یکشنبه، ۳۰ مرداد ۱۳۹۰ | 21/08/2011
کتی و پاریس هیلتون و خاطراتشان از مایکل جکسون
مایکل جکسون و کتی هیلتون (Kathy Hilton) مادر پاریس هیلتون، در یک دبیرستان درس میخواندند. آنها رابطهی دوستی خود را طی سالیان حفظ کردند. خانوادهی هیلتون از دوستان قدیمی خانوادهی جکسون به شمار میروند. کتی پیش از فوت مایکل صحبت زیادی در مورد رابطهاش با وی نکرده بود. اما نزدیک به دو ماه قبل در مصاحبه با Celebuzz.com خاطراتی از مایکل جکسون را بازگو نمود.
"بهترین خاطرهی من با مایکل زمانی است که برای پیدا کردن تخم مرغ عید پاک تلاش میکردیم.* یکی از خاطرهانگیزترین لحظهها زمانی بود که او مرا به دیدن الیزابت تیلور برد. ما کودک بودیم و با یکدیگر شوخی میکردیم. وقتی کایل (خواهر پاریس) چهار سالش بود، مایکل به او مونواک آموخت. مردم کاملا در فهمیدن او به خطا رفتهاند. وقتی در والدورف (هتل در نیویورک) اقامت داشت، به او خبر دادم که طرفدارانش بیرون هتل در زیر باران ایستادهاند. او باید در جلسهی مهمی حاضر میشد، اما عکسهایی از خود را برای آنان امضا کرد و برایشان چتر فرستاد. او اینچنین بود. بسیار مهربان و دوست داشتنی. او فرزندان زیبا و شیرینی تربیت کرده است. دلم براستی برایش تنگ شده است."
* در روز عید پاک، خانوادهها تخم مرغهای رنگی را مخفی میکنند و فرزندان خانواده باید آنها را بیابند.
کتی هیلتون همچنین در مصاحبهی ۳۱ ماه می خود با پیرس مورگان در مورد مایکل گفته بود:
"وقتی برای نخستین بار او را دیدم ۱۳ ساله بودم. او نیز ۱۴ سال داشت. طی سالها دوستی نزدیکی بین ما شکل گرفت و این رابطه را همیشه ادامه دادیم. وقتی من به نیویورک مهاجرت کردم، او به من سر میزد. ما همیشه به تماشای کنسرتهایش میرفتیم. ما پشت تلفن با یکدیگر شوخی میکردیم. اوقات خوبی را میگذراندیم. وقتی دخترمان پاریس تازه چند ماهه بود، او برای دیدنش نزد ما آمد.
او شش ماه در هتل والدورف زندگی کرد. ما هشت سال بود که در نیویورک ساکن شده بودیم. او پیش از مرگش نیز در هتل بل ایر زندگی میکرد. که ما هم به خاطر تعمیرات خانهمان، در آنجا اقامت داشتیم. او سه یا چهار ماه آنجا ماند."
مایکل جکسون به عنوان یک انسان و یک پدر
کتی: "انسانی مهربانتر، بخشندهتر، دوست داشتنیتر، باهوشتر از او نیست. او فوقالعادهترین پدر دنیا بود. در بل ایر هیچ پرستار بچهای با آنها زندگی نمیکرد. وقتی من میرفتم که بچهها را برای گردش بیرون ببرم، او موهایشان را شانه میزد و دکمهی ژاکتشان را میبست. بسیار گرم و مهربان و خارقالعاده بود.
من عاشقش هستم. تمامی اعضای خانوادهی او فوقالعاده و دوست داشتنی هستند."
شنیدن خبر فوت مایکل
کتی: "تازه به هتل بازگشته بودم. دستیارم به من خبر داد. و من بر روی زمین افتادم. خواهرم مرا بلند کرد و یک راست به سمت خانهاش رفتیم، زیرا فکر میکردیم بچههایش باید آنجا باشند. پس از آن به بیمارستان رفتیم. بچهها، خانم جکسون و تمامی خواهران و برادرانش در اتاق بودند. همه گریه میکردند و یکدیگر را در آغوش میگرفتند. همه گیج و مبهوت بودند و خشکشان زده بود.
او پدری بود که خود را وقت فرزندانش کرده بود و وقت بسیاری را با آنها میگذراند. از وقتی به دنیا آمده بودند، خود را وقف تربیت و وقت گذراندن با آنها کرده بود.
سپس لاتویا و رندی (خواهر و برادر مایکل) مرا به درون اتاقی که مایکل در آن بود، بردند تا با او وداع کنم. فکر میکنم اگر این کار را نکرده بودم، هرگز باور نمیکردم که از دنیا رفته است. زیرا مرد قوی و سالمی بود. در اتاق سر، بازوها و پاهایش را نوازش کردم و به او گفتم که چقدر دوستش دارم و چند جملهی بامزه هم در گوشش زمزمه کردم."
پیرس مورگان: "پایان بینهایت غمانگیزی برای او بود، اینطور نیست؟"
کتی: "بله. وقتی در هتل بودند، صبح زور بیدار میشد و با فرزندانش بازی میکرد. براستی شگفتانگیز بود و مرا شوکه میکرد."
خاطرهای از پاریس هیلتون
پاریس: "یکی از نخستین خاطراتم زمانی است که مادرم ما را به صحنهی ضبط تریلر برد. هنوز هم عکسهایش را داریم. من همیشه دوستش داشتم. همیشه به تماشای کنسرتهایش میرفتیم و او، من و خواهرم را به روی صحنه میبرد تا همراهش بخوانیم. من همیشه او را بسیار زیاد دوست میداشتم. او مرد شگفتانگیزی بود."
بازدید از استودیوی کار پاریس هیلتون
کتی: "یک بار به من گفت کتی، میخواهم پاریس را ببینم. به او گفتم پاریس بیرون از شهر است. گفت خوب میخواهم استودیواش را ببینم. گفتم باشد، بپر بالا. او سوار شد. ساعت ۸:۳۰ شب بود. فرزندانش نیز بودند.
در استودیو او به تمام عکسهای روی دیوار نگاه میکرد. دوست داشت همه چیز را ببیند. عاشق هنر بود. او به کلکسیون پینوکیو و تینکربل و تمام چیزهایی که پاریس داشت، نگاه میکرد. او گفت که پاریس مرا به یاد چیزهایی که دوست دارم میاندازد."
چرا مایکل نام پاریس را برای دخترش برگزید؟
پیرس مورگان: "او یک نابغهی استثنایی بود، اینطور نیست؟ (خطاب به پاریس هیلتون) او نام شما را بر روی دخترش گذاشته است. این چه احساسی به شما میدهد؟"
پاریس: "افتخار میکنم."
کتی: "لاتویا این داستان را برایتان تعریف خواهد کرد. وقتی بچه بودیم قرار گذاشتیم که نام نخستین فرزند دخترمان را پاریس بگذاریم. من زودتر از آنها صاحب دختر شدم و اسمش را پاریس گذاشتم. و او نیز وقتی دختر دار شد، اسمش را پاریس گذاشت.
من به تازگی با فرزندانش برای شام بیرون رفتم. نمیتوانم باور کنم که اینقدر زود بزرگ شدهاند."
فرزندان مایکل
پیرس مورگان: "آیا از آنها خوب مواظبت میشود؟"
"شوخی میکنید؟!! آنها همراه با خانم جکسون در خانهی فوقالعاده زیبایی زندگی میکنند. از امنیت خوبی برخوردارند. شام مهمانشان بودیم. آنها به اتاقهایشان در طبقهی بالا رفتند و تکالیف مدرسهشان را انجام دادند و بعد برگشتند و آن را به مادربزرگشان نشان دادند. دوش گرفتند و گفتند شب بخیر مامان بزرگ، دوستت دارم. دیدنشان فوقالعاده بود."
مایکل جکسون معتاد نبود
پیرس مورگان: "او به داروهای مسکن معتاد بود یا این گفته نادرست است؟"
کتی: "من که چیزی ندیدم. وقتی در هتل بل ایر زندگی میکرد، اتاقش دقیقا زیر اتاق من بود. ما تمام مدت با یکدیگر حرف میزدیم. اگر قرار بود طی روز جایی برویم، او میگفت ساعت ۱ کنار فواره حاضر باش. من شاید ۵ دقیقه دیر میکردم، اما او سر وقت حاضر بود و تازه با فرزندانش میآمد. در قلبم باور دارم که او معتاد نبود. موضوع این است که وقتی کنسرتها پیش آمد، خوابیدن برایش دشوار شده بود. او نمیتوانست بخوابد. او آدمی نبود که برای تفریح و خوش گذرانی به سمت این کار برود."
میراث مایکل چه خواهد بود؟
کتی: "حالا که رفته است، همه یکباره فهمیدهاند که چه مرد خوبی بود و چه کارهای فوقالعادهای برای سازمانهای خیریه انجام میداد. او سه فرزند زیبا بر جا گذاشته است."
پیرس مورگان: "که به عقیدهی من میراث او خواهند بود."
کتی: "قطعا همینطور است."
برای تماشای ویدیوی مصاحبه کلیک کنید.
منبع: eMJey.com / celebuzz / Youtube / CNN