در زير متن مصاحبه اي ضبط شده از مايكل در حال پاسخ دادن به سؤالات گروهي از بچه هاي 7 تا 12 ساله آمده است. مصاحبه در كازابلانكا يا تانزانيا انجام گرفت. بيشتر سؤالات به زبان عربي مطرح ميشدند. بنابراين در اين متن در بعضي جاها، به جاي نقل سؤالات؛ موضوع آنها آورده شده است. مايكل به زبان انگليسي به سؤالات پاسخ ميدهد و ترجمه ي عربي آن روي تابلو به نمايش در مي آيد.

براي بيشترين مدت مصاحبه، مايكل تنها كسي است كه در فيلم نشان داده ميشود.

در قسمتي مايكل روبروي بچه ها مي ايستد، و بعضي از آنها سؤالاتي به زبان انگليسي از او ميپرسند.

در طول مصاحبه، مايكل روي يك كاناپه نشسته است. يك ژاكت بيسبال به رنگ قرمز و سياه به تن دارد وكلاه سياهي به سرش گذاشته است. بدون عينك آفتابي و آرايش.

مايكل در اين مصاحبه خيلي راحت و آرام به نظر ميرسد و با دستهايش صحبت ميكند و حالات و حركاتش بر موضوعاتي كه در باره ي آنها صحبت ميكند؛ دلالت ميكند. و حالات صورتش نيز نشان دهنده ي احساسات و افكارش است.

سؤال: تحت تأثير چه نوع موسيقي اي قرار دارين؟

مايكل: من بيشتر تحت تأثير موسيقي فرهنگهاي مختلف جهان بوده ام. من شخصأ همه نوع موسيقي را مطالعه كرده ام. ميدونين، از آفريقا تا هند و چين و ژاپن و... موسيقي، موسيقيه و هر نوعي كه باشه قشنگه... پس من تحت تأثير تمام انواع موسيقي قرار دارم.

سؤال: نظرتون در مورد نژاد پرستي چيه؟

مايكل: اين بيرحميه. زشت و تهديد آميزه و من ازش متنفرم. شماها برادران من هستين [به طرف بچه ها اشاره ميكند]. اينها برادران من هستن. اگه سياه پوست هستين، سفيد پوست هستين، عرب هستين...... ما همه مثل هم هستيم....... من همه ي نژادها را به يه اندازه دوست دارم.

[مايكل حالا روبروي بچه ها مي ايستد و كتش را از تنش بيرون مياورد و كلاهش را از سرش برميدارد. پيراهن سياه و شلوار لي به تن دارد. مدل موهايش همانند مدل مويي است كه در كليپ «دي دُنت كِر اِبوت آس» در ”برزيل“، داشت.]

سؤال: دختري حدودأ 11 يا 12 ساله سؤالي ميپرسد كه فقط كلمه ي ”عرب“ قابل شنيدن است.

مايكل: آيا درسته كه من... چي؟

سؤال: كه عربها را دوست ندارين؟

مايكل: نه اين اصلأ درست نيست. من عربها را دوست دارم. من همه ي مردم دنيا را دوست دارم. اين هم يه نمونه ي درست حسابي از همون داستانهايي است كه مردم در مورد من ميسازن و حقيقت هم نداره.

[يك پسر كوچك حدودأ 7 ساله، خودش را معرفي ميكند و ميگويد كه اهل مصر است و سؤالش را مطرح ميكند.]

سؤال: آيا ممكنه يه روزي توي مصر كنسرت اجرا كنين؟

مايكل: من عاشق اينم كه توي مصر كنسرت اجرا كنم. دوست دارم كه با تور بعدي به همه ي شهرهاي كشور شما سفر كنم. من فقط تو فرودگاه مصر بوده ام. ولي به نظر ميرسه كه مردم مصر خيلي فوق العاده باشن. [مايكل يك لبخند بزرگ ميزند و به طرف بچه ها اشاره ميكند] همه ي شما ها آدمهاي فوق العاده اي هستين. من خوشحالم كه اينجا هستم.

[مايكل روي كاناپه مينشيند. ژاكت بيسبالش را ميپوشد و كلاهش را سرش ميگذارد.]

سؤال: در مورد آرزوهايش براي تشكيل خانواده

مايكل: من آدمي هستم كه خيلي به سمت خانواده متمايلم و عضو يه خانواده با 10 تا بچه هستم*. بنابراين من به خانواده ي پرجمعيت عادت دارم، ميدونين... همه، مثل يه واحد، دور هم جمع ميشن... و فكر نميكنم كه بتونم بدون يه همچين رابطه اي زندگي كنم. پس دوست دارم كه... [با لبخندي كه تا بناگوشش باز ميشود]... دوست دارم كه يه خانواده بزرگ داشته باشم. من ميگم در مجموع 12 نفره... [لبخندي بزرگتر]... عمه ام 13 تا بچه داره و من يه عمو دارم كه 12 تا بچه داره و پدرم هم 10* بچه داره..... و خوب.... من يه خانواده خيلي بزرگ دوست دارم.

*[برادر دوقلوي «مارلون» در كودكي مرد]

سؤال: در مورد تماشاچي هايش

مايكل: من ميتونم.... شما ميتونين حسشون كنين. چيزي كه ما داريم در موردش حرف ميزنيم، عشقه. شما قطعأ ميتونين احساسشون كنين... صداشون را ميشنوين، اونها مثل موج اين ور اون ور ميرن و جيغ ميكشن و غش ميكنن..... عكس العملهاشون هميشه قشنگه!

سؤال: در مورد خلق موسيقي (احتمالأ در مورد همكاري با ديگر هنرمندان پرسيده شده است)

مايكل: اولش يه فكره، يه فكر تازه جوانه زده. ايده اي كه هنوز كامل نشده. و بعد با يه نفر شروع ميكنين به كار كردن كه اون شخص ميتونه يه نويسنده باشه و اون وقت من ميگم: ” ميخوام اين كار را بكنم، ميخوام اون كار را بكنم... تو به نويسنده بگو كه همين كار را گسترش بده، چون من الان نميتونم،... چون بايد روي آهنگ بعدي كار كنم“... بنابراين اونها هم ايده اي به ذهنشون ميرسه و با طرح هايي كه توي ذهنشون دارن كار ميكنن و بعد با اين ايده ها پيش من ميان... بعد نگاه ميكنم ببينم آيا از اين طرح خوشم مياد يا نه.... ميخوام بگم تقريبأ همه ي چيزها را اينطوري انجام داده ام. من معمولأ ايده هايي براي نوشتن دارم و معمولأ تمام آهنگ ها را با همكاري يه نفر ديگه مينويسم.

سؤال: مشخص نيست كه سؤال چي بوده.

مايكل: آفريقا پر از شادي و معصوميته، من تقريبأ مطمئنم. مردمش نميتونستن خوبتر از اين باشن.

[در اشاره به سفرش به آفريقا، در جولاي 1996، براي شركت در جشن تولد «نلسون ماندلا»]

و واقعأ عاشقش شدم. عاشقش شدم و موسيقي... اووووه، و ريتم ها [به نظر ميرسد كه حالتي همراه با ترس و تحسين دارد]. ديدن بچه هاي كوچيكي كه با ريتم ها هماهنگ ميشدن و بدنهاي كوچولوشون را حركت ميدادن.[مايكل با استفاده از بازوها و شانه هايش، رقص آنها را تقليد ميكند]. من واقعأ... اوووه، شگفت زده شده بودم. اين فوق العاده بود. اونها همه چيز به من دادند. من را با هديه هاشون بمبارون كردن. ميدونين... لباس، غذا، و توي هتل..... من توي اين هتل بودم، خوب؟ يه هتل خيلي خيلي بزرگ كه يه سالن بولينگ، يه سالن بازي بزرگ و يه استخر بزرگ داشت. ولي وقتي از پنجره اطاقم بيرون را نگاه ميكردم، تا اونجايي كه چشمام ميديد، آدم ايستاده بود. اونها حتي همون بيرون ميخوابيدن و منتظر من بودن. اونها بيرون هتل ميخوابيدن و در تمام مدت روز هم اونجا بودن و شبها هم همونجا انتظار من را ميكشيدند.... اين واقعأ... اونها نميتونستن مهربونتر از اين باشن. و من واقعأ‌ عاشق كارهاي اونها شدم و دارم در مورد خريد يه خونه در آفريقا فكر ميكنم.

سؤال: در مورد مؤسسه خيريه «هيل دِ وُرلد»

مايكل: با استفاده از موسسه «هيل دِ وُرلد»، ما به ميليونها نفر كمك كرده ايم همونطور كه الان هم داريم در مورد احداث يه بيمارستان در «نيو جرسي»، بحث و بررسي ميكنيم كه اولين بيمارستان ”مايكل جكسون“ ميشه و ما دوست داريم كه اين كارها را در سرتاسر دنيا انجام بديم و اين چيزها را بسازيم. اين هدف و پيام ماست. و يا ساختن .... من از كلمه ”پرورشگاه“ متنفرم ولي به جاي اون ميگم ”خونه اي براي دسته اي از بچه ها كه نيازمند هستن... ميدونين... اين تقريبأ كاريه كه دوست دارم انجام بدم و دوست دارم كه به اين كار ادامه بدم.

[احساسات قوي و پرشور مايكل، در مورد اين موضوع، از حركات بدنش آشكارا معلوم است]