جمعه، ۸ مهر ۱۳۹۰ | 30/09/2011
روز ۳ دادگاه: کسی تنفس مصنوعی میداند؟
در سومین روز از جلسهی محاکمهی کانراد موری، نخستین فردی که خود را به اتاق مایکل رسانده و با اورژانس تماس گرفته بود، شهادت داد.
از گفتهها برمیآید که موری به عنوان یک پزشک متخصص قلب، ماساژ قلبی نمیدانست و تا آن زمان هرگز تنفس دهان به دهان به هیچ فردی نداده بود.
موری: "این نخستین باری است که تنفس دهان به دهان به کسی میدهم. اما مجبورم چون او دوستم است!"
موری در تماس با اروژانس نهایت تاخیر را داشت و به گفتهی یک شاهد دیگر موجب شد فرزندان مایکل صحنهی وحشتناک مرگ پدرشان را به چشم ببینند.
آلبرتو آلوارز یکی از نگهبانان مایکل جکسون که مسئول تدارکات بود، شهادت داد که موری پیش از آنکه از وی بخواهد با اورژانس ۹۱۱ تماس بگیرد، به او گفت در جمع آوری شیشههای دارو و آمپولها به وی کمک نماید. او دستور را اطاعت کرد زیرا موری یک پزشک بود و آلوارز به او اطمینان داشت. آلبرتو فکر میکرد این داروها برای کمک به مایکل به بیمارستان برده خواهند شد.
آلوارز به دادگاه مملو از جمعیت گفت که درون اتاق یک کیسهی سرم باز شده بر روی پایهی نگهدارنده آویزان بود و یک شیشهی خالی پروپوفول درون کیسهی سرم قرار داشت و سرم توسط لولهای به پای مایکل متصل شده بود.
موری در پاسخ به آلوارز میگوید که مایکل یک واکنش بد نشان داده است و سپس..
"او یک مشت از شیشههای دارو را برداشت و درون کیفی گذاشت و به من گفت که کمکش کنم."
دادستانی میگوید موری در حال پاک کردن آثار جرم خود بوده است پیش از آنکه ماموران اورژانس را برای کمک خبر نماید.
آلوارز که احساساتش بر او غلبه کرده بود و صدایش این را نشان میداد، در دادگاه بیان کرد که پرینس و پاریس صحنهی وحشتناک مرگ پدرشان را به چشم دیدهاند.
آنها وارد اتاق شدند و به طرف پدرشان که با چشمان و دهان باز بر روی تختش افتاده بود، رفتند. پاریس جیغ کشید "بابا!" و شروع کرد به گریه کردن.
موری به آلوارز گفت که اجازه ندهد بچهها پدرشان را در این حالت ببینند.
"من گفتم بچهها نگران نباشید. همه چیز درست میشود."
بچهها سپس از اتاق بیرون رانده شدند.
پس از آن بود که موری به آلوارز میگوید با اورژانس تماس بگیرد. نوار صوتی این تماس در دادگاه پخش شد.
آلوارز به تلفنچی میگوید: "او (موری) دارد بر روی سینهاش فشار میآورد. اما واکنشی نشان نمیدهد."
اینطور که از شواهد برمیآید، پزشک متخصص قلب، نحوهی صحیح ماساژ قلبی را نمیدانسته است. او با یک دست بر روی قفسهی سینهی مایکل که بر روی تخت بود، فشار میآورد. این امداد قلبی باید بر روی سطح سخت انجام شود تا اثر بخشی داشته باشد.
تلفنچی به آلوارز میگوید که مایکل را از روی تخت بر روی زمین قرار دهند.
آلوارز به خاطر میآورد که موری در آن شرایط پرسیده بود آیا کسی هست که تنفس مصنوعی بداند؟
آلوارز کمک کرد تا مایکل را روی زمین بگذارند. سپس در حالیکه موری تنفس دهان به دهان به مایکل میداد، آلوارز روی سینهاش را فشار میداد.
آلوارز میگوید که پیش از گذاشتن مایکل بر روی زمین، موری یک ضربان سنج را به انگشت وی متصل نمود.
پس از چند بار تنفس مصنوعی، موری گفت:
"این نخستین باری است که تنفس دهان به دهان به کسی میدهم. اما مجبورم چون او دوستم است!"
احساسات آلوارز غلیان کرد وقتی گفت رسانهها به او وعدهی ۵۰۰ هزار دلار دادهاند تا در مورد فوت مایکل جکسون با آنها مصاحبه نماید اما وی نپذیرفته است. با وجود آنکه طی دو سال پس از فوت مایکل در بحران مالی قرار داشته است و نتوانسته شغل ثابتی دست و پا کند.
مدتی پس از فوت مایکل وقتی رسانهها از شاهدی نوشتند که بنا به درخواست موری به جای تماس با اورژانس به او در جمع آوری داروها کمک کرده بود؛ خانوادهی جکسون به خشم آمده و آلوارز را که برای آنها خدمت میکرد، اخراج نمودند.
آلوارز گفته بود که احساس عذاب وجدان رهایش نمیکند و مدام با خود میاندیشد که شاید میتوانست جان مایکل را نجات دهد.
آلوارز گفت که مایکل شب پیش از فوتش سرحال و شاد به نظر میرسید.
"بسیار شادمان بود. دقیقا به خاطر میآورم که سرحال بود."
کای چیس، آشپز شخصی مایکل جکسون شاهد دیگر روز گذشتهی دادگاه بود. او گفت در آشپزخانه سرگرم کار بوده است که کانراد موری با ظاهری عصبی از راه میرسد و فریاد میزند:
"پرینس را خبر کن. ماموران را خبر کن. برو کمک بیاور."
اما موری هرگز به او نگفت که به اورژانس زنگ بزند.
کای به سراغ پرینس رفته و به او گفته بود: "عجله کن، کانراد موری به تو احتیاج دارد. شاید برای پدرت اتفاق بدی افتاده است."
چیس در پاسخ به این سوال که چرا به جای پرینس به سراغ ماموران امنیتی نرفته بود، گفت زیرا پرینس در دسترس قرار داشت و او طبق دستور موری عمل کرده بود.
کای چیس گفت که ۶ بار در هفته ساعت ۸ یا ۸:۳۰ صبح به خانهی مایکل میرسید. وظیفهی او آماده کردن صبحانه، ناهار و شام برای مایکل و فرزندانش بود. او گفت که به طور متوسط روزی دو بار در هفته مایکل صبحانه را با فرزندانش صرف میکرد.
صبحانهی بچهها گرانولا و شیر بادام بود. (گرانولا مخلوطی از غلات، خشکبار و عسل، صبحانهی محبوبی در آمریکای شمالی است.) مایکل گاهی همین صبحانه را صرف میکرد و یا درخواست املت با سبزیجات فراوان میداد.
مایکل مخلوط آب هویج و چغندر اورگانیک را ترجیح میداد. چیس گاهی مخلوطی از آب میوههای دیگر و سبزیجات اورگانیک را برای او تهیه میکرد. او گاهی غذای آماده را درون یخچال قرار میداد یا به مایکل میداد تا عصرها با خود به جلسهی تمرین ببرد. برای مایکل مهم بود که غذای سالم در خانه مصرف شود.
چیس میگوید یک روز پیش از فوت مایکل، او برای شام سوپ لوبیای سفید آماده کرده بود تا مایکل همراه خود ببرد. صبح ۲۵ ژوئن وقتی برای کار به خانه بازگشت، دید که سوپ دست نخورده و در یخچال است.
در آن روز مایکل برای صرف صبحانه پایین نیامد و درخواستی نیز برای صبحانه نداد. او صبحانهی بچهها را آماده کرد و برای خرید به سوپرمارکت رفت. پس از بازگشت سرگرم تهیهی ناهار شد. مایکل هر روز ناهار را در ساعت ۱۲:۳۰ همراه با فرزندانش صرف میکرد. غذای آن روز سالاد اسفناج و گوشت سینهی بوقلمون بود.
آن روز در زمانی بین ۱۲:۰۵ تا ۱۲:۱۰، کانراد موری با حالتی عصبی از پلهها پایین آمد و فریاد زد که پرینس را خبر کن. ماموران را خبر کن. برو کمک بیاور.
چیس پرینس را به دنبال موری فرستاد و به سر کار بازگشت. کمی بعد صدای گریه و شیون را از طبقهی بالا شنید و رفت تا ببیند چه خبر شده است.
چیس میگوید او و کارمندان به همراه هر سه فرزند مایکل یک دایره تشکیل دادند تا برای مایکل دعا بخوانند.
این آشپز گفت که ۷ بار در مصاحبههای تلویزیونی شرکت کرده و هر بار دستمزدی هزار دلاری دریافت داشته است. او میگوید در این مصاحبهها در مورد غذاهای مورد علاقهی مایکل صحبت میکرده است. اما وی خاطر نشان ساخت که در تابستان ۲۰۰۹ که مایکل درگذشت، برای هیچیک از مصاحبههایش دستمزدی دریافت نکرده بود.
منبع: eMJey.com / CNN / BBC / AP