سه شنبه، ۲۴ آبان ۱۳۹۰ | 15/11/2011
پیرامون کتاب فرانک کاسیو
راجر فریدمن در وب سایت خود به ستایش از کتاب جدید فرانک کاسیو در مورد مایکل جکسون «دوست من مایکل» پرداخته است:
"فرانک کاسیو که همراه با خواهر و برادرش در کنار مایکل جکسون بزرگ شده است، میگوید او یک کودک آزار نبود. او از ۵ سالگی مایکل را میشناخت. فرانک همچنین با جردن چاندلر که پدرش در سال ۱۹۹۳ به مایکل تهمت زد و نیز مکالی کالکین و تمامی کودکانی که به نورلند رفت و آمد داشتند، آشنا است."
گزیدهای از کتاب فرانک کاسیو
علاقهی مایکل به کودکان، جنسی نبود. من این را بدون هیچ تردیدی میگویم، به عنوان یک پسربچه که صدها بار با اعتماد هرچه تمامتر در اتاقش خوابیدم و با اعتقاد راسخ یک مرد که بارها شاهد رفتار او با هزاران کودک بودم. در تمام این سالها هرگز کوچکترین چیزی ندیدم که شک مرا برانگیزد، چه به عنوان یک کودک و چه به عنوان یک بزرگسال. شاید مایکل عجیب بود، اما این باعث نمیشود که او جنایتکار باشد.
یکی از روزها مایکل گفت «یالا فرانک، بیا بریم بالای کوه». نورلند در درهی سانتا ینز واقع بود و کوهها دور تا دور این مزرعه را گرفته بودند. او نام بلدترین قله را به یاد مادرش، کاترین نامگذاری کرده بود. از نورلند جادههای بسیاری به سمت کوهستان میرفت، جایی که چشم انداز غروب آفتابش معرکه بود. ما درون یک ماشین گلف از یکی از همین جادهها بالا رفتیم. در آنجا نشستیم و غروب آفتاب را تماشا کردیم. کوهها رفته رفته به رنگ بنفش درمیآمدند. همانجا بود که «کوههای بنفش آمریکای زیبا» در نظرم معنا پیدا کرد.
گاهی وقتها هلیکوپترها در بالای مزرعه برای گرفتن عکس پرواز میکردند. یک یا دو بار ما را در بالای کوه دیدند. ما سعی کردیم درون جنگل پنهان شویم. او شروع کرد به سخن گفتن در مورد شایعهها و تهمتها. فکر میکرد که این ماجراها هم غمگین است و هم خنده دار. در ابتدا گفت که فکر نمیکرده است لازم باشد خودش را به مردم بشناساند و برایشان چیزی را توضیح دهد. اما بعد لحن صحبتش تغییر کرد:
«اگر مردم براستی میدانستند من که هستم، آن وقت مرا درک میکردند.» در صدایش هم امید بود و هم یاس. چندی در سکوت آنجا نشستیم. هر دو آرزو میکردیم که ایکاش راهی بود تا او بتواند خودش را به مردم بشناساند، تا او را درک کنند و بدانند چگونه زیسته است.
راجر فریدمن ادامه میدهد:
"فرانک کاسیو در این کتاب به شرح دقیق زمانهایی میپردازد که همراه با خواهر و برادرش شبها را در منزل مایکل میگذراند. او همچنین خاطراتی از دیگر کودکانی که در نورلند، مزرعهی مایکل با آنها آشنا شده بود، تعریف میکند.
از وقتی که فرانک را برای نخستین بار در سال ۲۰۰۰ دیدم بر همین عقیدهی راسخ خود پابرجا بوده است. گفتههای کاسیو هم جهت با سخنانی است که توسط مکالی کالکین و سایرین بیان شده است.
فرانک در این کتاب از اکراه مایکل جکسون نسبت به توافق مالی با ایوان چاندلر، پدر جردن میگوید. او همچنین داستان خانوادهی حریص آرویزو که در سال ۲۰۰۵ به مایکل اتهام زدند را با جزئیات بیان میکند.
با اینکه طی هفتهی اخیر رسانهها بر آنچه این کتاب در مورد وابستگی دارویی مایکل میگوید، تاکید کردند، اما این کتاب چیزی فراتر از این مسائل است.
خانوادهی کاسیو جایگاه ویژهای در قلب مایکل داشتند. مایکل در خانهی آنها یک زندگی عادی را تجربه میکرد. کاسیوها نیز مهمانان همیشگی نورلند بودند.
فرانک کاسیو در این کتاب به جزئیات بحرانهای مالی و دسیسههای افراد دور و بر مایکل طی دورهای کلیدی از ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۰، هیاهوی آلبوم اینوینسیبل و پروندهی ۲۰۰۳ میپردازد.
فرانک همچنین دل خوشی از جان مک کلین، یکی از سرپرستان بنیاد مایکل ندارد. کینهای بین این دو نفر وجود دارد و فرانک در کتابش به آن پرداخته است. مک کلین دوستی فرانک کاسیو با مایکل را زیر سوال برده بود. گذشته از این مک کلین کسی است که افتضاح سال ۲۰۱۰ را پیرامون آلبوم MICHAEL برپا کرد و هواداران را به این سمت سوق داد که آهنگهای فرانک و ادی کاسیو، با صدای مایکل ضبط نشدهاند و جعلی هستند." (۱)
عقیدهی شخصی فریدمن اینست که کتاب «دوست من مایکل» را هر هوادار مایکل جکسون باید بخواند.
(۱) سونی برای آنکه تایید کند این آهنگها با صدای مایکل خوانده شدهاند، از کارشناسان تشخیص صدا کمک گرفت. همچنین همکاران قدیمی مایکل همچون مهندس ضبط صدا بروس سوئدین، صدای مایکل را تایید نمودند.
منبع: eMJey.com / showbiz۴۱۱