...

دوشنبه، ۲۳ آبان ۱۳۹۰ | 14/11/2011

عاقبت چه کسی مایکل جکسون را کشت؟

همانطور که می‌دانید درست یک هفته قبل، پس از گذشت بیش از ۲ سال از مرگ دلخراش و نابهنگام اسطوره‌ی موسیقی جهان، مایکل جکسون سرانجام یک نفر پیدا شد که بتوان تمامی کاسه‌ها را سر او شکست!

اما آیا این تمام ماجراست؟

MJ001.jpg

کانراد موری ۲ سال تحت تعقیب جنایی قرار گرفت و سرانجام هیئتی ۱۲ نفره متشکل از ۷ مرد و ۵ زن از اهالی کالیفرنیا در پرونده‌ای که «مردم کالیفرنیا در برابر کانراد موری» نام دارد، وی را در مرگ تنها بیمارش، مایکل جکسون مقصر تشخیص دادند.

قاضی مایکل پاستور در دادگاه پس از اعلام رای از تک تک ۱۲ عضو هیئت منصفه پرسید که آیا رای خوانده شده را تایید می‌کنند؟ دادگاه ۱۲ بار پاسخ مثبت شنید. در دستور کاری که برای تصمیم گیری در اختیار هیئت منصفه قرار می‌گیرد، این نکته آورده شده است که چنانچه کوچکترین شکی در ارتکاب جرم توسط متهم دارند، باید حکم عدم گناهکاری صادر نمایند. اعلام حکم گناهکاری توسط ۱۲ نفر از شهروندان عادی کالیفرنیا به این معناست که هر فرد دیگری با خواندن مدارک ارائه شده در دادگاه بدون ذره‌ای شک به راحتی می‌تواند کانراد موری را گناهکار تشخیص دهد.

این دادگاه فقط یک متهم داشت. او تنها کسی بود که دادستان می‌گوید در زمان فوت مایکل جکسون در اتاقش حضور داشت. تزریق پروپوفول که برای خواب کردن مایکل توسط موری استفاده می‌شد، از اساس فاقد استاندارد پزشکی بود. تزریق بیش از اندازه‌ی این داروی بیهوش کننده، در نبود وسایل و تجهیزات مورد نیاز پزشکی همچون دستگاه سنجش ضربان قلب با زنگ هشدار دهنده‌، موجب ایست تنفسی مایکل شد در شرایطی که پزشکش به مدت بیش از ۴۵ دقیقه او را تنها گذاشته بود تا از تلفن استفاده کند.

گرچه دادگاه به نتیجه‌ای که خانواده‌ی جکسون و هواداران مایکل در پی آن بودند دست یافت اما به این پرسش‌ها پاسخ نداد که چرا موری در تماس با اورژانس غفلت کرد؟ چرا موری که خود جراح قلب است، نتوانست از پس یک تنفس مصنوعی و ماساژ قلبی ساده برآید؟ آیا دستهای پنهانی در کار بوده است؟ آیا بخشی از حقیقت برای همیشه از دسترس ما دور شده است؟

کانراد موری قطعا پاسخ این پرسش‌ها را می‌داند اما از حق قانونی خود استفاده کرد تا در دادگاه سکوت کند. کاری که در رسانه‌ها انجام نداد. او طی مدت دادگاه و با وجود دستور اکید قاضی مبنی بر عدم گفتگو با رسانه‌ها، مستندی تهیه کرد که روز جمعه با نادیده گرفتن تمامی مخالفت‌ها از تلویزیون پخش شد و بار دیگر ثابت کرد که شرافت، عنصر گم شده‌ای در رسانه‌های ایالات متحده است.

کانراد موری در این مستند همه چیز را انکار می‌کند و مایکل را مسئول مرگ خویش می‌داند. می‌گوید نه اشتباهی صورت گرفته است و نه غفلتی، او عذاب وجدان نیز ندارد. حتی ادعا می‌کند که مکالمه‌ی مایکل جکسون که پلیس بر روی گوشی وی یافت نمود، اتفاقی و بطور خود به خودی ضبط شده است. در آن مکالمه مایکل از بلندپروازی‌ها و رویاها، عشق خود به کودکان دنیا و اشتیاقش برای ساخت بیمارستانی برای آنان می‌گوید. این مکالمه دو بار در دادگاه پخش شد.

گذشته از هرآنچه که در دادگاه برملا شد، رسانه‌ها محاکمه‌ی کانراد موری را به دادگاهی برای اثبات اعتیاد مایکل جکسون و مجالی برای توبیخ دوباره‌ی وی بدل کردند. وکلای مدافع موری از همین استراتژی برای تبرئه‌ی موکل خویش مدد گرفتند اما حقیقت سرانجام پیروز شد: کانراد موری قطعا گناهکار است!

اهمیت این دادگاه دست کم برای هواداران از این جهت بود که نمی‌خواستند مایکل در مرگ خویش گناهکار شناخته شده و باز انگشت اتهام به سمتش نشانه رود. این دادگاه از جهاتی جنگ بین رسانه‌ها و مایکل جکسون بود و اکنون حکم گناهکاری کانراد موری برابر است با حکم برائت مایکل جکسون از اتهام قتل خویش.

همانطور که در دادگاه توسط دادستان بیان شد، مدرکی در دست نیست که بتواند ثابت کند مایکل جکسون یک معتاد به داروی مسکن بوده است. اما علت بیخوابی او نیز مشخص نشد. بیخوابی‌ای که سرانجام جانش را گرفت.


MJ002.jpg

طبق شهادت‌ یکی از پزشکان مایکل، او ۲۰ سال با بیخوابی سر کرده بود. دلیل این امر می‌تواند ناشی از فشار بیش از حد کاری باشد و یا هیجان اجرا بر روی صحنه و وسواس او به رسیدن به سرحد کمال. هر چه باشد او صحنه گردان شماره یک جهان بود و حرفه‌ای تر از او را نمی‌توان متصور شد. در مقام کودکی نابالغ برای برگزاری کنسرت‌ها و تورها لازم بود که از صبح زود تا پاسی از شب به تمرین رقص و آواز بپردازد و این شیوه‌ای بود برای گذران تمام عمر. او نوجوانی و جوانی‌‌اش را به کار گذراند.

برخی می‌گویند بیخوابی او ریشه‌ی احساسی داشته است. این عده عقیده دارند که مایکل جکسون در نتیجه‌ی یک یا چند ضربه‌ی مهلک روحی، به جایی رسید که قادر به خوابیدن، خوردن و نوشیدن نبود.

او از بسیاری جهت‌ها یک ماشین پولساز بود. رسانه‌ها حاضر بودند در ازای پخش تلویزیونی یک مشت چرندیات در مصاحبه‌ای زننده و مبتذل با فردی که حتی یک بار نیز مایکل را ملاقات نکرده بود، پول خوبی بپردازند. ناشران از فروش کتابهای تخیلی و مملو از دروغ و افترا در مورد مایکل، پول خوبی به جیب می‌زدند.

توماس میزرو که در دادگاه سال ۲۰۰۵ به خوبی از مایکل دفاع کرده بود می‌گوید او مرد دادگاه نبود. طی مدت عمرش چند بار به واسطه‌ی اتهام دزدی ادبی که حتی یک بار نیز علیه او به اثبات نرسید، به دادگاه فراخوانده شد. پرونده‌های مالی متعدد او را به دادگاه کشاند و ۲ بار اتهام آزار جنسی توسط افرادی پول پرست علیه او به میان آورده شد.

نخستین اتهام به سال ۱۹۹۳ برمی‌گردد. در آن زمان مایکل سرگرم برگزاری تور دنجروس بود. این تور نقدینگی مورد نیاز برای تاسیس بنیاد خیریه‌ی Heal The World را جمع آوری می‌کرد. در میانه‌ی تور، مردی ادعا کرد که پسرش توسط مایکل جکسون آزار جنسی دیده است. این فقط و فقط یک ادعا بود، اما نه از دید رسانه‌ها! این مرد مدتی بعد حرفش را تغییر داد. یک شکایت مالی توسط او که ایوان چاندلر نام داشت به دادگاه تسلیم شد. اتهام مایکل این بود: سهل انگاری در مراقب از پسرش. مایکل جکسون حاضر به توافق مالی نبود اما این امر توسط شرکتی که مایکل را بیمه کرده بود، تاکید میشد. مایکل و مشاور شخصی‌اش ابتدا با این توافق مخالفت کردند اما سرانجام به آن تن دادند. ایوان چاندلر همچنان می‌توانست پس از توافق مالی به دادگاه برود و علیه مایکل اعلام جرم نماید. نتیجه این میشد که دادگاهی تشکیل میگشت و بر اساس شواهد و مدارک، عدالت را به اجرا می‌گذاشت. اما چاندلر هرگز از مایکل شکایت نکرد زیرا ادعایش دروغی بیش نبود. اما ادامه‌ی این ادعاها در رسانه‌ها داشت به موقعیت مایکل ضربه میزد. رسانه‌ها شکار خوبی بدست آورده بودند و حاضر نبودند رهایش کنند.


MJ003.png

پیش از خاتمه‌ی این جریان مایکل به دلیل اعتیاد به قرص‌های مسکن مدتی را تحت نظر یک پزشک در لندن سپری میکرد. او خود دلیل استفاده از قرص مسکن را نیاز به تسکین درد شدیدی عنوان میکرد که در نتیجه‌ی عمل جراحی بر روی سرش ایجاد شده بود. در سال ۱۹۸۴ مایکل هنگام ضبط تبلیغ پپسی دچار سوختی شد و خسارتی که دریافت کرد را صرف راه اندازی بخش اکسیژن پرفشار در بیمارستان جهت مداوای سوختگی نمود. بر اثر سوختگی شدید، او موهای بخشی از سرش را از دست داد و برای چند سال تحت درمان اجباری با قرص‌های مسکن بسیار قوی قرار گرفت. عده‌ای از پزشکان مصرف طولانی مدت این قرصها را شروع بیخوابی مایکل جکسون می‌دانند.

مایکل پس از بازگشت از لندن مجبور شد به پلیس اجازه دهد که از بدن برهنه و بخش‌های خصوصی بدنش عکس برداری کنند تا با آنچه که شاکی توصیف نموده بود، مقایسه شود. نتیجه‌ای که رسانه‌ها از انتشارش خودداری کردند این بود که تطابقی بین ادعای شاکی و واقعیت وجود نداشت. مدتی پیش از زبان یکی از افسران پلیس نقل شد که مایکل در زمان این عکسبرداری بسیار عصبی و پرخاشگر بوده است و این حاکی از توهینی است که او حس می‌کرد در حقش روا شده. مایکل در فیلمی که چند روز پس از عکسبرداری پلیس بطور زنده از نورلند نمایش داد، در مورد عکسبرداری پلیس سخن گفت و نفرت خود را از عملکرد آنها ابراز کرد. سخنان، حالت چهره و حرکات بدن مایکل به وضوح بیانگر بیزاری و عصبانیت وی بود.

اما دومین ادعا علیه مایکل در سال ۲۰۰۵ و توسط افرادی صورت گرفت که مایکل در خانه‌اش به آنها پناه داده بود. شاکی ۱۳ ساله یک بیمار مبتلا به سرطان بود که در نتیجه‌ی مراقبت‌ها و کمکهای مایکل از این بیماری شفا یافته بود. اما وقتی مایکل تصمیم گرفت که آنها دیگر نباید در خانه‌اش نورلند بمانند، ادعای مضحک آزار جنسی علیه او به میان آمد. در نبود حتی یک شاهد و یک مدرک قابل قبول، دادگاه چند ماه به طول انجامید و مایکل تبرئه شد. او ایالات متحده را ترک کرد و برای مدتی به انزوا فرو رفت.

طی سالهای پس از آن همواره شایعه‌هایی در مورد بازگشت سلطان پاپ شنیده میشد تا اینکه او خود در مارس سال ۲۰۰۹ خبر برگزاری تور This Is It در لندن را اعلام نمود.

تمرینات برگزار شد و مایکل دو شب پیش از فوتش بر صحنه درخشید. در پی فوت او در بعدازظهر ۲۵ ژوئن ۲۰۰۹، دنیا از حرکت باز ایستاد و مردم در بهت و ناباوری فرو رفتند.

مدتی بعد ایوان چاندلر، پدر شاکی سال ۱۹۹۳ در آپارتمانش با شلیک گلوله به زندگی خود پایان داد.

بسیاری بر این عقیده هستند که مایکل هرگز از زخم این دو تهمت (۱۹۹۳ و ۲۰۰۵) التیام نیافت. توماس میزرو می‌گوید دادگاه سال ۲۰۰۵ روح مایکل را برای همیشه جریحه دار کرد و پس از آن مایکل دیگر بهبود نیافت.


MJ004.jpg

اما مایکل فقط از دشمنان ضربه نخورد. او به عنوان صاحب نیمی از کمپانی حق انتشار سونی/‌ای‌تی‌وی تحت فشار بود تا سهمش را واگذار کند. این فشار به واسطه‌ی شکست‌های مالی روی داد. عده‌ای از هواداران، قدرت طلبی کمپانی سونی را مسئول آن می‌دانند و رسانه‌ها، ولخرجی‌های مایکل جکسون را. توماس میزرو اما می‌گوید تیمی از افراد زالو صفت که برای مایکل کار می‌کردند، دارایی او را بالا کشیدند.

عده‌ای از هواداران، مرگ مایکل را توطئه‌ای پنهان می‌دانند که یا به غول‌های صنعت موسیقی همچون سونی ربط پیدا می‌کند و یا سیاستمداران و سازمان‌های جاسوسی. تفکر مقابل این نظریه می‌گوید که این تنها یک خیالپردازی ساده انگارانه است و شاید بهتر باشد به جای پرداختن به چنین ادعاهایی و تلاش برای ظاهر کردن شاهدی از غیب که تنها وجدان جامعه را سبک می‌کند، به رویدادهای واقعی که برای اثبات‌شان مدرکی در دست داریم، رو کنیم. یعنی زندگی‌‌های از دست رفته بر اثر شهرت، نام‌های لکه دار شده بر اثر حسادت و پستی و خلوت‌های بر هم خورده بر اثر دخالت و سرکشی عموم.

مایکل جکسون همواره در رسانه‌ها شاهد عقده گشایی افرادی بود که زمانی آنان را دوست می‌پنداشت. از همسر سابقش، لیزا ماری پریسلی گرفته تا همراهان قدیمی. حتی کویینسی جونز، همکار تهیه کننده‌ی آلبوم تریلر، که پس از فوت مایکل گفت او ویتیلیگو نداشته و دروغ میگفته است. جونز که مورد احترام جامعه‌ی موسیقی آمریکاست گفت که مایکل قطعا نمی‌خواست سیاه باشد.

اما نتیجه‌ی کالبدشکافی بدن مایکل نشان می‌داد که او تمام مدت راست می‌‌گفت و مجبور بود با این تهمت که رنگ پوستش را سفید می‌کند، کنار بیاید. هیچکس حرفش را باور نکرد. هیچکس لحظه‌ای به اینکه او یک انسان است و حق هر انسانی است که مورد احترام قرار گیرد، فکر نکرد.

حتی صنعت موسیقی نیز مایکل را آزار میداد. او در آخرین مصاحبه‌ی رسمی خود در سال ۲۰۰۷، از وضعیت بد موسیقی امروز ابراز تاسف کرده بود. او می‌گفت هر آلبومی یک یا دو آهنگ خوب درون خود دارد و باقی‌اش بی‌ارزش است. اما همین موسیقی بی‌ارزش توسط غولهای موسیقی پرفروش می‌شود. به همین دلیل بود که مایکل در سال ۲۰۰۱ این کمپانی را به کارشکنی در آلبوم تازه‌اش اینوینسیبل متهم نمود. اتهامی که سونی هرگز نپذیرفت. اگر آلبومی طبق معیار آنها با سلیقه‌ی روز جامعه همخوانی نداشته باشد، ارزش ریسک کردن را ندارد. مایکل بر این عقیده بود که کمپانی‌ها از هنرمندان خوبشان حمایت نمی‌کنند و آنها را تنها می‌گذارند.


MJ005.png

مایکل جکسون گفت که صنعت موسیقی پر از افراد زالو صفت و نژادپرست است. او یکی از این افراد به نام تامی موتولا که رییس وقت سونی بود را شیطان خواند. مایکل جکسون مرد محترمی بود و به گفته‌ی دو تن از کارمندان سونی، وقتی کارد به استخوانش رسید، زبان به سخن گشود. قدر مسلم آن است که مایکل از دوست و دشمن ضربه خورد. (بیشتر بخوانید)

او متفاوت بود. از دید بسیاری عجیب و ناشناخته بود. اما با اخلاق‌تر از تمامی این افراد مدعی بود زیرا هرگز کاری را که دیگران در حقش انجام دادند، تلافی نکرد و از اینکه گاه از چنین افرادی به خشم می‌آمد و منزجر میگشت، به خدا پناه می‌برد. طبق اعتقاداتش، او اجازه نداشت از فردی متنفر باشد و به گفته‌ی مادرش، برای بیرون راندن کینه از قلبش، دست به دعا برمی‌داشت. او در رسانه‌ها هرگز کلامی توهین آمیز نسبت به فردی دیگر بر زبان نراند، به هیچ یک از افرادی که او را بدنام می‌کردند و پول به جیب می‌زدند، توهین نکرد با اینکه اگر چنین می‌کرد، خرده‌ای به او گرفته نمی‌شد.

افشاگری‌هایی که پس از فوت مایکل توسط دوستان، آشنایان، هنرمندان و افراد عادی به میان آمد، چهره‌ی انسانی نیکو و خیرخواه را ترسیم میکرد و نه آن غول ترسناک و عجیبی که رسانه‌ها برای سالها مردم را با آن فریب داده بودند. مردم دانستند که مایکل جکسون در زمانی که آنها او را به باد توهین و تمسخر می‌گرفتند، در خفا به کمک به دیگران مشغول بود. چه بسا اگر این کمک‌ها با تبلیغ‌های خوب رسانه‌ها همراه میشد، مایکل می‌توانست بیش از پیش در بهبود وضع دنیا بکوشد. اما روزنامه‌ها در مورد حمایت او از افراد آسیب دیده چیزی نمی‌نوشتند. تا پس از مرگش کسی نمی‌دانست که او همان فردی است که طی تمام این سالها از یک خیریه‌ی مبارزه با ایدز بیشترین حمایت‌ها را به عمل آورده است.

بسیارند افرادی که تا پیش از مرگش با خواندن یک خط از اخبار روزنامه‌ها تصمیم می‌گرفتند که او فرد پلیدی است و این نگرش خود را به دیگران نیز انتقال می‌دادند. و باز بسیارند افرادی که پس از مرگش حقیقت را در مورد او خواندند و شیفته‌اش شدند. آنها بدون آنکه دلیلی درک شدنی برایش متصور باشند، پس از مرگش اشک ریختند، گویی عضوی از یک خانواده را از دست داده باشند.

MJ006.jpg

پس از تمامی این گفته‌ها حال باید از خود پرسید که مقصر اصلی مرگ مایکل جکسون کیست؟ دلیل مرگ روشن است. ایست تنفسی و قلبی ناشی از بیهوشی با پروپوفول. و فردی که تزریق را انجام داد نیز مشخص است. پزشک کانراد موری کسی است که جسم مایکل را گرفت، اما او در واقع تنها تیر خلاص را زد.

پس آنها که روح او را در تمام مدت عمرش آزار دادند، به او انگ زدند، با بدجنسی‌ها و افتراهای خود او را به انزوایی ناخواسته سوق دادند، با ادعاهای بی‌اساس، خلوتش را برهم زدند و شهرتش را لکه دار کردند... آنها چه؟ شاید از دست دادن آرامش زندگی، رویارویی با دشمنی‌، نفرت و تعصب؛ نتیجه‌ی غیر قابل اجتناب شهرت، محبوبیت و موفقیت مایکل جکسون باشد. اما بی‌شک حقی را برای هیچکدام ما ایجاد نمی‌کند که او را لحظه‌ای مورد داوری قرار دهیم.

آیا به راستی آنطور که دادگاه و قانون می‌گوید، تنها مقصر فوت مایکل جکسون، شخص کانراد موری است؟ شاید از نظر حقوقی پاسخ مثبت باشد و کانراد موری تا مدتی در بند شود. اما مجرم اصلی هنوز آزادانه به هر جا سر می‌زند. او درون هر خانه و شهری می‌تواند پیدا شود. او درون قلب و ذهن هر فردی می‌تواند خانه کند. قاتل مایکل جکسون و نوابغی چون او، تفکری است که گمان نمی‌رود در این روزگار به واسطه‌ی تعصب، نادانی و پستی مردمان رنگ ببازد. نگرشی که باعث می‌شود یک انسان بدون ذره‌ای درنگ، تعمق، احساس و همدردی، هر آنچه که در مورد یک هم نوعش می‌شنود و می‌خواند را همچون حقیقت محض تلقی کرده و پا را فراتر از محدوده‌ی انسانی که طبیعت برای او تعریف کرده است، بگذارد. انسان‌ها در نبود عقل، اخلاق و منطق، یکدیگر را قضاوت می‌کنند، حکم صادر می‌نمایند و گاه مجازات می‌کنند. قاتل مایکل جکسون منش پستی است در میان مردمان که باعث می‌شود بی‌دلیل از زن یا مردی عاشق و آزاده که از زمان خویش جلوتر است، متنفر باشند زیرا چنین افرادی را تهدیدی برای موجودیت خویش می‌پندارند.

بدون شک در این دایره، آنکس که شناخته شده‌تر و موفق‌تر از سایرین است، بیشتر مورد گزند قرار می‌گیرد.


MJ007.jpg

مایکل به عنوان یک سیاه پوست موسیقی را از نو تعریف کرد. در زمانی که رنگ و نژاد، یک محدودیت بود، او به سادگی خواندن بیلی جین، بندها را از پیکره‌ی موسیقی زدود و با شعبده‌ی یک رقص مونواک یا فریب یک تکیه‌ی ضد جاذبه، غیر ممکن را در ذهن کودکان که سودای مایکل جکسون شدن در سر داشتند، ممکن نمود.

او در این جهان زیست، عشق ورزید و آفرید. او پیامدار عشق و صلح بود. پیروان و هوادارانش بی‌شمارند. او محبوبیتش را با توهین، تبلیغ و پول بدست نیاورده است. قدرت او در عشق نهفته است. عشق چیزی است که تمام عمر به مردم داد، اما هرگز آنگونه که شایسته‌اش بود، آن را دریافت نکرد. شاید اگر عشق و توجهی که پس از مرگش به سوی او روانه شد، در زمان حیات به او داده میشد، جانش را نجات میداد.

برای همین است که مرگ مایکل جکسون باید بر دل هر فردی در هرگوشه و کناری از دنیا، که با پیشداوری خود موجب آزارش شد و با تعصب و نادانی‌، بازیچه‌ی دست رسانه‌ها و افراد پست قرار گرفت، سنگینی کند. اگر براستی خواهان آن هستیم که یک نابغه‌ی دیگر به سرنوشت او دچار نشود، بیایید دعا کنیم که این دنیا هرگز از اتهام کشتن مایکل جکسون تبرئه نشود...

منبع: eMJey.com

...