دوستت تسلیت بگو ، خدا صبر بده به خانوادش
اینقدر ناراحت میشم وقتی اینجور خبرا رو میشنوم
ولی اینطور که تو تعریف میکنه حتما اونجا جاش راحته

Last edit: 12 سال 2 ماه قبل by kingmichael.
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
12 سال 2 ماه قبل #31178
توسط FeanoR
من اصولا تحملم زیاده و کمتر مسائلی میتونن منو بهم بریزن اما دیشب اتفاقی برام افتاد که واقعا بدون اغراق معنی درد و دل رو فهمیدم، اونقدر منو بهم ریختش که از دیشب تا الان قلبم درد گرفته و فقط تونستم سرم رو بذارم روی میز کامپیوترم. من میکروفن گوشیم خرابه، اینو افرادی که به من نزدیکن میدونن مثل فرزام و احسان، یعنی صدای طرف مقابل میاد اما صدای من نمیره و برای همین مثلا بقیه به من زنگ میزنن و حرفشون رو میزنن و بعدش من جوابشون رو اس ام اس میکنم یا از همون اول جفتی بهم اس ام اس میدیم. دیشب ساعت 11:35 از یک شماره خونه که ماله اطراف شهر مشهد بود به گوشیم زنگ زدن و خب من اولش جواب ندادم چون اصولا شماره هایی رو که نمیشناسم رو برنمیدارم، بعد از 6 7 بار زنگ زدن، برداشتم و خب با خودم گفتم شاید یکی منو میشناسه داره از تلفن جای دیگه ای زنگ میزنه یا کار مهمی داره طرف دیگه. بعد وقتی جواب دادم خب صدای من که نمیره، صدای طرف مقابل هم نمیومد، یعنی حرف نمیزد، بعدش وقتی دیدم حرف نمیزنه قطع کردم و دوباره باز زنگ زد، گفتم ولش کن برنمیدارم، بعدش چندبار دیگه هم که زنگ زد، کنجکاو شدم، برداشتمش، بعد اونجا طرف مقابل حرف زد، اصلا نمیتونین حدس بزنین اون طرف کی بود، به صداش میخورد یک پسر بچه 8 9 ساله باشه. کاشکی یک شکلک بودش اینجا دقیقا حال الان منو نشون میداد. یک پسر بچه 8 9 ساله که بیشتر از چند دقیقه فقط میگفت بابا. با یک صدای شکننده و یک بغض بزرگ. فقط تصور کنین این پسر بچه میگفت بابا. بعد از چند دقیقه گفتش بابا کجایی؟ چرا نمیای خونه؟ بابا، بابا تو رو خدا بیا خونه، اگه منو دوست داری بیا خونه، بابا آی بابا من چیکار کردم که نمیای برنمیگردی خونه؟ بابا به من بگو کار بدی کردم که مثل مامان نمیای خونه؟ یعنی تو هم میخوای مثل مامان دیگه نیای خونه؟ بابا آی بابا. و این همینطوری حدود چند دقیقه طول کشید و بعدش یک پیرزن گوشی رو گرفت و گفتش چرا اینقدر این بچه رو اذیت میکنی آخه تو؟ برگرد خونه، این پسر الان چند روزه فقط گریه میکنه و تو رو میخواد. بعدش گوشی رو قطع کردش. تو تمام این مدت من گوشی دستم بود و نمیتونستم چیزی بگم چون صدام نمیرفت، حداقل نتونستم بگم اشتباهی گرفتین تا اونا بدونن اشتباهی گرفتن و حداقل به شماره درست زنگ بزنن. اون صدای پسر بچه از یک طرف منو داره خوردم کرد و اینکه چیزی نتونستم بگم از یک طرف. فقط مجبور بودم صدای پر از بغض یک پسر بچه معصوم رو چندین دقیقه گوش کنم. تنها کاری که تونستم بعدش بکنم این بود که سرم رو بذارم روی میز جلوم. واقعا نمیتونم به چیز دیگه ای از دیشب فکر کنم، فقط صدای اون پسر بچه تو سرمه و خیلی بهم ریخته منو. چه به روز اون بچه میاد؟ باباش برمیگرده خونه؟ . واقعا نمیدونم چیکار کنم. کاشکی میکروفن گوشیم درست بود، کاشکی میتونستم یک چیزی بگم، کاشکی با شماره گوشی زنگ زده بودن و بهشون اس ام اس میدادم، کاشکی یک طوری به اون پسر بچه میتونستم بگم شماره اشتباهی گرفتی که حداقل با شماره درست تماس بگیره.
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
کمتر
بیشتر
- ارسال ها: 1014
- تشکرهای دریافت شده: 517
12 سال 2 ماه قبل #31181
توسط farzam
She works so hard, just to make her way
For a man who just don’t appreciate
وحيد بعضي اتفاقها عجيبن واقعا.... ديگه بايد بدوني فقط واسه چي اتفاق مي افتن...
ميثم كه ميگن كي بوده بچه ها ؟؟؟چرا فوت كنه ؟؟؟؟
ميثم كه ميگن كي بوده بچه ها ؟؟؟چرا فوت كنه ؟؟؟؟

She works so hard, just to make her way
For a man who just don’t appreciate
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
مدیران انجمن: Farnaz
زمان ایجاد صفحه: 0.978 ثانیه